مدرسه ی نفرین شده
مدرسه ی نفرین شده
#پارت۵
یهوو یکی از دستم گرفت و کشید سمت خودش .گرمای بدنش رو احساس میکردم ...بدنش خیلی داغ بود که یهو نفس های داغی رو کنار گوشم احساس کردم :
۰۰۰:از اینجا فرار کن
خواستم برگردم ببینم کیه که داد زد و گفت:
۰۰۰:از اینجا فرار کن تا نمردی ...زود(داد)
نفهمیدم چی شده که پا به فرار گذاشتم و تا جایی که سعی کردم از اونجا دور شدم ..
"ویو تهیونگ "
توی حیاط دانشگاه بودم که نوای خیلی آشنایی به گوشم خوردم ،به سمت صدا رفتم ،همون دختره بود که امروز صبح بهم یه سیلی زد ؛همینجور داشتم به آوازی که میخوند گوش میدادم و نگاش میکردم که متوجه شدم یکی از دستش گرفت ...این دیگه کیه ؟کمی بیشتر که توجه کردم اون تیان بود *زنیکه ی عوضی* اولش فکر کردم که ا/ت کاری نمیکنه از ترس ولی خیلی زود ریکشن نشون داد و دستش رو از دست تیان کشید .زود سمت ا/ت رفتم از پشت کشیدمش به بغلم و دم گوشش گفتم:
تهیونگ: از اینجا فرار کن
مکث کرد و نرفت اینبار با داد گفتم:
تهیونگ: از اینجا فرار کن تا نمردی...زود
که پا به فرار گذاشت ....
.
.
تیان:هع .اینجا رو نگاه کن !ببین کی اینجاست؟ خوناشام ترسوی به نام کیم تهیونگ...
تهیونگ: توی دانشگاه من چیکار میکنی ؟
تیان:دانشگاه تو ...هع ،حتما مثل تو توش موش های ترسویی هستن ...
تهیونگ: تیان حد و مرز خودت رو بدون و از اینجا برو
تیان: نکنه واقعا میترسی ؟(با حالت تمسخر همه ی حرفاش رو گفت)
دیگه واقعا تیان خیلی رفته بود رو مخ ..رفتم جلو از گرنش گرفتم و با عصبانیت تو صورتش گفتم:
تهیونگ: راحت رو بکش برو تا دستم به خون کثیفت آغشته نشده ...زود
بعد تموم شدن حرف گردنش رو ول کردم و به سمت دانشگاه راهی شدم .
"ویو ا/ت "
وارد اتاق شدم و درو پشت سرم بستم و به در تکیه دادم *یعنی اون کی بود؟چرا اونجوری بهم گفت؟*مغزم پر سوال بود ....دیگه نمی تونستم بایستم ...پاهام سست شده بود و افتادم که آلیسا به سمتم اومد...خیلی ترسیده بودم ،اما چی باید میکردم ....
#پارت۵
یهوو یکی از دستم گرفت و کشید سمت خودش .گرمای بدنش رو احساس میکردم ...بدنش خیلی داغ بود که یهو نفس های داغی رو کنار گوشم احساس کردم :
۰۰۰:از اینجا فرار کن
خواستم برگردم ببینم کیه که داد زد و گفت:
۰۰۰:از اینجا فرار کن تا نمردی ...زود(داد)
نفهمیدم چی شده که پا به فرار گذاشتم و تا جایی که سعی کردم از اونجا دور شدم ..
"ویو تهیونگ "
توی حیاط دانشگاه بودم که نوای خیلی آشنایی به گوشم خوردم ،به سمت صدا رفتم ،همون دختره بود که امروز صبح بهم یه سیلی زد ؛همینجور داشتم به آوازی که میخوند گوش میدادم و نگاش میکردم که متوجه شدم یکی از دستش گرفت ...این دیگه کیه ؟کمی بیشتر که توجه کردم اون تیان بود *زنیکه ی عوضی* اولش فکر کردم که ا/ت کاری نمیکنه از ترس ولی خیلی زود ریکشن نشون داد و دستش رو از دست تیان کشید .زود سمت ا/ت رفتم از پشت کشیدمش به بغلم و دم گوشش گفتم:
تهیونگ: از اینجا فرار کن
مکث کرد و نرفت اینبار با داد گفتم:
تهیونگ: از اینجا فرار کن تا نمردی...زود
که پا به فرار گذاشت ....
.
.
تیان:هع .اینجا رو نگاه کن !ببین کی اینجاست؟ خوناشام ترسوی به نام کیم تهیونگ...
تهیونگ: توی دانشگاه من چیکار میکنی ؟
تیان:دانشگاه تو ...هع ،حتما مثل تو توش موش های ترسویی هستن ...
تهیونگ: تیان حد و مرز خودت رو بدون و از اینجا برو
تیان: نکنه واقعا میترسی ؟(با حالت تمسخر همه ی حرفاش رو گفت)
دیگه واقعا تیان خیلی رفته بود رو مخ ..رفتم جلو از گرنش گرفتم و با عصبانیت تو صورتش گفتم:
تهیونگ: راحت رو بکش برو تا دستم به خون کثیفت آغشته نشده ...زود
بعد تموم شدن حرف گردنش رو ول کردم و به سمت دانشگاه راهی شدم .
"ویو ا/ت "
وارد اتاق شدم و درو پشت سرم بستم و به در تکیه دادم *یعنی اون کی بود؟چرا اونجوری بهم گفت؟*مغزم پر سوال بود ....دیگه نمی تونستم بایستم ...پاهام سست شده بود و افتادم که آلیسا به سمتم اومد...خیلی ترسیده بودم ،اما چی باید میکردم ....
۴۱۹
۱۰ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.