فیک جیمین ( کیوت و خشن ) پارت ۳۹
از زبان سویونگ
همین که برگشتم کره رفتم عمارت جیمین اینا وسایلام رو جمع کردم بدون اینکه به حرفه مامان و باباش گوش کنم از عمارت زدم بیرون اما نرفتم عمارت بابام رفتم خونه مجردیم از این خونه فقط مامان و بابام و دخترا خبر دارن
رسیدم خونم رفتم داخل دوش گرفتم لباسام رو عوض کردم و اومدم نشستم کناره پنجره از اینجا کله شهر انگار زیره پامه
به بابام زنگ زدم و گفتم که میخوام طلاق بگیرم و بابام بدون هیچ بهنونهای گفت باشه و قبول کرد بعده چند ساعت یکی دره خونمو زد وقتی باز کردم راننده بابام بود که برگه های طلاق رو آورده بود فوراً امضاشون کردم و دادم بهش تا ببره خودمم با همون لباس راحتیا رفتم عمارت بابام تا بعضی وسایل هام رو بیارم
از زبان جیمین
بعد از اینکه سویونگ برگشت منم فردای اون روز برگشتم کره ، وقتی رفتم عمارت همین که از در با چمدونم وارد شدم بابام اومد سمتم و با اعصبانیت یه سیلی زد بهم موهام پخش شدن جلوی چشمام گفت : جیمین واقعاً همچین کاری توی شخصیت تو نیست
اون دختره بیچاره چیکارت کرده بود ، یه برگه پرت کرد روم و گفت : نمیخوام بیشتر از این سویونگ رو اذیت کنی اینا رو امضا کن و همه چیز رو تموم کن ( با اعصبانیت گفتش )
برگه ها رو نگاه کردم روی برگه امضای سویونگ بود یعنی واقعاً میخواد طلاق بگیره همونجا چمدونم و ول کردم رفتم بیرون سواره ماشینم شدم رفتم عمارت بابای سویونگ در زدم خدمتکار در رو باز کرد رفتم داخل که با سویونگ مواجه شدم مامان و باباش هم اونجا بودن
وقتی منو دید فوراً رفت سمت در تا بره که دستش رو گرفتم گفتم : یه لحظه به حرفام گوش کن گفت : من نمیخوام چیزی ازت بشنوم ولم کن ، دستش رو کشید و رفت رفتم دنبالش گفتم : سویونگ خواهش میکنم گوش کن ببین چی میگم منم حق حرف زدن دارم برگشت سمتم و با چشمای اشکی نگام کرد و گفت : چه حرفی....چه حقی...مگه موقعی که لازمت داشتم کنارم بودی....مگه تو به حرفایی که من میخواستم بگم گوش دادی...نه نکردی پس از منم انتظار نداشته باش برگهای که تو دستم بود و نشونش دادم و آروم گفتم : من اینو به هیچ وجه امضا نمیکنم گفت : میکنی اگر حتی یه درصد برام ارزش قائلی و دوسم داری امضاش کن و هم منو و هم خودتو راحت کن ، اینو گفت و رفت
( یک هفته بعد)
از زبان سویونگ
بالاخره بعده کلی پا فشاری اون برگه ها رو امضا کرد من الان دیگه مجردم یک هفته هست که شرکت نمیرم امشب هم جشن تولده لیا هست دلم نمیخواد برم اما اون بهترین دوستمه حتماً باید توی همچین شبی پیشش باشم
از زبان جیمین
دیگه نمیخوام رابطم رو با میونگ ادامه بدم من که واقعا عاشقش نیستم رفتم خونش و همه چیز رو بهش گفتم اولش بهش شک وارد شد ولی بعدش قبول کرد ، ساعت ۱۱ هم پرواز دارم به سمت آمریکا ولی باید به تولد لیا هم برم....
همین که برگشتم کره رفتم عمارت جیمین اینا وسایلام رو جمع کردم بدون اینکه به حرفه مامان و باباش گوش کنم از عمارت زدم بیرون اما نرفتم عمارت بابام رفتم خونه مجردیم از این خونه فقط مامان و بابام و دخترا خبر دارن
رسیدم خونم رفتم داخل دوش گرفتم لباسام رو عوض کردم و اومدم نشستم کناره پنجره از اینجا کله شهر انگار زیره پامه
به بابام زنگ زدم و گفتم که میخوام طلاق بگیرم و بابام بدون هیچ بهنونهای گفت باشه و قبول کرد بعده چند ساعت یکی دره خونمو زد وقتی باز کردم راننده بابام بود که برگه های طلاق رو آورده بود فوراً امضاشون کردم و دادم بهش تا ببره خودمم با همون لباس راحتیا رفتم عمارت بابام تا بعضی وسایل هام رو بیارم
از زبان جیمین
بعد از اینکه سویونگ برگشت منم فردای اون روز برگشتم کره ، وقتی رفتم عمارت همین که از در با چمدونم وارد شدم بابام اومد سمتم و با اعصبانیت یه سیلی زد بهم موهام پخش شدن جلوی چشمام گفت : جیمین واقعاً همچین کاری توی شخصیت تو نیست
اون دختره بیچاره چیکارت کرده بود ، یه برگه پرت کرد روم و گفت : نمیخوام بیشتر از این سویونگ رو اذیت کنی اینا رو امضا کن و همه چیز رو تموم کن ( با اعصبانیت گفتش )
برگه ها رو نگاه کردم روی برگه امضای سویونگ بود یعنی واقعاً میخواد طلاق بگیره همونجا چمدونم و ول کردم رفتم بیرون سواره ماشینم شدم رفتم عمارت بابای سویونگ در زدم خدمتکار در رو باز کرد رفتم داخل که با سویونگ مواجه شدم مامان و باباش هم اونجا بودن
وقتی منو دید فوراً رفت سمت در تا بره که دستش رو گرفتم گفتم : یه لحظه به حرفام گوش کن گفت : من نمیخوام چیزی ازت بشنوم ولم کن ، دستش رو کشید و رفت رفتم دنبالش گفتم : سویونگ خواهش میکنم گوش کن ببین چی میگم منم حق حرف زدن دارم برگشت سمتم و با چشمای اشکی نگام کرد و گفت : چه حرفی....چه حقی...مگه موقعی که لازمت داشتم کنارم بودی....مگه تو به حرفایی که من میخواستم بگم گوش دادی...نه نکردی پس از منم انتظار نداشته باش برگهای که تو دستم بود و نشونش دادم و آروم گفتم : من اینو به هیچ وجه امضا نمیکنم گفت : میکنی اگر حتی یه درصد برام ارزش قائلی و دوسم داری امضاش کن و هم منو و هم خودتو راحت کن ، اینو گفت و رفت
( یک هفته بعد)
از زبان سویونگ
بالاخره بعده کلی پا فشاری اون برگه ها رو امضا کرد من الان دیگه مجردم یک هفته هست که شرکت نمیرم امشب هم جشن تولده لیا هست دلم نمیخواد برم اما اون بهترین دوستمه حتماً باید توی همچین شبی پیشش باشم
از زبان جیمین
دیگه نمیخوام رابطم رو با میونگ ادامه بدم من که واقعا عاشقش نیستم رفتم خونش و همه چیز رو بهش گفتم اولش بهش شک وارد شد ولی بعدش قبول کرد ، ساعت ۱۱ هم پرواز دارم به سمت آمریکا ولی باید به تولد لیا هم برم....
۷۴.۳k
۰۸ تیر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.