Delusionپارت³
Delusionپارت³
...
اهمیتی ندادیم غذاهامون خوردیم
با کمک خانم پارک ظرف هارو جم کردیم ولی آجوما جولی هنوز برنگشته بود
چند دقیقه نشستیم منتظر آجوما جولی بودیم ولی نیومد خوابم گرفته بود
چشمامو بهم مالوندم
خانم پارک:بچه ها برید بخوابید خودم دنبال آجوما جولی میگردم...
پاشیدیم رفتیم تو اتاق هامون رفتم داخل اتاق درو بستم نشستم رو تخت به آینه رو به روم نگاه میکردم میخواستم یه انگشت بکشم روش که تلفن قدیمی که تو اتاق بود زنگ خورد برداشتم
الو؟
صدای خنده یه دلقکی میومد سریع تلفن سر جاش از ترس رفتم زیر پتوم از ترسم چراغ هارو روشن گذاشتم
صبح"
چشمامو باز کردم دیدم نور خورشید همه جای اتاقمو گرفته..
بلند شدم دیدم چراغا خاموشن حتما خانم پارک اومده خاموش کرده
لباس سفید پوف پوفیم پوشیدم و رفتم پایین
سلاممم بچه هااا
همه برگشتن سمتم لبخندی زدن ولی یهو لبخندشون محو شد
چیزی شده؟
داهیون:گ..گردنت
یونجی سریع آینه ای بهم داد کل گردنم کبود بود
جیغی زدم افتادم رو زمین'
یونجی:ا..ات
خانم پارک:چه خبره؟
خانم پارک با دیدن من شک شد
خانم پارک:آجوما جولی!(داد)
آجوما جولی:بله...تو..نههه تو اونو آزاد کردی(داد)
چی؟
آجوما جولی:تو اون شیطانو آزاد کردی...
یهو از دهنش کلی خون ریخت
همه جیغ زدن تصویر مردی رو جلوی خودم دیدم لبخندی بهم زدی انگار هیچکس اونو نمیدید فقد من میدیم اومد در گوشم گفت
؟:دالرینگم از مارک هایی رو گردن خوشمت گذاشتم خوشت اومد؟از این بعد قراره بیشتر منو ببینی(خنده)
بعد یهو غیب شد
...
پارت³
از ترس دارم میلرزم چون دقیقا ساعت ²:⁵⁵ دارم اینو مینوسم و دقیقا رو به روم یه آینه هستت از این قدی ها واقعا مرض دارممم😂
حمایت؟
چطور بود؟
...
اهمیتی ندادیم غذاهامون خوردیم
با کمک خانم پارک ظرف هارو جم کردیم ولی آجوما جولی هنوز برنگشته بود
چند دقیقه نشستیم منتظر آجوما جولی بودیم ولی نیومد خوابم گرفته بود
چشمامو بهم مالوندم
خانم پارک:بچه ها برید بخوابید خودم دنبال آجوما جولی میگردم...
پاشیدیم رفتیم تو اتاق هامون رفتم داخل اتاق درو بستم نشستم رو تخت به آینه رو به روم نگاه میکردم میخواستم یه انگشت بکشم روش که تلفن قدیمی که تو اتاق بود زنگ خورد برداشتم
الو؟
صدای خنده یه دلقکی میومد سریع تلفن سر جاش از ترس رفتم زیر پتوم از ترسم چراغ هارو روشن گذاشتم
صبح"
چشمامو باز کردم دیدم نور خورشید همه جای اتاقمو گرفته..
بلند شدم دیدم چراغا خاموشن حتما خانم پارک اومده خاموش کرده
لباس سفید پوف پوفیم پوشیدم و رفتم پایین
سلاممم بچه هااا
همه برگشتن سمتم لبخندی زدن ولی یهو لبخندشون محو شد
چیزی شده؟
داهیون:گ..گردنت
یونجی سریع آینه ای بهم داد کل گردنم کبود بود
جیغی زدم افتادم رو زمین'
یونجی:ا..ات
خانم پارک:چه خبره؟
خانم پارک با دیدن من شک شد
خانم پارک:آجوما جولی!(داد)
آجوما جولی:بله...تو..نههه تو اونو آزاد کردی(داد)
چی؟
آجوما جولی:تو اون شیطانو آزاد کردی...
یهو از دهنش کلی خون ریخت
همه جیغ زدن تصویر مردی رو جلوی خودم دیدم لبخندی بهم زدی انگار هیچکس اونو نمیدید فقد من میدیم اومد در گوشم گفت
؟:دالرینگم از مارک هایی رو گردن خوشمت گذاشتم خوشت اومد؟از این بعد قراره بیشتر منو ببینی(خنده)
بعد یهو غیب شد
...
پارت³
از ترس دارم میلرزم چون دقیقا ساعت ²:⁵⁵ دارم اینو مینوسم و دقیقا رو به روم یه آینه هستت از این قدی ها واقعا مرض دارممم😂
حمایت؟
چطور بود؟
۶.۴k
۰۵ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.