سناریو از لینو :پارت ۱
سناریو از لینو :پارت ۱
سالگرد ازدواجتون
امروز سالگرد ازدواج من و همسرم لینو هست
ولی اون چند روزه که با من سرد رفتار میکنه . صدای در اومد رفتم در دو باز کردم دیدم لینو هست .
(لینو+ا/ت_)
+سلام ا/ت
_سلام لینو
ا/ت ویو
رفتم رو مبل نشستم و لینو رفت لباس هاشو
عوض کرد و اومد کنارم نشست
_میدونی امروز چه روزیه
+نه مگه چه روزیه
_هیچی ولش کن پاشو بریم ناهار بخوریم ولی قبلش من داخل اتاق یه کاری دارم بعدش میام ولی غذا رو میکشم داخل بشقاب
لینو ویو
من میدونستم که سالگرد ازدواج من و ا/ت هست و یه نقشه داشتم .
بعد از رفتن ا/ت داخل اتاق داخل غذاش دارو خواب آور ریختم .
بعد از ناهار رفتیم روی مبل جلوی تلویزیون نشستیم و یه فیلم کمدی عاشقانه گذاشتم بعد از یه ساعت ا/ت گفت که خوابش میاد و رفت داخل اتاق و روی تخت گرفت خوابید
من هم پایین رو تزئین کردم و زنگ زدم به اعضا که امشب بیان خونه ما .
کارم تموم شد و رفتم لباسمو عوض کردم و یهو صدای درو شنیدم همه ی اعضا امده بودن .
رفتم ا/ت رو بیار کردم و گفتم که لباساشو عوض کنه و بیاد پایین که باهم بریم بیرون .
ا/ت ویو
من خواب بودم که دیدم لینو آروم اومد بیدارم کرد و گفت که لباسامو عوض کنم که باهم بریم بیرون منم یه لباس خیلی پوشیدم و رفتم پایین که دیدم ....
سالگرد ازدواجتون
امروز سالگرد ازدواج من و همسرم لینو هست
ولی اون چند روزه که با من سرد رفتار میکنه . صدای در اومد رفتم در دو باز کردم دیدم لینو هست .
(لینو+ا/ت_)
+سلام ا/ت
_سلام لینو
ا/ت ویو
رفتم رو مبل نشستم و لینو رفت لباس هاشو
عوض کرد و اومد کنارم نشست
_میدونی امروز چه روزیه
+نه مگه چه روزیه
_هیچی ولش کن پاشو بریم ناهار بخوریم ولی قبلش من داخل اتاق یه کاری دارم بعدش میام ولی غذا رو میکشم داخل بشقاب
لینو ویو
من میدونستم که سالگرد ازدواج من و ا/ت هست و یه نقشه داشتم .
بعد از رفتن ا/ت داخل اتاق داخل غذاش دارو خواب آور ریختم .
بعد از ناهار رفتیم روی مبل جلوی تلویزیون نشستیم و یه فیلم کمدی عاشقانه گذاشتم بعد از یه ساعت ا/ت گفت که خوابش میاد و رفت داخل اتاق و روی تخت گرفت خوابید
من هم پایین رو تزئین کردم و زنگ زدم به اعضا که امشب بیان خونه ما .
کارم تموم شد و رفتم لباسمو عوض کردم و یهو صدای درو شنیدم همه ی اعضا امده بودن .
رفتم ا/ت رو بیار کردم و گفتم که لباساشو عوض کنه و بیاد پایین که باهم بریم بیرون .
ا/ت ویو
من خواب بودم که دیدم لینو آروم اومد بیدارم کرد و گفت که لباسامو عوض کنم که باهم بریم بیرون منم یه لباس خیلی پوشیدم و رفتم پایین که دیدم ....
۲۰.۱k
۲۵ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.