تو مال منی :) p:2
𝐏𝐚𝐫𝐭:۲
تهیونگ :به نفع خودته(جدی)
ا/ت: میتونم یه چیزی بپرسم؟
تهیونگ:بپرس
ا/ت:کار تو چیه
تهیونگ:اینجاش دیگه به تو مربوط نیست ببین من تو عمارته یه سری قانون دارم که نباید هیچ وقت زیر پاشون بزاری مگرنه برات بد تموم میشه
ا/ت: چی هست مگه
تهیونگ: تو کارم دخالت نمیکنی، جاهای که تو عمارت هست نباید بری زیادم دوربرم نباش
ا/ت: اوهومم اوکی یه سوال دیگه
تهیونگ: باز چیه
ا/ت: پسرت چندسالشه و اسمش چیه
تهیونگ: اسمش کیم اونوو هست و 7 سالشه
ا/ت: اوهومم امیدوارم باهام راه بیاد
بعد چندمین رسیدیم خونه ی من از ماشین پیاده شدم و رفتم تو خونم و شروع کردم به جمع کردن وسایلم بعد چندمین که تموم شد رفتم و چمدونم رو دادم به راننده و برگشتم نشستم تو ماشین
تو کل راه هیچ حرفی بینمون نشد
پنجمین بعد رسیدیم به یه عمارت بزرگ و از ماشین پیاده شدیم رفتیم تو که یهو یه دختر با کیف اومد سمتمون
# ببخشید ارباب من دیگه نمیتونم اینجا کار کنم
تهیونگ: اوهومم باشه دیگه به تو نیازی نیست میتونی بری
بعد اینکه اون دختره رفت یهو تهیونگ داد زد و گفت
تهیونگ: اونوو زود باش بیا اینجا
چند دیقه نگذشته بود که به پسر بچه بانمک از پله ها بدو بدو اومد بغل تهیونگ
اونوو: بابایی
تهیونگ: چرا باز با پرستارت بد رفتاری کردی
اونوو: اخه همش بهم میگه اینکارو کن اینکارو نکن فعلا نکن خسته شدم همش بهم دستور میده
تهیونگ:خوب این به صلاح تو هست
اونوو:نمیخوام
یهو چشمش خورد بهم و یکم خندید
اونوو:بابا این خانم زیبا کیه
تهیونگ : پرستار جدیدت هست امیدوارم اینم دغ نکنی
اونوو: اوفف بازم پرستار از این یکی خلاص نشده بودم یکی دیگه پیدا شد
تهیونگ: این یکی فرق داره ببین اسمش ا/ت هست و باهاش راه بیا باشه شازده کوچولوی من
اونوو:نمیخوام(فرار میکنه)
تهیونگ:اونوو کجا میری
ا/ت: اوه فکر نمیکردم انقدر سخت باشه
تهیونگ: گفتم که، بگذریم تو برو تو اتاقت بالا سمت راست روبروی اتاق اونوو هست
ا/ت:اوهوم
امیدوارم خوشتون بیاد قشنگام♡
تهیونگ :به نفع خودته(جدی)
ا/ت: میتونم یه چیزی بپرسم؟
تهیونگ:بپرس
ا/ت:کار تو چیه
تهیونگ:اینجاش دیگه به تو مربوط نیست ببین من تو عمارته یه سری قانون دارم که نباید هیچ وقت زیر پاشون بزاری مگرنه برات بد تموم میشه
ا/ت: چی هست مگه
تهیونگ: تو کارم دخالت نمیکنی، جاهای که تو عمارت هست نباید بری زیادم دوربرم نباش
ا/ت: اوهومم اوکی یه سوال دیگه
تهیونگ: باز چیه
ا/ت: پسرت چندسالشه و اسمش چیه
تهیونگ: اسمش کیم اونوو هست و 7 سالشه
ا/ت: اوهومم امیدوارم باهام راه بیاد
بعد چندمین رسیدیم خونه ی من از ماشین پیاده شدم و رفتم تو خونم و شروع کردم به جمع کردن وسایلم بعد چندمین که تموم شد رفتم و چمدونم رو دادم به راننده و برگشتم نشستم تو ماشین
تو کل راه هیچ حرفی بینمون نشد
پنجمین بعد رسیدیم به یه عمارت بزرگ و از ماشین پیاده شدیم رفتیم تو که یهو یه دختر با کیف اومد سمتمون
# ببخشید ارباب من دیگه نمیتونم اینجا کار کنم
تهیونگ: اوهومم باشه دیگه به تو نیازی نیست میتونی بری
بعد اینکه اون دختره رفت یهو تهیونگ داد زد و گفت
تهیونگ: اونوو زود باش بیا اینجا
چند دیقه نگذشته بود که به پسر بچه بانمک از پله ها بدو بدو اومد بغل تهیونگ
اونوو: بابایی
تهیونگ: چرا باز با پرستارت بد رفتاری کردی
اونوو: اخه همش بهم میگه اینکارو کن اینکارو نکن فعلا نکن خسته شدم همش بهم دستور میده
تهیونگ:خوب این به صلاح تو هست
اونوو:نمیخوام
یهو چشمش خورد بهم و یکم خندید
اونوو:بابا این خانم زیبا کیه
تهیونگ : پرستار جدیدت هست امیدوارم اینم دغ نکنی
اونوو: اوفف بازم پرستار از این یکی خلاص نشده بودم یکی دیگه پیدا شد
تهیونگ: این یکی فرق داره ببین اسمش ا/ت هست و باهاش راه بیا باشه شازده کوچولوی من
اونوو:نمیخوام(فرار میکنه)
تهیونگ:اونوو کجا میری
ا/ت: اوه فکر نمیکردم انقدر سخت باشه
تهیونگ: گفتم که، بگذریم تو برو تو اتاقت بالا سمت راست روبروی اتاق اونوو هست
ا/ت:اوهوم
امیدوارم خوشتون بیاد قشنگام♡
۴.۳k
۰۵ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.