پارت:۲
پارت:۲
#ازدواج_اجباری🦋>
ویو ا/ت
خلاصه از مدرسه اومدم خونه بعد مستقیم رفتم تو اتاقم درسام رو خوندم بعد چند دقیقه رفتم حموم اومدم بیرون تو اتاقم بودم که بابام صدام زد
*ا/تتتتتتتتتتتتت(با داد)
+ بلههه پدر اومدمم
*امشب قراره خانواده پارک بیان
+ خب برا چی و ساعت چند؟
*ساعت ۹و خودت میفهمی وقتی اومدن توهم برو با اجوما کمک کن به لورا هم بگو بیاد کمکتون
+چشم پدر
+ساعت ۳ بود رفتم یه خورده استراحت کردم نمیدونم چی شد که کم کم شمام گرم شد
ویو ا/ت:بیدار شدم به ساعت نگا کردم دیدم ساعت ۶ شد سریع رفتم یه دوش ۱۵ مینی گرفتم اومدم بیرون رفتم پایین به اجوما کمک کنم......بعد چند دقیقه تموم شد حدودا ساعت ۷:۳۰ بود رفتم تو اتاقم یه خورده با موبایلم ور رفتم یه خورده با داهیون حرف زدم(دوستشه) ساعت ۸ شد کم کم رفتم حاضر شدم یه ارایش لایت خوشگل کردم یه لباس مشکی پوشیدم عطر خنکم رو زدم رفتم پایین منتظر موندم که مهمونا بیان
_امروز بعد شرکت حدودا ساعت ۷ بود سویون رو بردم خونه(دوست دخترشه)بعد خودمم رفتم خونه که که پدرم گف بریم خونه کیم دعوتیم منم باشه ای گفتم رفتم اتاقم تا حاضر شم کت و شلوارم رو پوشیدم موهام رو حالت دادم عطر تلخم رو زدم رفتم پایین و با پدر و مادرم و سانا حرکت کردیم به سمت خونه کیم
#ازدواج_اجباری🦋>
ویو ا/ت
خلاصه از مدرسه اومدم خونه بعد مستقیم رفتم تو اتاقم درسام رو خوندم بعد چند دقیقه رفتم حموم اومدم بیرون تو اتاقم بودم که بابام صدام زد
*ا/تتتتتتتتتتتتت(با داد)
+ بلههه پدر اومدمم
*امشب قراره خانواده پارک بیان
+ خب برا چی و ساعت چند؟
*ساعت ۹و خودت میفهمی وقتی اومدن توهم برو با اجوما کمک کن به لورا هم بگو بیاد کمکتون
+چشم پدر
+ساعت ۳ بود رفتم یه خورده استراحت کردم نمیدونم چی شد که کم کم شمام گرم شد
ویو ا/ت:بیدار شدم به ساعت نگا کردم دیدم ساعت ۶ شد سریع رفتم یه دوش ۱۵ مینی گرفتم اومدم بیرون رفتم پایین به اجوما کمک کنم......بعد چند دقیقه تموم شد حدودا ساعت ۷:۳۰ بود رفتم تو اتاقم یه خورده با موبایلم ور رفتم یه خورده با داهیون حرف زدم(دوستشه) ساعت ۸ شد کم کم رفتم حاضر شدم یه ارایش لایت خوشگل کردم یه لباس مشکی پوشیدم عطر خنکم رو زدم رفتم پایین منتظر موندم که مهمونا بیان
_امروز بعد شرکت حدودا ساعت ۷ بود سویون رو بردم خونه(دوست دخترشه)بعد خودمم رفتم خونه که که پدرم گف بریم خونه کیم دعوتیم منم باشه ای گفتم رفتم اتاقم تا حاضر شم کت و شلوارم رو پوشیدم موهام رو حالت دادم عطر تلخم رو زدم رفتم پایین و با پدر و مادرم و سانا حرکت کردیم به سمت خونه کیم
۲۱.۸k
۲۹ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.