فصل دوم وانشات جونگ کوک
اگر فصل اول رو یادتون رفته میتونید وارد پیج بشید و پارت آخره فصل اول رو بخونید .
2 سال بعد
صحبت های جونگ کوک"
از اتفاقی که 2 سال پیش افتاده بود ، پشیمون بودم . همش تقصیر من بود باید بیشتر بهش اهمیت میدادم . هرجا که میشناختم رو رفتم اما اثری از ا/ت نبود .
جین ازدواج کرده بود و رفته بود آلمان.
جیهوپ هم به خاطر سرطان مادر بزرگش رفت بود پیشش . تنها شده بودم ؛
زمان حال =
همه برنامه هام ، کنسرت هام رو کنسل کردم تا یکم به زندگی شخصیم برسم .
ساعت 11 شب بود . به بادیگاردم گفتم حاضر باشه ؛ بلیت گرفته بودم که برم کانادا پیش تهیونگ تا بلکه از این تنهایی در بیام (تو این فصل تهیونگ دوست جونگ کوکه )
چند دقیقه بعد
........
تو فرودگاه نشسته بودم و منتظر بودم .
ی زنی کنارم نشست که ماسک زده بود ، بوی عطر ا/ت رو میداد . خیلی دوست داشتم ازش بپرسم که ا/ت س یا نه ولی بی خیال شدم .
چند دقیقه بعد
......
سوار هواپیما شدم [ اسلاید بعد داخل هواپیما]
دیدم همون زن صندلی بغلیم نشسته .
ماسکش رو زد پایین و دیدمش خیلی زیبا بود ولی یکم هم آشنا
اون.....
اون ا/ت بود . خیلی زیاد خوشحالم شدم .
روی میزش آروم زدم ، روبه من کرد
" ا/ت "
ی مردی داخل هواپیما رو میزم زد .
صورتش نگاه کردم . دیدم اون جونگ کوکه .
سری سرم رو برگردوندم . جونگ کوک : بالاخره پیدات کردم . برگشتم سمتش . ا/ت : خیلی وقته ندیدمت جونگ کوک شی .
جونگ کوک: دلم برات تنگ شده بود
میخواستم بهش بگم که منم دلم برات تنگ شده بود اما نگفتم . ا/ت : چرا دلت برای کسی که دوسش نداشتی تنگ شده .
جونگ کوک : من معذرت میخوام بابت چند سال پیش . بیا از اول شروع کنیم ا/ت : ولی من نمیخوام ، نمیخوام دوباره قلبم بشکنه .
صحبت های ا/ت "
بعد از جدا شدنمون ، خیلی ناراحت بودم . با دوستم سوبین یه چند وقت زندگی کردم. ( تو فصل اول بود ) سعی کرد خاطراتم رو با جونگ کوک پاک کنه و هی بهم میگفت فراموشش کن . سعی میکردم اما نمیتونستم زندگی بدون اون رو تصور کنم .
2 سال بعد
صحبت های جونگ کوک"
از اتفاقی که 2 سال پیش افتاده بود ، پشیمون بودم . همش تقصیر من بود باید بیشتر بهش اهمیت میدادم . هرجا که میشناختم رو رفتم اما اثری از ا/ت نبود .
جین ازدواج کرده بود و رفته بود آلمان.
جیهوپ هم به خاطر سرطان مادر بزرگش رفت بود پیشش . تنها شده بودم ؛
زمان حال =
همه برنامه هام ، کنسرت هام رو کنسل کردم تا یکم به زندگی شخصیم برسم .
ساعت 11 شب بود . به بادیگاردم گفتم حاضر باشه ؛ بلیت گرفته بودم که برم کانادا پیش تهیونگ تا بلکه از این تنهایی در بیام (تو این فصل تهیونگ دوست جونگ کوکه )
چند دقیقه بعد
........
تو فرودگاه نشسته بودم و منتظر بودم .
ی زنی کنارم نشست که ماسک زده بود ، بوی عطر ا/ت رو میداد . خیلی دوست داشتم ازش بپرسم که ا/ت س یا نه ولی بی خیال شدم .
چند دقیقه بعد
......
سوار هواپیما شدم [ اسلاید بعد داخل هواپیما]
دیدم همون زن صندلی بغلیم نشسته .
ماسکش رو زد پایین و دیدمش خیلی زیبا بود ولی یکم هم آشنا
اون.....
اون ا/ت بود . خیلی زیاد خوشحالم شدم .
روی میزش آروم زدم ، روبه من کرد
" ا/ت "
ی مردی داخل هواپیما رو میزم زد .
صورتش نگاه کردم . دیدم اون جونگ کوکه .
سری سرم رو برگردوندم . جونگ کوک : بالاخره پیدات کردم . برگشتم سمتش . ا/ت : خیلی وقته ندیدمت جونگ کوک شی .
جونگ کوک: دلم برات تنگ شده بود
میخواستم بهش بگم که منم دلم برات تنگ شده بود اما نگفتم . ا/ت : چرا دلت برای کسی که دوسش نداشتی تنگ شده .
جونگ کوک : من معذرت میخوام بابت چند سال پیش . بیا از اول شروع کنیم ا/ت : ولی من نمیخوام ، نمیخوام دوباره قلبم بشکنه .
صحبت های ا/ت "
بعد از جدا شدنمون ، خیلی ناراحت بودم . با دوستم سوبین یه چند وقت زندگی کردم. ( تو فصل اول بود ) سعی کرد خاطراتم رو با جونگ کوک پاک کنه و هی بهم میگفت فراموشش کن . سعی میکردم اما نمیتونستم زندگی بدون اون رو تصور کنم .
۳۴.۸k
۱۳ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.