رمان عشق دانشجویی
رمان عشق دانشجویی
پارت اول
سلام اسم من نازنین هست من یک استاد دانشگاه هستم
درمکزیک زندگی می کنم همراه مادر و برادرم.
توی محل کارم دانشجو ها دوسم دارن منم دوسشون دارم .
همه بهم احترام می ذاشتن از بقیه استاد ها من مهربون تر بودم ظاهرم ....
پوست سفید
چشم های درشت و عدسی رنگ
رنگ موهام هم قهوه ای
لبام هم معمولی
از ظاهر آدم ها من یه دختر آروم و تو دل برو بودم
از نظر مردم ها وگرنه کسی بام بد رفتار می کرد ادبش می کردم.
مث همیشه زنگ تفریح تو اتاقم بودم که یهو
یکی از دانشجو ها در زد
نازنین :بیا داخل
اون یه پسر قد بلند سال آخری بود رشته خوبی هم داشت تجربی
کلا دلم رو برد
چشم های کشیده مشکی
بینیش خیلی خوش فرم بود
لباش هم قشنگ بودن
دانیال:استاد ببخشید مزاحم شدم
نازنین:نه مراحمی بیا داخل
دانیال:استاد میشه بیایین داخل کلاس
نازنین :چی شده؟
دانیال:خودتون بیایین می بینین
باش رفتم تو کلاس و با صحنه عجیبی رو به رو شدم
............
پارت اول
سلام اسم من نازنین هست من یک استاد دانشگاه هستم
درمکزیک زندگی می کنم همراه مادر و برادرم.
توی محل کارم دانشجو ها دوسم دارن منم دوسشون دارم .
همه بهم احترام می ذاشتن از بقیه استاد ها من مهربون تر بودم ظاهرم ....
پوست سفید
چشم های درشت و عدسی رنگ
رنگ موهام هم قهوه ای
لبام هم معمولی
از ظاهر آدم ها من یه دختر آروم و تو دل برو بودم
از نظر مردم ها وگرنه کسی بام بد رفتار می کرد ادبش می کردم.
مث همیشه زنگ تفریح تو اتاقم بودم که یهو
یکی از دانشجو ها در زد
نازنین :بیا داخل
اون یه پسر قد بلند سال آخری بود رشته خوبی هم داشت تجربی
کلا دلم رو برد
چشم های کشیده مشکی
بینیش خیلی خوش فرم بود
لباش هم قشنگ بودن
دانیال:استاد ببخشید مزاحم شدم
نازنین:نه مراحمی بیا داخل
دانیال:استاد میشه بیایین داخل کلاس
نازنین :چی شده؟
دانیال:خودتون بیایین می بینین
باش رفتم تو کلاس و با صحنه عجیبی رو به رو شدم
............
۲.۹k
۱۲ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.