پارت اول
میون ویو
شاید فکر کنین من دختر افسرده ای هستم...من از دریا و سکوت خوشم میاد...عاشق تنهایی خودم هستم...از کار کردن برای بقیه متنفرم پس خرجمو با پول هایی که از فروش تابلو هام به دست میارم میدم
پدرومادر من وقتی نوجوون بودم مردن و.الان من چندین ساله که به تنهاییم عادت کردم....شاید تو روی شما بخندم اما زیر لبخندم قرار دادیه که با تنهاییم بستم
امروزم مثل همیشه رفتم کنار دریا تا از سوژه هایی که به نظرم قشنگ بودن نقاشی بکشم....داشتم چشم مینداختم که یه پسرو دیدم که به درخت کنار ساحل تکیه داده و داره کتاب میخونه....ازش خوشم اومد و شروع کردم به کشیدنش...به خاطر نگاهام متوجهم شد و اومد سمتم
نامجون ویو
من یه پسر تنها هستم ...یه پسر که خانوادم ولم کردن....بهم گفتن بی احساسم و فقط سرم تو کتابامه...ولی اونا علایق من بودن...تصمیم گرفتم برم ساحل و کتاب بخونم ...اونجا بهم ارامش میداد...داشتم میخوندم که نگاههای یه نفر رو رو خدوم حس کردم...چشم چرخوندم که یه دخترو دیدم که داره منو نگاه میکنه و نقاشی میکشه...رفتم سمتش
(نامجون=ن میون=م)
ن:سلام..داری منو میکشی؟؟
م:سلام ...اره...اگر دوست ندارید میتونم نکشم
ن:نه...قشنگ میکشی...ادامه بده
م:باشه
میون ویو
بعد از حرف زدن باهاش شروع کردم به کشیدن ....هرازگاهی تحسینم میکرد منم نمیتونستم چطور تشکر کنم چون تاحالا کسی تحسینم نکرده بود
بعد از چند ساعت تموم شد هنوز اون پسره وایساده بود
م:اممم..تموم شد...میخواید ببینیدش
ن:البته
نقاشی رو نشون داد
ن:وواووو...خیلی قشنگه...ببخشید میپرسم ولی شما این تابلو هارو چیکار میکنید؟؟
م:اینارو میفروشم
ن:میشه اینو ازتون بخرم
م:اوو بله....هرچی باشه نقاشی شماست
بعد از خرید تابلو اون پسر به سمت خونش رفت منم وسایل هامو جمع کردم و رفتم....هوا سرد شده بود که رسیدم خونه...خونه من نزدیک ساحل بود و میشه گفت تنها دوستم این دریا و نقاشیام بود.....تا حالا دوستی نداشتم...اما یه نقاشی کشیده بودم که اونو دوست خودم میدونستم....یکم که بهش دقت کردم اون نقاشی برام عجیب شده بود....احساس کردم یجا دیده بودمش...یکم فکر کردم دیدم همون پسره هست که تو ساحل کشیدمش
اره خودش بود .... ولی چجوری من کشیدمش؟؟؟؟عجیبه ولی بامزست برام
مثل همیشه تمام اتفاقات رو برای تابلوم تعریف کردم ....کم کم چشمام گرم شد و خوابم برد
&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&
اگر دوست داشتید بگید ادامه بدم
شاید فکر کنین من دختر افسرده ای هستم...من از دریا و سکوت خوشم میاد...عاشق تنهایی خودم هستم...از کار کردن برای بقیه متنفرم پس خرجمو با پول هایی که از فروش تابلو هام به دست میارم میدم
پدرومادر من وقتی نوجوون بودم مردن و.الان من چندین ساله که به تنهاییم عادت کردم....شاید تو روی شما بخندم اما زیر لبخندم قرار دادیه که با تنهاییم بستم
امروزم مثل همیشه رفتم کنار دریا تا از سوژه هایی که به نظرم قشنگ بودن نقاشی بکشم....داشتم چشم مینداختم که یه پسرو دیدم که به درخت کنار ساحل تکیه داده و داره کتاب میخونه....ازش خوشم اومد و شروع کردم به کشیدنش...به خاطر نگاهام متوجهم شد و اومد سمتم
نامجون ویو
من یه پسر تنها هستم ...یه پسر که خانوادم ولم کردن....بهم گفتن بی احساسم و فقط سرم تو کتابامه...ولی اونا علایق من بودن...تصمیم گرفتم برم ساحل و کتاب بخونم ...اونجا بهم ارامش میداد...داشتم میخوندم که نگاههای یه نفر رو رو خدوم حس کردم...چشم چرخوندم که یه دخترو دیدم که داره منو نگاه میکنه و نقاشی میکشه...رفتم سمتش
(نامجون=ن میون=م)
ن:سلام..داری منو میکشی؟؟
م:سلام ...اره...اگر دوست ندارید میتونم نکشم
ن:نه...قشنگ میکشی...ادامه بده
م:باشه
میون ویو
بعد از حرف زدن باهاش شروع کردم به کشیدن ....هرازگاهی تحسینم میکرد منم نمیتونستم چطور تشکر کنم چون تاحالا کسی تحسینم نکرده بود
بعد از چند ساعت تموم شد هنوز اون پسره وایساده بود
م:اممم..تموم شد...میخواید ببینیدش
ن:البته
نقاشی رو نشون داد
ن:وواووو...خیلی قشنگه...ببخشید میپرسم ولی شما این تابلو هارو چیکار میکنید؟؟
م:اینارو میفروشم
ن:میشه اینو ازتون بخرم
م:اوو بله....هرچی باشه نقاشی شماست
بعد از خرید تابلو اون پسر به سمت خونش رفت منم وسایل هامو جمع کردم و رفتم....هوا سرد شده بود که رسیدم خونه...خونه من نزدیک ساحل بود و میشه گفت تنها دوستم این دریا و نقاشیام بود.....تا حالا دوستی نداشتم...اما یه نقاشی کشیده بودم که اونو دوست خودم میدونستم....یکم که بهش دقت کردم اون نقاشی برام عجیب شده بود....احساس کردم یجا دیده بودمش...یکم فکر کردم دیدم همون پسره هست که تو ساحل کشیدمش
اره خودش بود .... ولی چجوری من کشیدمش؟؟؟؟عجیبه ولی بامزست برام
مثل همیشه تمام اتفاقات رو برای تابلوم تعریف کردم ....کم کم چشمام گرم شد و خوابم برد
&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&
اگر دوست داشتید بگید ادامه بدم
۶.۴k
۱۲ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.