وقتی دزدیده میشی اما.. . فیک جونگکوک
پارت:40
و رفت
منو کوک از هم جدا شدیم و رفتیم پایین
سه تایی باهم نشسته بودیم کسی حرفی نمیزد
+همون روز میخاستم بهت بگم اما ناپدید شده بودی
×شرمنده زود قضاوت کردم تو جای من بودی چ فکری میکردی
+باید میزاشتی برات توضیح بدم تا ب اینجا نرسیم
×هنوزم میشه درستش کرد ما جدا میشیم
+من ات رو دوست دارم اما نیازی نیست بخاطر من اینده ی بچتون رو خراب کنین
به کوک نگاه کردم که بغض کرده بود و حرف میزد
×کوک
با دستش اشک هاشو پاک کرد و سرش رو بالا گرفت
+هوم
×اون بچه توعه
اول متوجه حرف تهیونگ نشد اما بعدش سریع بلند شد انگار که برق گرفتتش
+چی دارین میگی
روبه من
+ات تهیونگ داره چی میگه
-اون بچه توعه
تهیونگ بلند شد
×من تنهاتون میزارم تا راحت حرف بزنین میرم پیش می یونگ
و رفت
+ا اسمش می یونگه؟
-اره تهیونگ گفت از این اسم خوشت میاد
لبخندی زد ک اشکی از چشماش پایین افتاد
+کی فهمیدی حامله ای
-وقتی اینجا بودم انگار ت عجله داشتی همون شب ..
کوک خندید و رفت سمت ات و بوسیدش
+ممنونم بخاطر همه چی
بغلش کردم
بعد از 1 مین از هم جدا شدیم
+بریم پیش دخترمون
سرمو به نشونه مثبت تکون دادم
باهم رفتیم توی اتاقش
دیدم تهیونک بغلش کردم اما وقتی متوجه اومدن ما شد می یونگ رو اورد سمت ما و گرفت سمت کوک
×دخترتو بگیر و مراقبش باش
وقتی کوک می یونگ رو گرفت تهیونگ روبه من گفت
×فردا میتونیم بریم و طلاق بگیریم
-باشه ممنون تهیونگ
لبخندی زد و رفت بیرون و ما سه تا تنها مونده بودیم
-چشماش خیلی شبیه ب توعه کوک
کوک خندید و گفت
+اما رنگ چشماش مثل توعه
....
10سال از اون روز میگذره بعد از جدا شدن ات و تهیونگ
تهیونگ توی امریکا موند اما کوک و ات همراه با دخترشون برگشتن کره و باهم ازدواج کردن وقتی می یونگ 5سالع بود صاحب یک پسر به اسم هیون شدن و باهم به خوبی و خوشی زندگی کردن
(پایان)
(خب خب خب من تا ی مدتی نیستم دلتون برام تنگ میشه؟
من نمیدونم اما احتمالا دوباره میام اگ نمردم🤷🏻♀️🤌🏼)
#فیک #جونگکوک #تهیونگ #بی_تی_اس
و رفت
منو کوک از هم جدا شدیم و رفتیم پایین
سه تایی باهم نشسته بودیم کسی حرفی نمیزد
+همون روز میخاستم بهت بگم اما ناپدید شده بودی
×شرمنده زود قضاوت کردم تو جای من بودی چ فکری میکردی
+باید میزاشتی برات توضیح بدم تا ب اینجا نرسیم
×هنوزم میشه درستش کرد ما جدا میشیم
+من ات رو دوست دارم اما نیازی نیست بخاطر من اینده ی بچتون رو خراب کنین
به کوک نگاه کردم که بغض کرده بود و حرف میزد
×کوک
با دستش اشک هاشو پاک کرد و سرش رو بالا گرفت
+هوم
×اون بچه توعه
اول متوجه حرف تهیونگ نشد اما بعدش سریع بلند شد انگار که برق گرفتتش
+چی دارین میگی
روبه من
+ات تهیونگ داره چی میگه
-اون بچه توعه
تهیونگ بلند شد
×من تنهاتون میزارم تا راحت حرف بزنین میرم پیش می یونگ
و رفت
+ا اسمش می یونگه؟
-اره تهیونگ گفت از این اسم خوشت میاد
لبخندی زد ک اشکی از چشماش پایین افتاد
+کی فهمیدی حامله ای
-وقتی اینجا بودم انگار ت عجله داشتی همون شب ..
کوک خندید و رفت سمت ات و بوسیدش
+ممنونم بخاطر همه چی
بغلش کردم
بعد از 1 مین از هم جدا شدیم
+بریم پیش دخترمون
سرمو به نشونه مثبت تکون دادم
باهم رفتیم توی اتاقش
دیدم تهیونک بغلش کردم اما وقتی متوجه اومدن ما شد می یونگ رو اورد سمت ما و گرفت سمت کوک
×دخترتو بگیر و مراقبش باش
وقتی کوک می یونگ رو گرفت تهیونگ روبه من گفت
×فردا میتونیم بریم و طلاق بگیریم
-باشه ممنون تهیونگ
لبخندی زد و رفت بیرون و ما سه تا تنها مونده بودیم
-چشماش خیلی شبیه ب توعه کوک
کوک خندید و گفت
+اما رنگ چشماش مثل توعه
....
10سال از اون روز میگذره بعد از جدا شدن ات و تهیونگ
تهیونگ توی امریکا موند اما کوک و ات همراه با دخترشون برگشتن کره و باهم ازدواج کردن وقتی می یونگ 5سالع بود صاحب یک پسر به اسم هیون شدن و باهم به خوبی و خوشی زندگی کردن
(پایان)
(خب خب خب من تا ی مدتی نیستم دلتون برام تنگ میشه؟
من نمیدونم اما احتمالا دوباره میام اگ نمردم🤷🏻♀️🤌🏼)
#فیک #جونگکوک #تهیونگ #بی_تی_اس
۱۲۴.۷k
۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.