عنوان:دوست قهرمان من!
عنوان:دوست قهرمان من!
𝒑𝒂𝒓𝒕 𝟏𝟑
تصمیم گرفت بهش بگه که یهو یکی از پشت جونگ وو رو صدا کرد!
وقتی جونگ وو اونو دید شکه شد!
نمیدونست چی بگه... روشو برگردوند، دست هیون وو رو گرفت و با سرعت قدم برمیداشت... هیون وو حتی نفهمید اون کی هست... همینطور قدماش رو تند برمیداشت که نفهمید کی جلوی در خونه ی هیون وو وایسادن!
سریع از هیون وو خداحافظی کرد و اونو با کلی سوال تنها گذاشت!
هیون وو رفت داخل خونه، لباساش رو عوض کرد و غذایی رو که مادربزرگش براش کنار گذاشته بود رو از یخچال بیرون آورد... غذاش که تموم شد ظرفارو شست... یه چیزی یادش موند... اینکه اون شخص داخل یه آپارتمان نزدیک اونا داخل شد...!
میخواست بدونه اون شخص کی جونگ وو بود که جونگ وو با دیدنش عصبانی شد و اضطراب گرفت؟!
رفت داخل اتاقش گوشی رو گرفت و به جونگ وو پیام داد!
هیون وو:جونگ وو؟!
چند مین گذشت که صدای پیامک اونو به خودش آورد!
جونگ وو:بله؟!
هیون وو:اون... اون دختر کی بود؟!
ادامه دارد...
𝒑𝒂𝒓𝒕 𝟏𝟑
تصمیم گرفت بهش بگه که یهو یکی از پشت جونگ وو رو صدا کرد!
وقتی جونگ وو اونو دید شکه شد!
نمیدونست چی بگه... روشو برگردوند، دست هیون وو رو گرفت و با سرعت قدم برمیداشت... هیون وو حتی نفهمید اون کی هست... همینطور قدماش رو تند برمیداشت که نفهمید کی جلوی در خونه ی هیون وو وایسادن!
سریع از هیون وو خداحافظی کرد و اونو با کلی سوال تنها گذاشت!
هیون وو رفت داخل خونه، لباساش رو عوض کرد و غذایی رو که مادربزرگش براش کنار گذاشته بود رو از یخچال بیرون آورد... غذاش که تموم شد ظرفارو شست... یه چیزی یادش موند... اینکه اون شخص داخل یه آپارتمان نزدیک اونا داخل شد...!
میخواست بدونه اون شخص کی جونگ وو بود که جونگ وو با دیدنش عصبانی شد و اضطراب گرفت؟!
رفت داخل اتاقش گوشی رو گرفت و به جونگ وو پیام داد!
هیون وو:جونگ وو؟!
چند مین گذشت که صدای پیامک اونو به خودش آورد!
جونگ وو:بله؟!
هیون وو:اون... اون دختر کی بود؟!
ادامه دارد...
۸۳۶
۱۰ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.