bloody revenge
part ⁷
یجی: ته شی اون با ما کاری نداره بزار بمونه
کوک: فهمیدی جیمین و جناب مین قرار میزارن
ته: نبابا تو چطور فهمیدی مگه قرار میزارن
کوک: اره برید گمشید بیرون میخوام براش یه چیزی توضیح بدم
رفتن بیرون
کوک: خب ببین جیمین بعد از اینکه کلاس تموم میشه نمیره خونشون و جناب مین میاد دنبالش منم نمیندونستم جناب مین کیه که امشب دیدمش بعد من وقتی جیمین میاد اکادمی میفهمم بوی یه رایحه ی تلخ ازش میاد مثل رایحه ی شکلات تلخ در صورای که جیمین بوی رایحه ی هلو رو میده و امشب که کشف میکردم رایحه ی جناب مین چیه جیمین عصبامی شده بود که چرا من نزدیک به جناب مین وایسادم
ته: پیشرفت کردی منم اینارو میدونستم
کوک: منم برا تو نگفتم برای اون فضولای پشت در گفتم
تهیون: فهمید خب واقعا قرار میزارن
ته و کوک: نه این همه مدرک از رو هوا اومده
یجی: خدایا یه شوهر جذاب نسیب منم بکن
هانول: منم یه دمپاییه سفت و نزم و خوب میخوام همونی که خودت میدونی
تهیون: منم میخوام زن جونگکوک بشم
همه: هان؟
تهیون: جذابه خب
یجی: چشمتو از ناموس بقیه بگیر
هانول: هیز بدبخت ۸ سال تفاوت سنی دارید
ته: دیدی اینجا موندی روشون اثر گذاشتی
کوک: ولی بازم من هیچ جا نمیام"سرد "
تهیون: هوی تهیونگ شوهر منو هیچ جا نمیبری پیش خودم میمونه
کوک؛ نه پشیمون شدم منو ببر یه قبرستونی من اطمینان ندارم صبح زنده باشم
تهیون: ای مردشور هردوتونو ببرن جذابای بد اخلاق
هانول: این کوک ما بد اخلاق نیست خداروشکر
یجی: من شوهر میخوام
کوک: تکذیب میکنم فردا باید برم اکادمی پس خداحافظ " سرد"
♡ صبح روز بعد ♡
ویوی کوک
صبح بیدار شدم و با قیافه ی تهیون روبه رو شدم
تهیون: بیداری شدی شوهرم؟
بلند شدم و رفتم دستشویی دستو صورتمو شستم مسواک زدم اومدم بیرون کیفمو برداشتم و از اتاق رفتم بیرون
یجی: مدیرت گفته امروز لباس سفید بپوشین
از لجش رفتم لباس سفیدمو به هودیه مشکی تغییر دادم ماسکم زدم و رفتم بیرون سوییچمو برداشتم و رفتم سوار موتور شدم
تهیون: منم ببر کار دارم
رو موتور پشت به من نشست
تهیون: برو اصلانم به چپم نیست که تو ننیخوای کسی پشتت باشه
حرکت کردم و رفتم اکادمی وقتی رسیدیم پیاده شدیم موتورو قفل کردم و رفتم تو
تهیون: هوی کوک دفتر مدیر کجاست
کوک: انتهای راهرو سمت چپ درش طلاییه
جیمین: چطوری پسر مدیر گفته بود لباس سفید بپوشیم
کوک؛ منم نخواستم " سرد " همونطور که شما یک هامه قرار میزاری به من نگفتی پارک اهان ظهر به مین سلام برسون بگو همه میدونن " اروم "
جیمین؛ ای پدصگ از کجا فهمیدی
هوسوک: ضایه بود البته برای ما یکم تفاوت سنیه شما زیاد نیست
جیمین: نخیر زیاد نیست
سریع رفتم تو کلاس و سرجام نشستم
جیمینم اومد کنارم نشست
میا:....
یجی: ته شی اون با ما کاری نداره بزار بمونه
کوک: فهمیدی جیمین و جناب مین قرار میزارن
ته: نبابا تو چطور فهمیدی مگه قرار میزارن
کوک: اره برید گمشید بیرون میخوام براش یه چیزی توضیح بدم
رفتن بیرون
کوک: خب ببین جیمین بعد از اینکه کلاس تموم میشه نمیره خونشون و جناب مین میاد دنبالش منم نمیندونستم جناب مین کیه که امشب دیدمش بعد من وقتی جیمین میاد اکادمی میفهمم بوی یه رایحه ی تلخ ازش میاد مثل رایحه ی شکلات تلخ در صورای که جیمین بوی رایحه ی هلو رو میده و امشب که کشف میکردم رایحه ی جناب مین چیه جیمین عصبامی شده بود که چرا من نزدیک به جناب مین وایسادم
ته: پیشرفت کردی منم اینارو میدونستم
کوک: منم برا تو نگفتم برای اون فضولای پشت در گفتم
تهیون: فهمید خب واقعا قرار میزارن
ته و کوک: نه این همه مدرک از رو هوا اومده
یجی: خدایا یه شوهر جذاب نسیب منم بکن
هانول: منم یه دمپاییه سفت و نزم و خوب میخوام همونی که خودت میدونی
تهیون: منم میخوام زن جونگکوک بشم
همه: هان؟
تهیون: جذابه خب
یجی: چشمتو از ناموس بقیه بگیر
هانول: هیز بدبخت ۸ سال تفاوت سنی دارید
ته: دیدی اینجا موندی روشون اثر گذاشتی
کوک: ولی بازم من هیچ جا نمیام"سرد "
تهیون: هوی تهیونگ شوهر منو هیچ جا نمیبری پیش خودم میمونه
کوک؛ نه پشیمون شدم منو ببر یه قبرستونی من اطمینان ندارم صبح زنده باشم
تهیون: ای مردشور هردوتونو ببرن جذابای بد اخلاق
هانول: این کوک ما بد اخلاق نیست خداروشکر
یجی: من شوهر میخوام
کوک: تکذیب میکنم فردا باید برم اکادمی پس خداحافظ " سرد"
♡ صبح روز بعد ♡
ویوی کوک
صبح بیدار شدم و با قیافه ی تهیون روبه رو شدم
تهیون: بیداری شدی شوهرم؟
بلند شدم و رفتم دستشویی دستو صورتمو شستم مسواک زدم اومدم بیرون کیفمو برداشتم و از اتاق رفتم بیرون
یجی: مدیرت گفته امروز لباس سفید بپوشین
از لجش رفتم لباس سفیدمو به هودیه مشکی تغییر دادم ماسکم زدم و رفتم بیرون سوییچمو برداشتم و رفتم سوار موتور شدم
تهیون: منم ببر کار دارم
رو موتور پشت به من نشست
تهیون: برو اصلانم به چپم نیست که تو ننیخوای کسی پشتت باشه
حرکت کردم و رفتم اکادمی وقتی رسیدیم پیاده شدیم موتورو قفل کردم و رفتم تو
تهیون: هوی کوک دفتر مدیر کجاست
کوک: انتهای راهرو سمت چپ درش طلاییه
جیمین: چطوری پسر مدیر گفته بود لباس سفید بپوشیم
کوک؛ منم نخواستم " سرد " همونطور که شما یک هامه قرار میزاری به من نگفتی پارک اهان ظهر به مین سلام برسون بگو همه میدونن " اروم "
جیمین؛ ای پدصگ از کجا فهمیدی
هوسوک: ضایه بود البته برای ما یکم تفاوت سنیه شما زیاد نیست
جیمین: نخیر زیاد نیست
سریع رفتم تو کلاس و سرجام نشستم
جیمینم اومد کنارم نشست
میا:....
۴.۶k
۱۱ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.