My designer, season two part⁷
همین که میرسن خونه سئوجون ات رو پرت میکنه وسط سالن خدمتکارا میان ببین چی شده ولی سئوجون میگه برین گم شین بعد میره به یه اتاق و شلاق میاره و شروع میکنه به زدن ات همه ضربه ها پشت سر هم و بدون مکث به پشت ات بودن تعداد ضربه ها اونقدر زیاد شد که نمیشد شمرد و در اخر با بیهوش شدن ات سئوجون بیخیال میشه و دکتر خبر میکنه
صبح ات ویو
کمرم وحشتناک درد میکرد نميتونستم تکون بخورم بزور بلند شدم و رفتم دوش گرفتم لباسم به کل خون بود بعد حاضر شدم و رفتم شرکت هرکی منو میدی تعظیم میکرد منم رفتم اتاقم و سرمو گذاشتم و خوابیدم انتظار کار از من نداره فقط میخواد عذابم بده من به اصطلاح رئیسم ولی همه کارا رو یکی دیگه میکنه
ساعت ها گذاشت و حوصلم سر رفت رفتم بیرون و تو شرکت میگشتم کسایی که دوسال پیش بودن دیگه نیستن یون دیزی نیس من اصلا بهش نگفتم دیگه کار نمیکنم با خودم حرف میزدم و راه میرفتم که یکی صدام کرد
یون آه:ات وایسا
ات:بله
آه:خوبی
ات:اره چرا نباشم
آه:یه سوال داشتم تو اون روز گفتی واسه سالگرد مامانت ناراحتی ولی سئوجون گفت دعوا کردین اون شوهرته چطور نمیدونه چرا ناراحتی
ات:لطفا دخالت نکن
آه:نه من فقط
ات:درستع یه مشکلاتی داریمکه حل میشه پس همه چیرو فراموش کن
آه:باشه
داشتم میرفتم که پام لیز خورد و افتادم درد کمرم چند برابر شد
یون اه
بلندش کردم ولی حس کردم دستم خیسه نگاه کردم دیدم خونه
آه:ات زخمی شدی
ات:چیزی نیس
آه:ولی ازت خون میاد
ات:به تو چه
اینو گفت و رفت ولی اون زخمیه چرا
ته
از وقتی ات برگشته دلمنمیخواد برم کمپانی در نظر الان که کاری نداریم یه سری کار است که گفتم پسرا انجامبدن منم تو خونه نشستم الکی یون آه ام بیرونه
یه هفته بعد
شرط داریم
۴۰لایک وهر نفر یه کامنت بزاره❤️
صبح ات ویو
کمرم وحشتناک درد میکرد نميتونستم تکون بخورم بزور بلند شدم و رفتم دوش گرفتم لباسم به کل خون بود بعد حاضر شدم و رفتم شرکت هرکی منو میدی تعظیم میکرد منم رفتم اتاقم و سرمو گذاشتم و خوابیدم انتظار کار از من نداره فقط میخواد عذابم بده من به اصطلاح رئیسم ولی همه کارا رو یکی دیگه میکنه
ساعت ها گذاشت و حوصلم سر رفت رفتم بیرون و تو شرکت میگشتم کسایی که دوسال پیش بودن دیگه نیستن یون دیزی نیس من اصلا بهش نگفتم دیگه کار نمیکنم با خودم حرف میزدم و راه میرفتم که یکی صدام کرد
یون آه:ات وایسا
ات:بله
آه:خوبی
ات:اره چرا نباشم
آه:یه سوال داشتم تو اون روز گفتی واسه سالگرد مامانت ناراحتی ولی سئوجون گفت دعوا کردین اون شوهرته چطور نمیدونه چرا ناراحتی
ات:لطفا دخالت نکن
آه:نه من فقط
ات:درستع یه مشکلاتی داریمکه حل میشه پس همه چیرو فراموش کن
آه:باشه
داشتم میرفتم که پام لیز خورد و افتادم درد کمرم چند برابر شد
یون اه
بلندش کردم ولی حس کردم دستم خیسه نگاه کردم دیدم خونه
آه:ات زخمی شدی
ات:چیزی نیس
آه:ولی ازت خون میاد
ات:به تو چه
اینو گفت و رفت ولی اون زخمیه چرا
ته
از وقتی ات برگشته دلمنمیخواد برم کمپانی در نظر الان که کاری نداریم یه سری کار است که گفتم پسرا انجامبدن منم تو خونه نشستم الکی یون آه ام بیرونه
یه هفته بعد
شرط داریم
۴۰لایک وهر نفر یه کامنت بزاره❤️
۸.۵k
۰۷ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.