𝐍𝐨 𝐭𝐞𝐬𝐭 𝐬𝐡𝐨𝐰𝐬 𝐬𝐚𝐝𝐧𝐞𝐬𝐬..
𝐍𝐨 𝐭𝐞𝐬𝐭 𝐬𝐡𝐨𝐰𝐬 𝐬𝐚𝐝𝐧𝐞𝐬𝐬..
وقتـیبـدوناجـازه اشبـادوستـاترفتـیبـار
[اونازدوستاتخوشتنمیومد!]
---------------------------------------------
_ᴶᵉᵒⁿᴶᵘⁿᵍᵏᵒᵒᵏ
کلیدروچرخوندم و وارد خونه شدم
وقتی خونه رو خالی دیدم حرصی شدم
کیف و پرت کردم رو کاناپه های چرم مشکی
به سمت اشپزخونه رفتم
قرص و به زور خوردم تا کمی بتونم رو اعصابم مسلط باشم!
لعنت بهش..روانشناسی خوندم ولی با کاراش نمیتونم کنار بیام.
سوار آسانسور شدم و پارکینگ و فشار دادم
بعد از باز شدن در آسانسور عصبی رفتم سمت ماشین...
جلوی بار همیشگیشون ماشین و نگه داشتم
از ماشین پیاده شدم و تکیه دادم
با شماره اش تماس گرفتم نه یک بار بلکه بالای پنج شیش بار...خطشخاموشبود
وقتی بی جواب موندم نفسی عمیق کشیدم
نمیرفتم تو اون بار...تاوقتی که خودش بیاد بیرون
²مینگذشته بود که صدای گوشی بلند شد
[ماده یوز وحشی]
رو صفحه گوشی اسمش خودنمایی میکرد
ریجکت کردم، منو پشت خط خاموش میذاشت؟
به ساعت نگاه کردم نزدیکای ¹²شب بود
صدای خنده های مست چند نفر و شنیدم
بهشون نگاه کردم اکیپ خودشون بود
ات-عاا بچه ها'خنده...
لیانا-ات ات'خنده..
رفیقاش با دیدن من خنده اشون و قورت دادن و ترسیدن
لیانا ات رو تکون داد ولی چشمای من قفل پاهای گندمیش بود که با بیخیالی به نمایش گذاشته بودش
لباس قرمز رنگ پولکی که سرشونه هاش لخت بود
یکم بالاتر از رونش میرسید بلندیش!
رفیقاش ات رو پیش من آوردن جالبه اونا از من میترسن ولی ات نه؟
ات-اوممممم رُفقا چه عطر خوش بویی برای کیه؟
تصمیم به تور کردنش گرفتم لیانا'خنده
لیانا ات رو تکون داد
لیانا-ات ات این شوهرته جونگکوک
در ماشین و باز کردم و پرتش کردم تو ماشین
پشت فرمون نشستم...عصبانیت و خشمم رو سر پدال گاز خالی میکردم
ات-هی هی آقا اسمت چیه؟
جونگکوک-خفه شو ات'داد
جونگکوک-فقط خفه شور-با صدای ارومتر
وقتـیبـدوناجـازه اشبـادوستـاترفتـیبـار
[اونازدوستاتخوشتنمیومد!]
---------------------------------------------
_ᴶᵉᵒⁿᴶᵘⁿᵍᵏᵒᵒᵏ
کلیدروچرخوندم و وارد خونه شدم
وقتی خونه رو خالی دیدم حرصی شدم
کیف و پرت کردم رو کاناپه های چرم مشکی
به سمت اشپزخونه رفتم
قرص و به زور خوردم تا کمی بتونم رو اعصابم مسلط باشم!
لعنت بهش..روانشناسی خوندم ولی با کاراش نمیتونم کنار بیام.
سوار آسانسور شدم و پارکینگ و فشار دادم
بعد از باز شدن در آسانسور عصبی رفتم سمت ماشین...
جلوی بار همیشگیشون ماشین و نگه داشتم
از ماشین پیاده شدم و تکیه دادم
با شماره اش تماس گرفتم نه یک بار بلکه بالای پنج شیش بار...خطشخاموشبود
وقتی بی جواب موندم نفسی عمیق کشیدم
نمیرفتم تو اون بار...تاوقتی که خودش بیاد بیرون
²مینگذشته بود که صدای گوشی بلند شد
[ماده یوز وحشی]
رو صفحه گوشی اسمش خودنمایی میکرد
ریجکت کردم، منو پشت خط خاموش میذاشت؟
به ساعت نگاه کردم نزدیکای ¹²شب بود
صدای خنده های مست چند نفر و شنیدم
بهشون نگاه کردم اکیپ خودشون بود
ات-عاا بچه ها'خنده...
لیانا-ات ات'خنده..
رفیقاش با دیدن من خنده اشون و قورت دادن و ترسیدن
لیانا ات رو تکون داد ولی چشمای من قفل پاهای گندمیش بود که با بیخیالی به نمایش گذاشته بودش
لباس قرمز رنگ پولکی که سرشونه هاش لخت بود
یکم بالاتر از رونش میرسید بلندیش!
رفیقاش ات رو پیش من آوردن جالبه اونا از من میترسن ولی ات نه؟
ات-اوممممم رُفقا چه عطر خوش بویی برای کیه؟
تصمیم به تور کردنش گرفتم لیانا'خنده
لیانا ات رو تکون داد
لیانا-ات ات این شوهرته جونگکوک
در ماشین و باز کردم و پرتش کردم تو ماشین
پشت فرمون نشستم...عصبانیت و خشمم رو سر پدال گاز خالی میکردم
ات-هی هی آقا اسمت چیه؟
جونگکوک-خفه شو ات'داد
جونگکوک-فقط خفه شور-با صدای ارومتر
۳۳.۸k
۰۶ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.