وقتی دزدیده میشی اما فیک جونگکوک

پارت:4
توی راه کسی حرفی نزد
ماشین ایستاد
+پیاده شو
پیاده شدم
با لبخند نگاهی کردم یهو ب خودم اومدم
-چرا اومدیم شهر بازی
+اینقدر سوال نپرس خوب نیست بیا بریم
دیگه سوالی نپرسیدم و دنبالش راه افتادم
+خب اول بریم کدوم؟
-من بگم؟
+اره
-چرخ و فلک
+اوکی بیا بریم
باهم رفتیم و سوار شدیم
خیلی رفته بود بالا
چشمامو بسته بودم
+چی شده نکنه میترسی
-نه نمیترسم
که پایین رو نگاه کردم و ارتفاع رو دیدم یهو پریدم بغلش
-امم ببخشید
خواستم بلند شم که گفت:
+لازم نیست بلند شی جات خوبه
چیزی نگفتم تا اخر همونجا نشسته بودم
وقتی رفتیم پایین سرم گیج بود
داشتم میوفتادم که یهو بغلم کرد
-بزارم پایین خوبم
+دیدم خوبی
اون شهر بازی کنار دریا بود
رفتیم و روی یکی از صندلی ها نشستیم که دقیقا ویو روبه رومون دریا بود
-ممنون ولی
+ولی چی
-چرا منو اوردی اینجا
+یکمی باهم وقت بگذرونیم چرا مگه دوست نداشتی؟
-نه خیلی خوب بود ممنون....ادامه دارد
شرط
لایک:۶۵
کامنت:۴۰