تیمارستان انسان ها
تیمارستان انسان ها
part 24
دفعه آخر تو ویو ماریا بودیم درسته؟
ویو ماریا:)
گونشو بوسیدم.
_خب چرا اونجا رو؟
_مستر من باتو شوخی دارم؟ الان وقت نداریم باید بریم.
_ولی لیدی وقت اینو ک داری نه؟
بعد شروع کرد لبمو مک زدن تا اینکه صدای در اومد.
×تق تق تق
_الان نمیتونم ولی سر ی وقت مناسب ترتیبتو میدم.(آروم)
ازم جدا شد و رفت درو باز کرد.
× نمیآید بیرون؟؟ نکنه مشغول عشق بازی اید؟؟
÷ یکم سریع تررر.
_اومدیممم.
رفتیم تو اتاق نشیمن و تا کلارا داشت واسه پدربزرگش همهچی رو تعریف میکرد، من و کای و جونگ کوک رفتیم پایین تا ماشینو روشن کنیم.
کای سوییچو داد دستم.
_ ممنون.
÷خواهش میکنم.
جونگ کوک دستاشو مشت کرده بود.
×بچه ها بیاید دو ماشینه بریم.
_باش.
÷اوکی.
× من با جونگ کوک و توعم با کای.
_با..
(علامت کوک: +)
+لازم نیست ما باهم میریم.
_کوکی لج نکن دیگه.
+آه عجب گیری کردم.
_خیلی خب بریم دیگه دیر شد
×اوکی.
کوک و کلارا سوار ماشین کای شدن و من و کای هم سوار ماشین کلارا شدیم.
÷میگم، شما واقعا میخوای ازدواج کنی؟
_عامم.. خب معلومه ک میخوام.
÷خب..میخواید با کی ازدواج کنید؟
_با کوک..پسر خیلی خوبیه و همینطور جذاب.
÷آهان.
_رسیدیم؟
÷بله رسیدیم.
*فلش بک ب کلارا و کوک*
تو ماشین سکوت بدی برقرار بود.
+ببینم، خیلی دوست داری ازدواج کردن کایرو ببینی؟
×خب معلومه.
+ با کی؟
× خب راستش کوک، ب ماریا نگیا ولی کای همیشه عاشق ماریا بوده و اصلا نمیتونسته اعتراف کنه. بعد از این ک تورو با ماریا دید، دلش شکست پس الان تقریبا شما دوتا تو ی مسابقه این. هرکی زودتر قلب ماریا رو بدست بیاره اون برنده میشه.
+ خیلی خب، پس میتونه مسابقه خوبی باشه. نه؟؟
×عامم..شاید؟
ویو جونگ کوک:)
پس من و کای الان توی ی جنگیم.
اوکی لی کای، بچرخ تا بچرخیم.
ورق برمیگرده..
part 24
دفعه آخر تو ویو ماریا بودیم درسته؟
ویو ماریا:)
گونشو بوسیدم.
_خب چرا اونجا رو؟
_مستر من باتو شوخی دارم؟ الان وقت نداریم باید بریم.
_ولی لیدی وقت اینو ک داری نه؟
بعد شروع کرد لبمو مک زدن تا اینکه صدای در اومد.
×تق تق تق
_الان نمیتونم ولی سر ی وقت مناسب ترتیبتو میدم.(آروم)
ازم جدا شد و رفت درو باز کرد.
× نمیآید بیرون؟؟ نکنه مشغول عشق بازی اید؟؟
÷ یکم سریع تررر.
_اومدیممم.
رفتیم تو اتاق نشیمن و تا کلارا داشت واسه پدربزرگش همهچی رو تعریف میکرد، من و کای و جونگ کوک رفتیم پایین تا ماشینو روشن کنیم.
کای سوییچو داد دستم.
_ ممنون.
÷خواهش میکنم.
جونگ کوک دستاشو مشت کرده بود.
×بچه ها بیاید دو ماشینه بریم.
_باش.
÷اوکی.
× من با جونگ کوک و توعم با کای.
_با..
(علامت کوک: +)
+لازم نیست ما باهم میریم.
_کوکی لج نکن دیگه.
+آه عجب گیری کردم.
_خیلی خب بریم دیگه دیر شد
×اوکی.
کوک و کلارا سوار ماشین کای شدن و من و کای هم سوار ماشین کلارا شدیم.
÷میگم، شما واقعا میخوای ازدواج کنی؟
_عامم.. خب معلومه ک میخوام.
÷خب..میخواید با کی ازدواج کنید؟
_با کوک..پسر خیلی خوبیه و همینطور جذاب.
÷آهان.
_رسیدیم؟
÷بله رسیدیم.
*فلش بک ب کلارا و کوک*
تو ماشین سکوت بدی برقرار بود.
+ببینم، خیلی دوست داری ازدواج کردن کایرو ببینی؟
×خب معلومه.
+ با کی؟
× خب راستش کوک، ب ماریا نگیا ولی کای همیشه عاشق ماریا بوده و اصلا نمیتونسته اعتراف کنه. بعد از این ک تورو با ماریا دید، دلش شکست پس الان تقریبا شما دوتا تو ی مسابقه این. هرکی زودتر قلب ماریا رو بدست بیاره اون برنده میشه.
+ خیلی خب، پس میتونه مسابقه خوبی باشه. نه؟؟
×عامم..شاید؟
ویو جونگ کوک:)
پس من و کای الان توی ی جنگیم.
اوکی لی کای، بچرخ تا بچرخیم.
ورق برمیگرده..
۴.۰k
۲۸ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.