مافیای سختگیر part 30
ا.ت ویو
از خواب بیدار شدم و دیدم کوک روبروم روی تخت دراز کشیده و داره بهم نگاه میکنه. بهش گفتم یونا کجاست که گفت رفت . با کوک گرم حرف زدن بودیم که یهو یکی در اتاق را زد و کوک را صدا زد و کوک هم رفت بیرون
کوک ویو
با ا.ت داشتم حرف میزدم که یکی از پشت در اتاق صدام زد . از اتاق رفتم بیرون و دیدم که زیر دستم مایکله
مایکل: ببخشید که مزاحمتون میشم قربان اما ...
کوک : بیا بریم داخل اتاق کارم
مایکل: باشه ( و رفتند )
( داخل اتاق)
مایکل: ارباب بسته ی اسلحه ها رسیده و برای تحویل قرار گذاشتن امشب داخل بار
کوک : از اون چیزی که فکر می کردم زود تر رسید امشب همه ی افراد را اماده کن می ریم بار برای تحویل اسلحه و فقط حواست باشه که ا.ت چیزی از این ماجرا نفهمه .
مایکل: چشم قربان پس من دیگه میرم
کوک : باشه ( مایکل رفت)
ا.ت ویو
وقتی کوک را صدا زدن کوک رفت بیرون و داشت با اون یارو که انگار اسمش مایکل بود حرف میزد
بعد از چند دقیقه دیدم که کوک نیومد از اتاق اومدم بیرون و رفتم سمت اتاق کوک و در زدم
کوک : بیا تو ( ا.ت اومد داخل)
ا.ت : کوک این کی بود
کوک : چیزی نیست زیر دستمه اسمش مایکله
ا.ت : ....اهان ..
ا.ت : میگم ... کو..ک
کوک : بله
ا.ت : .. میگم .. میشه امروز با .. مینسو برم خرید
کوک : ... نه ا.ت
ا.ت : لطفاً... کوک .. خیلی وقته که بیرون نرفتم
کوک : ... باشه .. اما باید قبل از ساعت ۸ خونه باشی
ا.ت : باشه مرسی کوک ( ذوق و کوک را بغل کرد)
ا.ت ویو
مینسو بهم پیام داده بود و گفته بود که بریم بیرون منم بهش گفتم که باید از کوک اجازه بگیرم
برای همین رفتم داخل اتاق کوک و ازش اجازه گرفتم و چون اجازه داد نتونستم خودم را کنترل کنم و پریدم بغلش و یهو که به خودم اومدم سریع ازش جدا شدم و گفتم که میرم اماده بشم و رفتم .
رفتم داخل اتاقم و یه لباس از کمد برداشتم و پوشیدم و یه آرایش لایت کردم و به مینسو پیام دادم که بیاد دنبالم و اونم گفت الان میاد . رفتم پایین و داخل سالن منتظر مینسو بودم که یهو دیدم که یکی بوق زد از کوک خداحافظی کردم و رفتم و نشستم داخل ماشین پیش مینسو
ا.ت : سلام
مینسو : سلام .... خب کجا بریم
ا.ت : هرجا که میدونی خوبه
مینسو : خب ... پس میریم پاساژ ... ( خودتون یه اسم تصور کنید )
ا.ت : باشه ( رفتند )
کوک ویو
ا.ت اومده بود تا ازم اجازه بگیره . اول گفتم نه اما دفعه ی بعد چون خواهش کرد گذاشتم که بره اما بهش گفتم که قبل ساعت ۸ خونه باشه . اینطوری برای منم بهتر شد چون .....دیگه نمی خوام به ا.ت توضیح بدم که کجا میرم . به مایکل گفتم افراد را امشب ساعت ۷:۳۰ اماده کنه . ساعت کم کم نزدیک های ۶ بود . پس رفتم داخل اتاقم و رفتم حموم و بعد از چند مین اومدم بیرون . موهام را خشک کردم و از کمد یه لباس دارک مشکی برداشتم و پوشیدم و به ساعت که نگاه کردم دیدم ساعت ۷:۱۵ رفتم پایین و سوییچ یکی از ماشین ها را برداشتم و رفتم سمت ماشین و روشنش کردم و راه افتادم سمت بار . افرادم هم با دو تا ون مشکی داشتن پشت سرم میومدند
ا.ت ویو
با مینسو داخل ماشین داشتیم حرف میزدیم . مینسو گفت که سونگ هو ( شوهرش ) برای یک سفر کاری یه هفته رفته و خودش داخل خونه تنهاست . همینجوری گرم حرف زدن بودیم که یهو مینسو گفت رسید باهم از ماشین پیاده شدیم و رفتیم سمت پاساژ .....
پارت ۳۰ تموم شد ✨🤍✨🫠🪐
لطفاً حمایییییتتتت کنید ☺️❤️🙃🌹❤️
امید وارم خوشتون بیاد ✨🤍✨🫠🪐🥹✨
بچه ها من پارت بعد را سریع میزارم اما لطفاً اول این را لایک کنید بعد برید اون را بخونید ✨🪽🫠🪐🫰
اسلاید دو لباس ا.ت برای بیرون
اسلاید سه لباس کوک برای بار
اسلاید چهار ماشین کوک
از خواب بیدار شدم و دیدم کوک روبروم روی تخت دراز کشیده و داره بهم نگاه میکنه. بهش گفتم یونا کجاست که گفت رفت . با کوک گرم حرف زدن بودیم که یهو یکی در اتاق را زد و کوک را صدا زد و کوک هم رفت بیرون
کوک ویو
با ا.ت داشتم حرف میزدم که یکی از پشت در اتاق صدام زد . از اتاق رفتم بیرون و دیدم که زیر دستم مایکله
مایکل: ببخشید که مزاحمتون میشم قربان اما ...
کوک : بیا بریم داخل اتاق کارم
مایکل: باشه ( و رفتند )
( داخل اتاق)
مایکل: ارباب بسته ی اسلحه ها رسیده و برای تحویل قرار گذاشتن امشب داخل بار
کوک : از اون چیزی که فکر می کردم زود تر رسید امشب همه ی افراد را اماده کن می ریم بار برای تحویل اسلحه و فقط حواست باشه که ا.ت چیزی از این ماجرا نفهمه .
مایکل: چشم قربان پس من دیگه میرم
کوک : باشه ( مایکل رفت)
ا.ت ویو
وقتی کوک را صدا زدن کوک رفت بیرون و داشت با اون یارو که انگار اسمش مایکل بود حرف میزد
بعد از چند دقیقه دیدم که کوک نیومد از اتاق اومدم بیرون و رفتم سمت اتاق کوک و در زدم
کوک : بیا تو ( ا.ت اومد داخل)
ا.ت : کوک این کی بود
کوک : چیزی نیست زیر دستمه اسمش مایکله
ا.ت : ....اهان ..
ا.ت : میگم ... کو..ک
کوک : بله
ا.ت : .. میگم .. میشه امروز با .. مینسو برم خرید
کوک : ... نه ا.ت
ا.ت : لطفاً... کوک .. خیلی وقته که بیرون نرفتم
کوک : ... باشه .. اما باید قبل از ساعت ۸ خونه باشی
ا.ت : باشه مرسی کوک ( ذوق و کوک را بغل کرد)
ا.ت ویو
مینسو بهم پیام داده بود و گفته بود که بریم بیرون منم بهش گفتم که باید از کوک اجازه بگیرم
برای همین رفتم داخل اتاق کوک و ازش اجازه گرفتم و چون اجازه داد نتونستم خودم را کنترل کنم و پریدم بغلش و یهو که به خودم اومدم سریع ازش جدا شدم و گفتم که میرم اماده بشم و رفتم .
رفتم داخل اتاقم و یه لباس از کمد برداشتم و پوشیدم و یه آرایش لایت کردم و به مینسو پیام دادم که بیاد دنبالم و اونم گفت الان میاد . رفتم پایین و داخل سالن منتظر مینسو بودم که یهو دیدم که یکی بوق زد از کوک خداحافظی کردم و رفتم و نشستم داخل ماشین پیش مینسو
ا.ت : سلام
مینسو : سلام .... خب کجا بریم
ا.ت : هرجا که میدونی خوبه
مینسو : خب ... پس میریم پاساژ ... ( خودتون یه اسم تصور کنید )
ا.ت : باشه ( رفتند )
کوک ویو
ا.ت اومده بود تا ازم اجازه بگیره . اول گفتم نه اما دفعه ی بعد چون خواهش کرد گذاشتم که بره اما بهش گفتم که قبل ساعت ۸ خونه باشه . اینطوری برای منم بهتر شد چون .....دیگه نمی خوام به ا.ت توضیح بدم که کجا میرم . به مایکل گفتم افراد را امشب ساعت ۷:۳۰ اماده کنه . ساعت کم کم نزدیک های ۶ بود . پس رفتم داخل اتاقم و رفتم حموم و بعد از چند مین اومدم بیرون . موهام را خشک کردم و از کمد یه لباس دارک مشکی برداشتم و پوشیدم و به ساعت که نگاه کردم دیدم ساعت ۷:۱۵ رفتم پایین و سوییچ یکی از ماشین ها را برداشتم و رفتم سمت ماشین و روشنش کردم و راه افتادم سمت بار . افرادم هم با دو تا ون مشکی داشتن پشت سرم میومدند
ا.ت ویو
با مینسو داخل ماشین داشتیم حرف میزدیم . مینسو گفت که سونگ هو ( شوهرش ) برای یک سفر کاری یه هفته رفته و خودش داخل خونه تنهاست . همینجوری گرم حرف زدن بودیم که یهو مینسو گفت رسید باهم از ماشین پیاده شدیم و رفتیم سمت پاساژ .....
پارت ۳۰ تموم شد ✨🤍✨🫠🪐
لطفاً حمایییییتتتت کنید ☺️❤️🙃🌹❤️
امید وارم خوشتون بیاد ✨🤍✨🫠🪐🥹✨
بچه ها من پارت بعد را سریع میزارم اما لطفاً اول این را لایک کنید بعد برید اون را بخونید ✨🪽🫠🪐🫰
اسلاید دو لباس ا.ت برای بیرون
اسلاید سه لباس کوک برای بار
اسلاید چهار ماشین کوک
۲۷.۰k
۱۸ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.