پارت ۲۲
برش زمانی به یک ماه بعد :
از زبان یونا:
یک ماه گذشته و من بیشتر به جونکوک عادت کردم اون اومد و با بابام حرف زد اوایل بابام قبول نمیکرد ولی با پافشاری های منو جونکوک قبول کردن هم مامان جونکوک هم بابای من سر این موضوع خیلی خوشحالم ولی جونکوک خیلی دیگه بهم پیام نمیده اصلا هم پیشم نمیاد فک کنم دو هفته پیش بود که اومد پیشم بعد اینکه به بابام هم گفتم یکی دوبار بیشتر نرفتم پیشش یعنی چرا اینقدر باهام سرد شده شاید کار داره اره بیخیال اگه دیدم ادامه میده این رفتاراشو باهاش حرف میزنم...
از زبان کوک:
یک ماه از رابطه منو یونا میگذره هنوز همو خیلی دوست داریم ولی من این اخیر اینقدر سرم شلوغه که حتی فرصت نکردم بهش یه پیام بدم چه برسه برم ببینمش هووووف چند وقتیه به خاطر اینکه قوی تر از قبل شدم رفتارم هم تغییر کرده خشن تر و بد اخلاق تر شدم جوری که تو این یه هفته ۱۰۰ تا بادیگارد بیچاره رو الکی کشتم سر اینکه کارشون درست انجام نداده بودن نمیدونم یونا منو با این اخلاقم قبول میکنه یا نه ولی اگه اون بازم منو نخواد من هنوز عاشقشم داشتم به یونا فک میکردم که دیدم یه پیام برام اومد گوشیمو برداشتم از رو میز یونا بود لبخندی زدم و پیامو سند کردم
_ سلام عشقم چرا دیگه نمیای پیشم میدونی چقدر دلم برات تنگ شده
جونکوکی
+سلام عزیزم منم دلم برات تنگ شده خب چیکار کنم منم کار دارم نمیتونم که همش بیام پیش تو
_حداقل یه ساعت رو میتونی کارت اینقدر مهمه که دو هفته نه زنگ زدی نه پیام اصلا هم پیشم نیومدی
+حالا بعد دو هفته میخوای دعوا کنی
_نه اصلا فقط میخوام ببینمت
+امشب میام دنبالت بیا پیشم یه چند روز خوبه؟
_واقعا میای
+اره فقط ساعت ۸ آماده باش بیام دنبالت
_وایییی عاشقتممممم کوکی مرسیییییی بوس به لبت
+منم عاشقتم عزیزم راستی استراحت کن که امشب قراره پارت کنم
_فک کنم من منصرف شدم اره بیخیال😐
+ساکتتتت دیگه راه برگشت نداری ساعت ۸ آماده باش بیبی گرل خدافظ عزیزم 😈
_خ...خدافظ عشقم باشه آماده میشم
از زبان یونا:
یک ماه گذشته و من بیشتر به جونکوک عادت کردم اون اومد و با بابام حرف زد اوایل بابام قبول نمیکرد ولی با پافشاری های منو جونکوک قبول کردن هم مامان جونکوک هم بابای من سر این موضوع خیلی خوشحالم ولی جونکوک خیلی دیگه بهم پیام نمیده اصلا هم پیشم نمیاد فک کنم دو هفته پیش بود که اومد پیشم بعد اینکه به بابام هم گفتم یکی دوبار بیشتر نرفتم پیشش یعنی چرا اینقدر باهام سرد شده شاید کار داره اره بیخیال اگه دیدم ادامه میده این رفتاراشو باهاش حرف میزنم...
از زبان کوک:
یک ماه از رابطه منو یونا میگذره هنوز همو خیلی دوست داریم ولی من این اخیر اینقدر سرم شلوغه که حتی فرصت نکردم بهش یه پیام بدم چه برسه برم ببینمش هووووف چند وقتیه به خاطر اینکه قوی تر از قبل شدم رفتارم هم تغییر کرده خشن تر و بد اخلاق تر شدم جوری که تو این یه هفته ۱۰۰ تا بادیگارد بیچاره رو الکی کشتم سر اینکه کارشون درست انجام نداده بودن نمیدونم یونا منو با این اخلاقم قبول میکنه یا نه ولی اگه اون بازم منو نخواد من هنوز عاشقشم داشتم به یونا فک میکردم که دیدم یه پیام برام اومد گوشیمو برداشتم از رو میز یونا بود لبخندی زدم و پیامو سند کردم
_ سلام عشقم چرا دیگه نمیای پیشم میدونی چقدر دلم برات تنگ شده
جونکوکی
+سلام عزیزم منم دلم برات تنگ شده خب چیکار کنم منم کار دارم نمیتونم که همش بیام پیش تو
_حداقل یه ساعت رو میتونی کارت اینقدر مهمه که دو هفته نه زنگ زدی نه پیام اصلا هم پیشم نیومدی
+حالا بعد دو هفته میخوای دعوا کنی
_نه اصلا فقط میخوام ببینمت
+امشب میام دنبالت بیا پیشم یه چند روز خوبه؟
_واقعا میای
+اره فقط ساعت ۸ آماده باش بیام دنبالت
_وایییی عاشقتممممم کوکی مرسیییییی بوس به لبت
+منم عاشقتم عزیزم راستی استراحت کن که امشب قراره پارت کنم
_فک کنم من منصرف شدم اره بیخیال😐
+ساکتتتت دیگه راه برگشت نداری ساعت ۸ آماده باش بیبی گرل خدافظ عزیزم 😈
_خ...خدافظ عشقم باشه آماده میشم
۱۹.۴k
۲۸ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.