رمان
رمان
#دی_ان_ای
#p4
از زبون تهی : هنوز خبری از کوک نشده بود
کلافه شده بودم
از ظهر هرچقدر بهش زنگ زدیم پیام دادیم هیچی به هیچی
اصلا جواب نمیداد
این روزا عجیب تر از حالت عادیش بود
خسته شدم
سوئیچ ماشین و برداشتم
خواستم برم بیرون که یهو صدای زنگ گوشی اومد :
تهی : کوک
کجایی؟
چرا جواب نمیدی؟
از ظهر تا الان از نگرانی سکته زدیم
هیچ معلوم هست کجایی؟
کوک : آروم آروم
مگه من بچه دو ساله ام انقدر نگران منید؟
تهی : بچه دوساله نیستی ولی از بچه دوساله بچه تری
کوک : دست شما درد نکنه😐
تهی : کجایی؟
کوک : جلو در هتل
تهی : د خب بیا بالا دیگه
حتما باید ...
کوک : اومدم
از زبون تهی : گوشی و قطع کردم
رفتم سمت در
لم دادم به دیوار و منتظر بودم کوک بیاد
در که زده شد بدون مکث در و باز کردم
همه بچه ها اومدن سمت کوک ....
از زبون کوک : با دیدن چهره نگران بچه ها تصمیم گرفتم سریع بحث و بپیچونم و فضارو تغییر بدم
خندیدم و گفتم :
کوک : انقدر زود دلتنگم شدید؟
نامجون : کوک😡 {با داد}
کوک : جانم😁
جین : بابا نمکدون
جیمین : عملا سکته کردیم از دستت
شوگا : یهو محو میشی جواب تلفنم نمیدی؟
هوپی : اصلا چرا انقدر یهویی رفتی؟
دیدم تهی ساکته به خاطر همین رو بهش گفتم :
کوک : خب همه یه انتقاد ازم کردن تو چرا ساکتی؟
البته تو که پشت گوشی با خاک یکسانم کردی😅
تهی : کوک😡 {با داد} ...
ادامه دارد ...
#دی_ان_ای
#p4
از زبون تهی : هنوز خبری از کوک نشده بود
کلافه شده بودم
از ظهر هرچقدر بهش زنگ زدیم پیام دادیم هیچی به هیچی
اصلا جواب نمیداد
این روزا عجیب تر از حالت عادیش بود
خسته شدم
سوئیچ ماشین و برداشتم
خواستم برم بیرون که یهو صدای زنگ گوشی اومد :
تهی : کوک
کجایی؟
چرا جواب نمیدی؟
از ظهر تا الان از نگرانی سکته زدیم
هیچ معلوم هست کجایی؟
کوک : آروم آروم
مگه من بچه دو ساله ام انقدر نگران منید؟
تهی : بچه دوساله نیستی ولی از بچه دوساله بچه تری
کوک : دست شما درد نکنه😐
تهی : کجایی؟
کوک : جلو در هتل
تهی : د خب بیا بالا دیگه
حتما باید ...
کوک : اومدم
از زبون تهی : گوشی و قطع کردم
رفتم سمت در
لم دادم به دیوار و منتظر بودم کوک بیاد
در که زده شد بدون مکث در و باز کردم
همه بچه ها اومدن سمت کوک ....
از زبون کوک : با دیدن چهره نگران بچه ها تصمیم گرفتم سریع بحث و بپیچونم و فضارو تغییر بدم
خندیدم و گفتم :
کوک : انقدر زود دلتنگم شدید؟
نامجون : کوک😡 {با داد}
کوک : جانم😁
جین : بابا نمکدون
جیمین : عملا سکته کردیم از دستت
شوگا : یهو محو میشی جواب تلفنم نمیدی؟
هوپی : اصلا چرا انقدر یهویی رفتی؟
دیدم تهی ساکته به خاطر همین رو بهش گفتم :
کوک : خب همه یه انتقاد ازم کردن تو چرا ساکتی؟
البته تو که پشت گوشی با خاک یکسانم کردی😅
تهی : کوک😡 {با داد} ...
ادامه دارد ...
۱.۲k
۰۹ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.