☆͜͡𝓱𝓮 𝔀𝓪𝓼 𝔂𝓸𝓾𝓻 𝓬𝓸𝓾𝓼𝓲𝓷 𝓾𝓷𝓽𝓲𝓷ঔৣ͡ ͜
☆͜͡𝓱𝓮 𝔀𝓪𝓼 𝔂𝓸𝓾𝓻 𝓬𝓸𝓾𝓼𝓲𝓷 𝓾𝓷𝓽𝓲𝓷ঔৣ͡ ͜
☆͜͡part_¹⁶ঔৣ͡ ͜
لیندا: سلام اومدیم بیایم پیشتون
ات: دروغ میگه
جیمین: خوش آمدید.... بچه ها مهمون داریم
جین: کی هستن
جیمین: ات و لیندا
جونگکوک: واییی زن عزیزم تشریف آوردن بفرمایید
و اون شب بازم بهمون خوشگذشت
صبح فردا
جونگکوک ویو
با سردرده بدی از خواب بلند شدم
جونگکوک: آخ سرممم
بلند شدم و رفتم پایین همه خونه بودن و تو حال منم رفتم یه بطری آب برداشتم و خوردم و رفتم بالا و پریدم رو تختم و رفتم تو گوشیم وای هیچی هم نداره پس دوباره رفت پایین
+صبح بخیر دوماد بیا برو عروس ببر آرایشگاه
جونگکوک: عروس... آها اونو میگی باشه بلند شو
ات: با این وضع تو بشه تا اون سر دنیا هم نمیام
جونگکوک: ها... یادم نبود الان میام
رفتم بالا لباس عوض کردم نگاه ساعت کردم وا ساعت 10 هست لباس پوشیدم و رفتم پایین ات و بردم آرایشگاه و و خودمم رفتم آرایشگاه
ات ویو
صبح از خواب بلند شدم و رفتم دستشویی کار های لازم و انجام دادم و اومدم لباس پوشیدم(اسلاید بعد) و رفتم پایین امروز روز عروسی بود و باید میرفتم موندم پایین تا کوک بیاد و اومد رفت اب خورد رفت بالا و دوباره اومد و بابا بزرگ بهش گفت باید منو ببره آرایشگاه و رفت بالا لباس پوشید اومد پایین منو برد آرایشگاه و رفتم تو تا رفتم نشستم تا میکاپم کن
بعد میکاپ
&وای شبیه ماه شدی وای
ات: مرسی
*چقد خوشگل شدی
ات: مرسی
یکی از میکاپرا گفت
~ولش کنید میکشتتثن اون بزرگ ترین مافیاست تو فرانسه و آلمان و انگیلیس و کره باند داره اون بزرگترین مافیاست
&ب.... بخشید خانم
ات: نه من فقط با آدمایی که رو مخم میرن و میکشم یا زجر میدم فهمیدی و... تو بهتره رو مخم نری چون میکشمت خانوادتم میکشم خودتم میکشم فهمیدی
~ب... بب.... ببخشید خانم معذرت می خوام ببخشید
ات: خیلی خب برو
~چشم
جونگکوک ویو
کارم تموم شده بود و باید میرفتم دنبال ات پس حرکت کردم بعد چند مین بعد رسیدم و منتظر موندم و اومد خیلی خوشگل شده بود خیلی
جونگکوک: خوشگل شدی
ات: ممنون
سوار ماشین شدیم و حرکت کردیم سمت آتلیه
☆͜͡part_¹⁶ঔৣ͡ ͜
لیندا: سلام اومدیم بیایم پیشتون
ات: دروغ میگه
جیمین: خوش آمدید.... بچه ها مهمون داریم
جین: کی هستن
جیمین: ات و لیندا
جونگکوک: واییی زن عزیزم تشریف آوردن بفرمایید
و اون شب بازم بهمون خوشگذشت
صبح فردا
جونگکوک ویو
با سردرده بدی از خواب بلند شدم
جونگکوک: آخ سرممم
بلند شدم و رفتم پایین همه خونه بودن و تو حال منم رفتم یه بطری آب برداشتم و خوردم و رفتم بالا و پریدم رو تختم و رفتم تو گوشیم وای هیچی هم نداره پس دوباره رفت پایین
+صبح بخیر دوماد بیا برو عروس ببر آرایشگاه
جونگکوک: عروس... آها اونو میگی باشه بلند شو
ات: با این وضع تو بشه تا اون سر دنیا هم نمیام
جونگکوک: ها... یادم نبود الان میام
رفتم بالا لباس عوض کردم نگاه ساعت کردم وا ساعت 10 هست لباس پوشیدم و رفتم پایین ات و بردم آرایشگاه و و خودمم رفتم آرایشگاه
ات ویو
صبح از خواب بلند شدم و رفتم دستشویی کار های لازم و انجام دادم و اومدم لباس پوشیدم(اسلاید بعد) و رفتم پایین امروز روز عروسی بود و باید میرفتم موندم پایین تا کوک بیاد و اومد رفت اب خورد رفت بالا و دوباره اومد و بابا بزرگ بهش گفت باید منو ببره آرایشگاه و رفت بالا لباس پوشید اومد پایین منو برد آرایشگاه و رفتم تو تا رفتم نشستم تا میکاپم کن
بعد میکاپ
&وای شبیه ماه شدی وای
ات: مرسی
*چقد خوشگل شدی
ات: مرسی
یکی از میکاپرا گفت
~ولش کنید میکشتتثن اون بزرگ ترین مافیاست تو فرانسه و آلمان و انگیلیس و کره باند داره اون بزرگترین مافیاست
&ب.... بخشید خانم
ات: نه من فقط با آدمایی که رو مخم میرن و میکشم یا زجر میدم فهمیدی و... تو بهتره رو مخم نری چون میکشمت خانوادتم میکشم خودتم میکشم فهمیدی
~ب... بب.... ببخشید خانم معذرت می خوام ببخشید
ات: خیلی خب برو
~چشم
جونگکوک ویو
کارم تموم شده بود و باید میرفتم دنبال ات پس حرکت کردم بعد چند مین بعد رسیدم و منتظر موندم و اومد خیلی خوشگل شده بود خیلی
جونگکوک: خوشگل شدی
ات: ممنون
سوار ماشین شدیم و حرکت کردیم سمت آتلیه
۸.۸k
۰۳ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.