my attractive dady p24
+بیا بگیریم بخوابیم فردا باید زود بیدار بشیمااا
_باشه ولی من این جنی رو اگه بخواد زیاده روی کنه پاره میکنم بعد نگی نگفتی
+باشه بابا اون از رابطه ما خبر داره الان چند روزی هم هست که دیگه ازش خبری نیس
_بهتر
+خب بخوابیم بانو
_اره(خنده)
بعد دراز کشیدیم رو تخت و منو بغل کرد و بوسید و بعد پیشونیشو چسپوند به پیشونیم
+دوستت دارم
_منم همینطور شب به خیر
+شب به خیر فرشته کوچولوم
بعد کم کم چشای هر دومون گرم شد و خواب رفتیم....
صبح روز بعد
از خواب بیدار شدم دیدم جونکوک خوابه و منو هم بغل کرده آروم ازبغلش اومدم بیرون صورتمو شستم و رفتم پایین دیدم اینا که همه چیزشون آماده هست فقط منتظر ما بودن منم سریع رفتم بالا و آماده شدم و بعد رفتم سراغ کوک
_جونکوکییی
+هوم
_بیدار شو دیگه
+فقط پنج دقیقه دیگه
_همین الانشم دیره بلند شو
+خیلی خب باشه
بلند شد و منو تو بغلش گرفت و لبامو محکم بوسید جوری که داشتم خفه میشدم
_جونکوک خفم کردی واییی
+حقته چرا وقتی ددیت از خواب بیدار میشه نمیای بوسش کنی ها(اخم)
_ببخشید حالا اخم نکن برای من
+باشه(خنده)
_بلند شو بپوش دیگه پایین منتظرناا
+باشه
بلند شد و اماده شد منم در طول مدت چمدون هامون اماده کردم و بعد با هم رفتیم پایین وایییی جونکوک خیلی جذاب شده بود مث اینکه دلمو بد جوری برده و عاشقش شدم چییییی قرار نبود اینجوری بشه قرار نبود عاشقش بشم ولی اینقدر بهم توجه کرده اینقدر این بشر جذابه که عاشقش شدم آخر بیا
رفتیم بیرون با هم هر کی با ماشین خودش میخواست بره
_بابا میشه منو جونکوک با هم بریم
&باشه بابا جون برین
_مرسییی دوست دارم بابایی
&منم همینطور دخترم
+به رابطه پدر و دختریتون حسودیم شد ایشششش
&بله دیگه جناب کوک من یه دختر که بیشتر ندارم
+لوسش نکن عمو
&خیلی خب لازم نکرده تو به من بگی چطوری دخترمو تربیت کنم بچه جون(خنده)
+عمو من بچم
_اره تو اینقدر بچه ای که به ما هم حسودی میکنی ویییی کیوت منی تو
لپشو کشیدم و بغلش کردم
_خیلی خب حالا بیا بریم دیگه(خنده)
+بریم
رفتیم و سوار ماشین شدیم و دنبال هم دیگه راه افتادیم و رفتیم...
_باشه ولی من این جنی رو اگه بخواد زیاده روی کنه پاره میکنم بعد نگی نگفتی
+باشه بابا اون از رابطه ما خبر داره الان چند روزی هم هست که دیگه ازش خبری نیس
_بهتر
+خب بخوابیم بانو
_اره(خنده)
بعد دراز کشیدیم رو تخت و منو بغل کرد و بوسید و بعد پیشونیشو چسپوند به پیشونیم
+دوستت دارم
_منم همینطور شب به خیر
+شب به خیر فرشته کوچولوم
بعد کم کم چشای هر دومون گرم شد و خواب رفتیم....
صبح روز بعد
از خواب بیدار شدم دیدم جونکوک خوابه و منو هم بغل کرده آروم ازبغلش اومدم بیرون صورتمو شستم و رفتم پایین دیدم اینا که همه چیزشون آماده هست فقط منتظر ما بودن منم سریع رفتم بالا و آماده شدم و بعد رفتم سراغ کوک
_جونکوکییی
+هوم
_بیدار شو دیگه
+فقط پنج دقیقه دیگه
_همین الانشم دیره بلند شو
+خیلی خب باشه
بلند شد و منو تو بغلش گرفت و لبامو محکم بوسید جوری که داشتم خفه میشدم
_جونکوک خفم کردی واییی
+حقته چرا وقتی ددیت از خواب بیدار میشه نمیای بوسش کنی ها(اخم)
_ببخشید حالا اخم نکن برای من
+باشه(خنده)
_بلند شو بپوش دیگه پایین منتظرناا
+باشه
بلند شد و اماده شد منم در طول مدت چمدون هامون اماده کردم و بعد با هم رفتیم پایین وایییی جونکوک خیلی جذاب شده بود مث اینکه دلمو بد جوری برده و عاشقش شدم چییییی قرار نبود اینجوری بشه قرار نبود عاشقش بشم ولی اینقدر بهم توجه کرده اینقدر این بشر جذابه که عاشقش شدم آخر بیا
رفتیم بیرون با هم هر کی با ماشین خودش میخواست بره
_بابا میشه منو جونکوک با هم بریم
&باشه بابا جون برین
_مرسییی دوست دارم بابایی
&منم همینطور دخترم
+به رابطه پدر و دختریتون حسودیم شد ایشششش
&بله دیگه جناب کوک من یه دختر که بیشتر ندارم
+لوسش نکن عمو
&خیلی خب لازم نکرده تو به من بگی چطوری دخترمو تربیت کنم بچه جون(خنده)
+عمو من بچم
_اره تو اینقدر بچه ای که به ما هم حسودی میکنی ویییی کیوت منی تو
لپشو کشیدم و بغلش کردم
_خیلی خب حالا بیا بریم دیگه(خنده)
+بریم
رفتیم و سوار ماشین شدیم و دنبال هم دیگه راه افتادیم و رفتیم...
۶.۸k
۲۶ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.