( ادامه پارت 9)
( ادامه پارت 9)
بومگیو: نکنه که...
بومگیو تا اومد ببینی اون کیه اون دویید و از اونجا دور شد!
بومگیو : یعنی ممکنه کانگ تهیون بوده باشه؟
نیکی: بومگیو! بیا دیگه دیر شد!.
بومگیو: اممم! ببخشید! بریم.
اون دو اون روز رفتن و به کای سر زدن.
اما فکر بومگیو هنوز در گیر این بود که اونی که یهویی میاد و بغلش میکنه کیه؟ اصلا چرا تو بغل اون انقد اروم میشه؟...
(دو روز بعد)
بومگیو: یعنی اون ادمه کی بود؟ چرا نیومده بهم بگه کیه؟ یعنی این دو روز رو همش دارم به اون فک میکنم؟ اههه... بابا ولش کن!
نیکی: بومگیو امروز اخر هفتس بریم پیش کای؟
بومگیو: معلومه که اره! اما بزار تا ساعت 7 بعد میریم؛ باشه؟
نیکی : باشه.
تهیون: یعنی بهش بگم منم؟ اگه بگم دیگه نمیتونم بغلش کنم! حالا ولش کن بعدا تو ی زمان مناسب بهش میگم! اما اگه...
بومگیو: نکنه که...
بومگیو تا اومد ببینی اون کیه اون دویید و از اونجا دور شد!
بومگیو : یعنی ممکنه کانگ تهیون بوده باشه؟
نیکی: بومگیو! بیا دیگه دیر شد!.
بومگیو: اممم! ببخشید! بریم.
اون دو اون روز رفتن و به کای سر زدن.
اما فکر بومگیو هنوز در گیر این بود که اونی که یهویی میاد و بغلش میکنه کیه؟ اصلا چرا تو بغل اون انقد اروم میشه؟...
(دو روز بعد)
بومگیو: یعنی اون ادمه کی بود؟ چرا نیومده بهم بگه کیه؟ یعنی این دو روز رو همش دارم به اون فک میکنم؟ اههه... بابا ولش کن!
نیکی: بومگیو امروز اخر هفتس بریم پیش کای؟
بومگیو: معلومه که اره! اما بزار تا ساعت 7 بعد میریم؛ باشه؟
نیکی : باشه.
تهیون: یعنی بهش بگم منم؟ اگه بگم دیگه نمیتونم بغلش کنم! حالا ولش کن بعدا تو ی زمان مناسب بهش میگم! اما اگه...
۳.۹k
۲۱ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.