Psychological cannibals🧛🏻♀🍷
Psychological cannibals🧛🏻♀🍷
فلش بک
دلبرم دلبرمکم دلبر بانکم
نازنین: ا/ت خفه شو دیگه
چشممممم
نازنین: توی حموم کی کنسرت میزازه
من شبانگاهاااان سووووووووسک
نازنین: جییییغکو؟
هن
نازنین: هن
هن
نازنین: هن
اااا مرز چرا جیغ میزنی
نازنین: تو گفتی سوسک
خفه بابا اهنگه
نازنین: خدا باد بیاره خوانندش رو🤣🤣
از حموم رفتم بیرون هرکیو صدا زدم جواب نداد
نازنین:جیغغغغغ
سوسک نخوندم که
رفتم دیدم داره گریه میکنه رفتم سمتش برگه رو گرفتم
ای شاه دلم تو دست رد زدی منم منه بابات رو میکشم
حرمزاده دست نازنین رو گرفتم رفتیم سمت موتورم سوار شدیم میدونستم همیشه کجاست
ننه بابام رو ول کن
جون هانگ: ااا جدییی
بیهوش شدم وقتی بلند شدم ننه بابا رو دیدم کل پدنشون خونی بودد
جیغغغغ ولشونننن کنننن بی پدر
جون هانگ: عاعا عشقم خوب نیس توهین کنی
من عشق نیستم ولم کن
جون هانگ:ببین عزیزم با ننه بابات خداحافظی کن
نازنیننن نازنیننن اون کجاست
جون هانگ: اها اون لیدی فککنم داداشم بردش یکم بهش حال بده
چیییی؟ ولمممم کن تخمههه سگگگگگ حرومییی
جون هانم: نچ باز فوش داد ببین ننه بابات که میمیرنپس بهتره خودت رو خسته نکنی
اگه بیام اگه باهات بیام
جون هانگ: پرتشون کنید بیرون اون آبجیش هم بیارید
پایان فلش بک
ما دوتارو پرت کرد توی اتاق شب منو ا/ت میخواستیم فرار کنیم مارو دید همون لحظه مامان بابامون رو کشت چون نتونست کاری کنه بهش شوکوارد شد و عصبی شد با همون اسلحه زد اون حرومی رو با بادیگارداش رو کشت بعد اون دیگه همیشه عصبی بود کلا۱۶سال سن داشتیم ولی ا/ت همون شب زن مستقلی شد
جیمین: اااه آدم کشته یعنییی ااااه ااااااااه
کوکی: ااا کوفت کی اومدی
جیمین: از اولش بودم
کوکی
همه رفتن منو موندم توی اتاق داشتم بهش نگاه میکردم ک چشماش رو تکون داد و از خواب پاشد
ا/ت: اخ سرمم
آروم باش خوب میشه
ا/ت: اینجا چیکار میکنی
وقتی بیهوش شدی اوردمت اینجا بابت اتفاقیک افتاد متاسفم منم پدرو مادر ندارم توی تصادف مردن
جیمین
اوووه چه خواهر شرییی
نازنین: کجاش رو دیدییس تاحالا توی بازار بالای هزازتا دعوا راه انداخته
تا لب مرگهمه میرن
جیمین: اها راستی مامان بابای ماهم مردن توی تصادف
نازنین: عوووف سخته خیلییی
ااا راستی امروز روز قهرمانی ا/ت بیا براش کیک درست کنیم
پارت هشت🧛🏻♀🍷
فلش بک
دلبرم دلبرمکم دلبر بانکم
نازنین: ا/ت خفه شو دیگه
چشممممم
نازنین: توی حموم کی کنسرت میزازه
من شبانگاهاااان سووووووووسک
نازنین: جییییغکو؟
هن
نازنین: هن
هن
نازنین: هن
اااا مرز چرا جیغ میزنی
نازنین: تو گفتی سوسک
خفه بابا اهنگه
نازنین: خدا باد بیاره خوانندش رو🤣🤣
از حموم رفتم بیرون هرکیو صدا زدم جواب نداد
نازنین:جیغغغغغ
سوسک نخوندم که
رفتم دیدم داره گریه میکنه رفتم سمتش برگه رو گرفتم
ای شاه دلم تو دست رد زدی منم منه بابات رو میکشم
حرمزاده دست نازنین رو گرفتم رفتیم سمت موتورم سوار شدیم میدونستم همیشه کجاست
ننه بابام رو ول کن
جون هانگ: ااا جدییی
بیهوش شدم وقتی بلند شدم ننه بابا رو دیدم کل پدنشون خونی بودد
جیغغغغ ولشونننن کنننن بی پدر
جون هانگ: عاعا عشقم خوب نیس توهین کنی
من عشق نیستم ولم کن
جون هانگ:ببین عزیزم با ننه بابات خداحافظی کن
نازنیننن نازنیننن اون کجاست
جون هانگ: اها اون لیدی فککنم داداشم بردش یکم بهش حال بده
چیییی؟ ولمممم کن تخمههه سگگگگگ حرومییی
جون هانم: نچ باز فوش داد ببین ننه بابات که میمیرنپس بهتره خودت رو خسته نکنی
اگه بیام اگه باهات بیام
جون هانگ: پرتشون کنید بیرون اون آبجیش هم بیارید
پایان فلش بک
ما دوتارو پرت کرد توی اتاق شب منو ا/ت میخواستیم فرار کنیم مارو دید همون لحظه مامان بابامون رو کشت چون نتونست کاری کنه بهش شوکوارد شد و عصبی شد با همون اسلحه زد اون حرومی رو با بادیگارداش رو کشت بعد اون دیگه همیشه عصبی بود کلا۱۶سال سن داشتیم ولی ا/ت همون شب زن مستقلی شد
جیمین: اااه آدم کشته یعنییی ااااه ااااااااه
کوکی: ااا کوفت کی اومدی
جیمین: از اولش بودم
کوکی
همه رفتن منو موندم توی اتاق داشتم بهش نگاه میکردم ک چشماش رو تکون داد و از خواب پاشد
ا/ت: اخ سرمم
آروم باش خوب میشه
ا/ت: اینجا چیکار میکنی
وقتی بیهوش شدی اوردمت اینجا بابت اتفاقیک افتاد متاسفم منم پدرو مادر ندارم توی تصادف مردن
جیمین
اوووه چه خواهر شرییی
نازنین: کجاش رو دیدییس تاحالا توی بازار بالای هزازتا دعوا راه انداخته
تا لب مرگهمه میرن
جیمین: اها راستی مامان بابای ماهم مردن توی تصادف
نازنین: عوووف سخته خیلییی
ااا راستی امروز روز قهرمانی ا/ت بیا براش کیک درست کنیم
پارت هشت🧛🏻♀🍷
۱۶.۲k
۰۹ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.