رمان
پارت پنجاه و پنج
ساعت چهار
ملینا : بابا آرام بیا دیگ دوساعته منتظرم
آرام: وایساا ادکلن یادم رفت
ملینا : ایی خودا از دست توو
آرام: زهر مار
بریم
ملینا: بریم
...........
آرام : اومدیم بیرون
دستم داشت میلرزید
بعد دوماه میخواستم ببینمش
حس عجیبی داشتم
رفتیم رسیدیم سر کوچه
نیما وایساده بود
دوییدم طرفش
نیما : دویید طرفم و پرید بغلم
آرام: بغلش که کردم اشکام ریخت
گریه کردم و همراه با گریه هام داد هم میزدم
نیما : تورو خدا گریه نکن فداتشم
تو بغل من گریه نکن
آرام: نیماااا 😢😭😭😭😭
نیما : دورت بگردم گریه نکن
بگو ببینم چت شده
چیکار کردی با خودت
آرام: نیما اینجا نمیشه گفت
نیما : پس بپرید بریم یه نای خلوت
ملینا : هادی منتظر منه
میاد دنبالم قراره بدیم جایی
شما برین
نیما: باشع
ملینا : آرام ساعت شیش میام پاسگاه پیشت
آرام: مرسی آبجی
نیما : خب بریم
آرام: خداحافظ
ملینا : بسلامت
.....
سوار ماشین شدیم
نیما : خب کجا بریم؟
آرام: نمیدونم ولی دوساعت بیشتر وقت نداریم
نیما : خب بریم یه کافه بشینیم
آرام: بریم
...
ساعت چهار
ملینا : بابا آرام بیا دیگ دوساعته منتظرم
آرام: وایساا ادکلن یادم رفت
ملینا : ایی خودا از دست توو
آرام: زهر مار
بریم
ملینا: بریم
...........
آرام : اومدیم بیرون
دستم داشت میلرزید
بعد دوماه میخواستم ببینمش
حس عجیبی داشتم
رفتیم رسیدیم سر کوچه
نیما وایساده بود
دوییدم طرفش
نیما : دویید طرفم و پرید بغلم
آرام: بغلش که کردم اشکام ریخت
گریه کردم و همراه با گریه هام داد هم میزدم
نیما : تورو خدا گریه نکن فداتشم
تو بغل من گریه نکن
آرام: نیماااا 😢😭😭😭😭
نیما : دورت بگردم گریه نکن
بگو ببینم چت شده
چیکار کردی با خودت
آرام: نیما اینجا نمیشه گفت
نیما : پس بپرید بریم یه نای خلوت
ملینا : هادی منتظر منه
میاد دنبالم قراره بدیم جایی
شما برین
نیما: باشع
ملینا : آرام ساعت شیش میام پاسگاه پیشت
آرام: مرسی آبجی
نیما : خب بریم
آرام: خداحافظ
ملینا : بسلامت
.....
سوار ماشین شدیم
نیما : خب کجا بریم؟
آرام: نمیدونم ولی دوساعت بیشتر وقت نداریم
نیما : خب بریم یه کافه بشینیم
آرام: بریم
...
۳.۶k
۱۰ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.