گیمر من p5
...جونگ کوک...
داشتم لباسامو درمیاوردم که متوجه نگاهای زیر زیرکی تهیونگ شدم
جونگ کوک:هوی به چی نگاه میکنی؟
تهیونگ:چی؟!عام...هیچی
جونگ کوک:مطمئنی (نیشخند)
تهیونگ:ا...اره
جونگ کوک:باشه نترس کاریت ندارم (نیشخند)
تهیونگ:چی داری می...میگی؟
جونگ کوک:هیچی من میرم
(جونگ کوک میره حموم)
...تهیونگ...
به خودت بیا! بهتره که رفتارای عجیب غریب ازت سر نزنه چون الان شانس بهت رو کرده!
(تهیونگ میره و میشینه رو مبل تا تلویزیون ببینه که گوشیش زنگ میخوره)
...تهیونگ...
مامانمه...جوابشو میدم
(تهیونگ جواب میده)
تهیونگ:الو
مامان تهیونگ:پسرم کجایی رفتم اطراف خونه رو گشتم ولی نبودی
تهیونگ:من واقعا اومدم بیرون
مامان تهیونگ:اما تو که جایی رو نداری بری
تهیونگ:چرا دارم
مامان تهیونگ:پسرم خودت پدرت رو میشناسی اون همچین ادمیه لطفا برگرد
تهیونگ:من میخوام مثل هم سن و سالام باشم یه جوری باهام رفتار میکنین انگار یه دختر ۱۶ سالم اما من دیگه نمیتونم شما رو تحمل کنم از الان به بعد دیگه به من حتی زنگ هم نزنین چون جوابتون رو نمیدم
مامان تهیونگ:اما پس___
(تهیونگ نزاشت مامانش حرشو ادامه بده و گوشیو قطع کرد)
...تهیونگ...
فکر کنم زیاده روی کردم...نخیرم خیلی هم کارم خوب و عاقلانه بود
(تهیونگ تلویزیون رو روشن میکنه و فیلم میبینه)
...جونگ کوک...
فکر کنم کارم اشتباه بوده اخه این پسره خیلی عجیبه نکنه گی باشه؟ نه بابا فقط چون خانوادش محدودش کردن نمیدونه چجوری بین هم سن و سالاش چجوری رفتار کنه بهتره بهش زمان بدم
(جونگ کوک از حموم میاد بیرون با یه حوله دور کمرش)
...جونگ کوک...
وقتی اومدم بیرون دیدم تهیونگ داشت فیلم میدید
تهیونگ:اومدی؟
جونگ کوک:اره
تهیونگ:میخوای باهم یه بازی کنیم؟
جونگ کوک:چ...چی؟
...جونگ کوک...
یه بازی کنیم؟
تهیونگ:یه بازی میشناسم خیلی خوبه انلاین هم هست
جونگ کوک:اوه...باشه
...جونگ کوک...
اون عجیب نیست من عجیبم
جونگ کوک:فقط صبر کن بزار موهامو خشک کنم و لباسامو بپوشم
تهیونگ:باشه
(جونگ کوک میره تو اتاق)
...تهیونگ...
اولش تعجب کرد نکنه چیز بدی گفتم؟ بهتره انقدر فکر نکنم و خودم باشم
(جونگ کوک میاد)
تهیونگ:خیلی خب پلی استیشن داری؟
جونگ کوک:اره
تهیونگ:خب__
جونگ کوک:من دوست دارم فوتبال بازی کنیم
تهیونگ:فوتبال اما من___
جونگ کوک:میدونم ولی فوتبال رو به بازی های دیگه ترجیح میدم
تهیونگ:ب...باشه
جونگ کوک:بزار یکم خوراکی هم بیارم تا وسط بازی بخوریم
(جونگ کوک میره و خوراکی میاره و کنار تهیونگ میشینه)
تهیونگ:عام مشروبم اوردی؟
جونگ کوک:اره من نمیتونم بدون مشروب زندگی کنم
تهیونگ:باشه
(جونگ کوک بازی رو میاره و با تهیونگ بازی میکنه)
#فیک
داشتم لباسامو درمیاوردم که متوجه نگاهای زیر زیرکی تهیونگ شدم
جونگ کوک:هوی به چی نگاه میکنی؟
تهیونگ:چی؟!عام...هیچی
جونگ کوک:مطمئنی (نیشخند)
تهیونگ:ا...اره
جونگ کوک:باشه نترس کاریت ندارم (نیشخند)
تهیونگ:چی داری می...میگی؟
جونگ کوک:هیچی من میرم
(جونگ کوک میره حموم)
...تهیونگ...
به خودت بیا! بهتره که رفتارای عجیب غریب ازت سر نزنه چون الان شانس بهت رو کرده!
(تهیونگ میره و میشینه رو مبل تا تلویزیون ببینه که گوشیش زنگ میخوره)
...تهیونگ...
مامانمه...جوابشو میدم
(تهیونگ جواب میده)
تهیونگ:الو
مامان تهیونگ:پسرم کجایی رفتم اطراف خونه رو گشتم ولی نبودی
تهیونگ:من واقعا اومدم بیرون
مامان تهیونگ:اما تو که جایی رو نداری بری
تهیونگ:چرا دارم
مامان تهیونگ:پسرم خودت پدرت رو میشناسی اون همچین ادمیه لطفا برگرد
تهیونگ:من میخوام مثل هم سن و سالام باشم یه جوری باهام رفتار میکنین انگار یه دختر ۱۶ سالم اما من دیگه نمیتونم شما رو تحمل کنم از الان به بعد دیگه به من حتی زنگ هم نزنین چون جوابتون رو نمیدم
مامان تهیونگ:اما پس___
(تهیونگ نزاشت مامانش حرشو ادامه بده و گوشیو قطع کرد)
...تهیونگ...
فکر کنم زیاده روی کردم...نخیرم خیلی هم کارم خوب و عاقلانه بود
(تهیونگ تلویزیون رو روشن میکنه و فیلم میبینه)
...جونگ کوک...
فکر کنم کارم اشتباه بوده اخه این پسره خیلی عجیبه نکنه گی باشه؟ نه بابا فقط چون خانوادش محدودش کردن نمیدونه چجوری بین هم سن و سالاش چجوری رفتار کنه بهتره بهش زمان بدم
(جونگ کوک از حموم میاد بیرون با یه حوله دور کمرش)
...جونگ کوک...
وقتی اومدم بیرون دیدم تهیونگ داشت فیلم میدید
تهیونگ:اومدی؟
جونگ کوک:اره
تهیونگ:میخوای باهم یه بازی کنیم؟
جونگ کوک:چ...چی؟
...جونگ کوک...
یه بازی کنیم؟
تهیونگ:یه بازی میشناسم خیلی خوبه انلاین هم هست
جونگ کوک:اوه...باشه
...جونگ کوک...
اون عجیب نیست من عجیبم
جونگ کوک:فقط صبر کن بزار موهامو خشک کنم و لباسامو بپوشم
تهیونگ:باشه
(جونگ کوک میره تو اتاق)
...تهیونگ...
اولش تعجب کرد نکنه چیز بدی گفتم؟ بهتره انقدر فکر نکنم و خودم باشم
(جونگ کوک میاد)
تهیونگ:خیلی خب پلی استیشن داری؟
جونگ کوک:اره
تهیونگ:خب__
جونگ کوک:من دوست دارم فوتبال بازی کنیم
تهیونگ:فوتبال اما من___
جونگ کوک:میدونم ولی فوتبال رو به بازی های دیگه ترجیح میدم
تهیونگ:ب...باشه
جونگ کوک:بزار یکم خوراکی هم بیارم تا وسط بازی بخوریم
(جونگ کوک میره و خوراکی میاره و کنار تهیونگ میشینه)
تهیونگ:عام مشروبم اوردی؟
جونگ کوک:اره من نمیتونم بدون مشروب زندگی کنم
تهیونگ:باشه
(جونگ کوک بازی رو میاره و با تهیونگ بازی میکنه)
#فیک
۳.۰k
۰۹ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.