جوجه اردک زشت قسمت۱۰ بخش دوم
قسمت دهم
بخش دوم
جونگکوک هم از جاش بلند شد و گفت.
جونگکوک:منم کاغذ و قلم دارم میرم از داخل کلبه بیارم و شمع هم داخل کلبه هست.
جونگکوک و تهیونگ وارد کلبه شدن که شوگا از جاش بلند شد اومد کنارم نشست.
شوگا:نمیترسی؟.
لبخندی زدم و با ملایمت گفتم.
لونا : نگران من نباش من اینقدر ترسو نیستم.
دستمو داخل دستش قفل کرد منم که به این کاراش عادت کرده بودم چیزی نگفتم...حدودا بعد از ده دقیقه تهیونگ و جونگکوک و کلبه اومدن بیرون.جیمین با یه چوب نسبتا مسطح کنار آتیش رویه کنده نشسته بود جونگکوک رفت کنارش و کاغذ و قلم رو روی چوب گذاشت همه سکوت کرده بودیم انگاری قضیه زیادی جدی بود جیمین سریع حروف هانگول رو نوشت و کنارشون یه بله و خیر بزرگ هم نوشت و شمع رو روی چوب کنار کاغذ بعد از کارش نعلبکی رو هم روی چوب گذاشت و دستاشو بهم مالید.
جیمین:بچه ها امادست،یه چیزی پیدا کنید برا نشستن و به صورت حلقه بشینید.
هممون کاری که جیمین گفتو کردیم و به صورت یه حلقه دور هم نشستیم.
جیمین: همه انگشت های اشارتون رو بزارن روی نعلبکی.
انگشتامون رو گذاشتیم و جیمین با نفس عمیقی شروع کرد
جیمین:سلام ما مایلیم با دنیای ارواح ارتباط برقرار کنیم آیا کسی از شما هست که بخاد با ما ارتباط برقرار کنه.
همه با چشمای باز به نعلبکی خیره شدیم که هیچ تکونی نخورد.جیمین دوباره حرفشو تکرار کرد و این بار هم نتیجه ای نداشت.
جین:دیدید سرکاریم؟روح کجا بود آخه!؟
جیمین بدون توجه به جین گفت.
جیمین :ما مایلیم با دنیای ارواح ارتباط برقرار کنیم کسی مایل هست تا با ما ارتباط برقرار کند؟.
در عین ناباوری نعلبکی روی کلمه بله ایستاد،هیچ کدوم نفس نمیکشیدیم و متعجب خیره بودیم به نعلبکی ،با شک به جیمین نگاه کردم و وقتی اونو مضطرب دیدم کمی ترس تو دلم نشست.رنگ سایا و میرا که رسماً پریده بود،جیمین با کمی مکث ادامه داد.
جیمین:ممنون که پذیرفتید با ما ارتباط داشته باشید میتونم اسم شمارو بپرسم؟
حالا تو گیر واگیری خندم گرفته بود به لفظ قلمی حرف زدن جیمین.نعلبکی دوباره به حرکت دراومد و روی کلمه س و ه و ایستاد.جیمین با صدای لرزونی گفت
جیمین:اسمش سوهوعه!
جیهوپ با اعتراض گفت.
هوپی:جیمین این مسخره بازی تا کی ادامه داره؟.
جونگکوک هم متقابل گفت.
کوکی:از اونجایی که روحش دختر مجرد نیست منم قبول ندارم.
جیمین:خیلی خوب برای اینکه باور کنید بهش میگم یه نشونه بفرسته.
جین پوزخندی زد.
جین:لابد اینم جزی از نقشته اگه راست میگی دستتو از روی نعلبکی بردار.
شین هه با لودگی گفت.
شین هه: جناب روح آقا سوهو و معطل نگه داشتیم بین زمین و آسمون تا باهم بحث کنید؟.
جین:به اونم میرسیم جیمین اگه میخوای باور کنیم دستتو از روی نعلبکی بردار
جیمین اخمی کرد و دستشو برداشت.
جیمین:ولی اگه نداد تقصیر من نیست.
یجورایی هممون مطمئن بودیم با برداشته شدن دست جیمین نعلبکی دیگه تموم نمیخوره ،اماتهیونگ برای کم کردن روی جیمین گفت.
تهیونگ:جناب روح شما هنوز اینجا هستید؟.
با لبخند چشممون به نعلبکی بود که با تکون خوردن و ایستادنش روی کلمه بله لبخند رو لب همه خشکید.تهیونگ با تعجب از جیمین پرسید.
ته:یعنی چی؟.
جیمین ترسیده شونه ای بالا انداخت و هیچی نگفت.
ته:یه سوال دیگه میپرسم شما چجوری مردید؟.
نعلبکی بازم حرکت کرد و روی کلمه ق ت ل ایستاد.جیمین که ترسیده بود داد زد
جیمین: مسخرست اره اعتراف میکنم دفعه های قبلی من نعلبکی رو تکون میداد اما الان کار من نیست.
همه ترسیده و با رنگ پریده بهم خیره شدیم.حس میکردم پوستم دو درجه از شدت ترس روشن تر شده.سکوت و تاریکی جنگل که فقط صدای نفسای ما و سوختن چوب میومد با سوال بعدی هوپی شکست.
هوپی:چه کسی تورو به قتل رسونده؟.
نعلبکی با تاخیر حرکت کرد و روی حروف ه م س ر م ایستاد.سایا جیغی کشید و سرشو تو سینه ی تهیونگ قایم کرد و جیمین بریده بریده گفت.
جیمین:هوپی تمومش کن.
هوپی مسخ شده گفت.
هوپی:چجوری تمومش کنم؟.
جیمین:بگو بره و ازش خداحافظی کن.
هوپی سرشو تکون داد.
هوپی:آقای روح ما میخواهیم بریم دیگه از شما خدافظی میکنیم لطفا خدافظی صمیمانهای من رو بپذیرید.
بخش دوم
جونگکوک هم از جاش بلند شد و گفت.
جونگکوک:منم کاغذ و قلم دارم میرم از داخل کلبه بیارم و شمع هم داخل کلبه هست.
جونگکوک و تهیونگ وارد کلبه شدن که شوگا از جاش بلند شد اومد کنارم نشست.
شوگا:نمیترسی؟.
لبخندی زدم و با ملایمت گفتم.
لونا : نگران من نباش من اینقدر ترسو نیستم.
دستمو داخل دستش قفل کرد منم که به این کاراش عادت کرده بودم چیزی نگفتم...حدودا بعد از ده دقیقه تهیونگ و جونگکوک و کلبه اومدن بیرون.جیمین با یه چوب نسبتا مسطح کنار آتیش رویه کنده نشسته بود جونگکوک رفت کنارش و کاغذ و قلم رو روی چوب گذاشت همه سکوت کرده بودیم انگاری قضیه زیادی جدی بود جیمین سریع حروف هانگول رو نوشت و کنارشون یه بله و خیر بزرگ هم نوشت و شمع رو روی چوب کنار کاغذ بعد از کارش نعلبکی رو هم روی چوب گذاشت و دستاشو بهم مالید.
جیمین:بچه ها امادست،یه چیزی پیدا کنید برا نشستن و به صورت حلقه بشینید.
هممون کاری که جیمین گفتو کردیم و به صورت یه حلقه دور هم نشستیم.
جیمین: همه انگشت های اشارتون رو بزارن روی نعلبکی.
انگشتامون رو گذاشتیم و جیمین با نفس عمیقی شروع کرد
جیمین:سلام ما مایلیم با دنیای ارواح ارتباط برقرار کنیم آیا کسی از شما هست که بخاد با ما ارتباط برقرار کنه.
همه با چشمای باز به نعلبکی خیره شدیم که هیچ تکونی نخورد.جیمین دوباره حرفشو تکرار کرد و این بار هم نتیجه ای نداشت.
جین:دیدید سرکاریم؟روح کجا بود آخه!؟
جیمین بدون توجه به جین گفت.
جیمین :ما مایلیم با دنیای ارواح ارتباط برقرار کنیم کسی مایل هست تا با ما ارتباط برقرار کند؟.
در عین ناباوری نعلبکی روی کلمه بله ایستاد،هیچ کدوم نفس نمیکشیدیم و متعجب خیره بودیم به نعلبکی ،با شک به جیمین نگاه کردم و وقتی اونو مضطرب دیدم کمی ترس تو دلم نشست.رنگ سایا و میرا که رسماً پریده بود،جیمین با کمی مکث ادامه داد.
جیمین:ممنون که پذیرفتید با ما ارتباط داشته باشید میتونم اسم شمارو بپرسم؟
حالا تو گیر واگیری خندم گرفته بود به لفظ قلمی حرف زدن جیمین.نعلبکی دوباره به حرکت دراومد و روی کلمه س و ه و ایستاد.جیمین با صدای لرزونی گفت
جیمین:اسمش سوهوعه!
جیهوپ با اعتراض گفت.
هوپی:جیمین این مسخره بازی تا کی ادامه داره؟.
جونگکوک هم متقابل گفت.
کوکی:از اونجایی که روحش دختر مجرد نیست منم قبول ندارم.
جیمین:خیلی خوب برای اینکه باور کنید بهش میگم یه نشونه بفرسته.
جین پوزخندی زد.
جین:لابد اینم جزی از نقشته اگه راست میگی دستتو از روی نعلبکی بردار.
شین هه با لودگی گفت.
شین هه: جناب روح آقا سوهو و معطل نگه داشتیم بین زمین و آسمون تا باهم بحث کنید؟.
جین:به اونم میرسیم جیمین اگه میخوای باور کنیم دستتو از روی نعلبکی بردار
جیمین اخمی کرد و دستشو برداشت.
جیمین:ولی اگه نداد تقصیر من نیست.
یجورایی هممون مطمئن بودیم با برداشته شدن دست جیمین نعلبکی دیگه تموم نمیخوره ،اماتهیونگ برای کم کردن روی جیمین گفت.
تهیونگ:جناب روح شما هنوز اینجا هستید؟.
با لبخند چشممون به نعلبکی بود که با تکون خوردن و ایستادنش روی کلمه بله لبخند رو لب همه خشکید.تهیونگ با تعجب از جیمین پرسید.
ته:یعنی چی؟.
جیمین ترسیده شونه ای بالا انداخت و هیچی نگفت.
ته:یه سوال دیگه میپرسم شما چجوری مردید؟.
نعلبکی بازم حرکت کرد و روی کلمه ق ت ل ایستاد.جیمین که ترسیده بود داد زد
جیمین: مسخرست اره اعتراف میکنم دفعه های قبلی من نعلبکی رو تکون میداد اما الان کار من نیست.
همه ترسیده و با رنگ پریده بهم خیره شدیم.حس میکردم پوستم دو درجه از شدت ترس روشن تر شده.سکوت و تاریکی جنگل که فقط صدای نفسای ما و سوختن چوب میومد با سوال بعدی هوپی شکست.
هوپی:چه کسی تورو به قتل رسونده؟.
نعلبکی با تاخیر حرکت کرد و روی حروف ه م س ر م ایستاد.سایا جیغی کشید و سرشو تو سینه ی تهیونگ قایم کرد و جیمین بریده بریده گفت.
جیمین:هوپی تمومش کن.
هوپی مسخ شده گفت.
هوپی:چجوری تمومش کنم؟.
جیمین:بگو بره و ازش خداحافظی کن.
هوپی سرشو تکون داد.
هوپی:آقای روح ما میخواهیم بریم دیگه از شما خدافظی میکنیم لطفا خدافظی صمیمانهای من رو بپذیرید.
۱۵.۱k
۳۰ مهر ۱۴۰۲