چرا منو عاشق خودت کردی ... پارت : ۳
دو تا بچه ها بدو بدو رفتن تو آشپزخونه و یک صدا گفتن : مامانی تولدت مبارک!!!
کاغذ نقاشی دستشون بود
هیکاری برگشت سمت بچه هاش و لبخندی زد و روی زانو هاشو نشست و گفت: مامانی خیلی خوشحاله از این کادو .
ساتوشی بگو ببینم تو نقاشی چی کشیدین ؟
پسر کوچولو که اسمش ساتوشی بود ، موهای کوتاه مشکی رنگ و با چشم های سبز بود لبخندی زد و گفت: مامانی ، اینجا تو نقاشی شهر بازی رفتیم و اینم تو هستی و داریم بستنی میخوریم !
دختر بچه مو سفید اخمی به برادرش کرد و گفت : داداشی من می خواستم بگم !
هیکاری گفت: سائوری ، باید مهربون باشی باهم دیگه دعوا نکنید شما همیشه فقط همو دارین
تو این ۵ سال بچه ها خیلی بزرگ شدن الان ساتوشی و سائوری ۵ سال دارن ، اونا باعث شدن من غم دوریت رو تحمل کنم .
ولی اونا هرگز نباید بفهمین که پدرشون گوجو ساتورو هست .
سائوری و ساتوشی پای مادرشون رو بغل کرد و گفتن: مامانی میشه بریم شهر بازی؟؟
هیکاری خندید و گفت: مگه ما هفته پیش شهر بازی نبودیم؟
سائوری گفت: بودیم ، ولی خیلی باحاله میشه بازم بریمم؟؟
هیکاری خندید و سر بچه هاشو ناز کرد و گفت: باشه ، پس بدویید برید لباساتون رو بپوشید بریم شهر بازییی!!
سائوری و ساتوشی هر دو چشم هاشون برق زد و سریع رفتن تو اتاقشون و دو دست لباس ست صورتی با شلوار سفید پوشیدن و اومدن بیرون و روی مبل نشستن و منتظر هیکاری موندن
هیکاری بعد از چند دقیقه از اتاق اومد بیرون و گفت : خب پرنس بزرگ و پرنسس زیبا بفرمایید بریم شهر بازیییی!!!
ساتوشی و سائوری هر دو با خوشحالی دست مادرشون رو گرفتن و رفتن شهر بازی .
*عکس پارت قیافه هیکاری هست *
~~~
خب نظرتون رو بگید اون قلی هم قرمز کنیدددددددد❣️❣️❤️❤️❤️❤️ ❣️❣️
کاغذ نقاشی دستشون بود
هیکاری برگشت سمت بچه هاش و لبخندی زد و روی زانو هاشو نشست و گفت: مامانی خیلی خوشحاله از این کادو .
ساتوشی بگو ببینم تو نقاشی چی کشیدین ؟
پسر کوچولو که اسمش ساتوشی بود ، موهای کوتاه مشکی رنگ و با چشم های سبز بود لبخندی زد و گفت: مامانی ، اینجا تو نقاشی شهر بازی رفتیم و اینم تو هستی و داریم بستنی میخوریم !
دختر بچه مو سفید اخمی به برادرش کرد و گفت : داداشی من می خواستم بگم !
هیکاری گفت: سائوری ، باید مهربون باشی باهم دیگه دعوا نکنید شما همیشه فقط همو دارین
تو این ۵ سال بچه ها خیلی بزرگ شدن الان ساتوشی و سائوری ۵ سال دارن ، اونا باعث شدن من غم دوریت رو تحمل کنم .
ولی اونا هرگز نباید بفهمین که پدرشون گوجو ساتورو هست .
سائوری و ساتوشی پای مادرشون رو بغل کرد و گفتن: مامانی میشه بریم شهر بازی؟؟
هیکاری خندید و گفت: مگه ما هفته پیش شهر بازی نبودیم؟
سائوری گفت: بودیم ، ولی خیلی باحاله میشه بازم بریمم؟؟
هیکاری خندید و سر بچه هاشو ناز کرد و گفت: باشه ، پس بدویید برید لباساتون رو بپوشید بریم شهر بازییی!!
سائوری و ساتوشی هر دو چشم هاشون برق زد و سریع رفتن تو اتاقشون و دو دست لباس ست صورتی با شلوار سفید پوشیدن و اومدن بیرون و روی مبل نشستن و منتظر هیکاری موندن
هیکاری بعد از چند دقیقه از اتاق اومد بیرون و گفت : خب پرنس بزرگ و پرنسس زیبا بفرمایید بریم شهر بازیییی!!!
ساتوشی و سائوری هر دو با خوشحالی دست مادرشون رو گرفتن و رفتن شهر بازی .
*عکس پارت قیافه هیکاری هست *
~~~
خب نظرتون رو بگید اون قلی هم قرمز کنیدددددددد❣️❣️❤️❤️❤️❤️ ❣️❣️
۸.۱k
۲۴ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.