دلم برای چه خبر چه خبر هایمان تنگ شده
دلم برای چه خبر چه خبر هایمان تنگ شده
همان چه خبرهایی که یعنی
چه خوب تو پشت خطمی و صدایت می آید
همان چه خبرهایی که مهم نیست چه می گویی فقط حرف بزن
همان چه خبرهایی که بوی دوستت دارم
می داد
همان چه خبرهایی که هر دفعه یک طور دیگری می چسبید
همان چه خبرهایی که رو به سقف می گفتیم
دلمان برای آسمان هم پر می زد
همان چه خبرهایی که صدبار گفته بودیم اما
ته هر حرف دوباره بر می گشتیم...
چه خبر؟
همان چه خبر هایی که لعنتی دلم برایت تنگ شده پس کی ببینمت
همان چه خبرهایی که همین یکی دوساعت پیش،
تا در خانه رساندمت ولی باز بگو
بگو
باز چه خبر
همان چه خبر هایی که نه قبض تلفن
می فهمید
و نه می دانست خواب رفتن دست عشاق
از چیست
همان چه خبرهایی که غذا یخ می شد
کار بی کار
همان چه خبرهایی که برق به چشم ها
می انداخت
همان چه خبرهایی که شب را به صبح
می چرخاند
همان چه خبرهایی که لبم را از این گوشواره،
آهسته به آن گوشواره می بخشید
یادش به خیر
می نشستم یک گوشه از اتاق در بسته اما
خبر از تمام دنیا داشتم
دلم برای هیچ هایی که می گفتی تنگ شده
هیچ هایی که همه چیز با خود داشت
دلم برای حال آن موقع ِ گوشی تنگ شده
مثل بچه ها روی گهواره ی گوشم خواب
می رفت
و دوباره فردا
با صدای چه خبر روز را می فهمید
من هیچ این بیچاره گناه دارد
برای او که با صدای تو عمری سر کرده
سفارش تاکسی
پیتزا
الو سلام های بیهوده با این و آن
مثل این است که شاهی
بعد یک عمر درخشان
به گدایی بیفتد
#رسول_ادهمی
@
همان چه خبرهایی که یعنی
چه خوب تو پشت خطمی و صدایت می آید
همان چه خبرهایی که مهم نیست چه می گویی فقط حرف بزن
همان چه خبرهایی که بوی دوستت دارم
می داد
همان چه خبرهایی که هر دفعه یک طور دیگری می چسبید
همان چه خبرهایی که رو به سقف می گفتیم
دلمان برای آسمان هم پر می زد
همان چه خبرهایی که صدبار گفته بودیم اما
ته هر حرف دوباره بر می گشتیم...
چه خبر؟
همان چه خبر هایی که لعنتی دلم برایت تنگ شده پس کی ببینمت
همان چه خبرهایی که همین یکی دوساعت پیش،
تا در خانه رساندمت ولی باز بگو
بگو
باز چه خبر
همان چه خبر هایی که نه قبض تلفن
می فهمید
و نه می دانست خواب رفتن دست عشاق
از چیست
همان چه خبرهایی که غذا یخ می شد
کار بی کار
همان چه خبرهایی که برق به چشم ها
می انداخت
همان چه خبرهایی که شب را به صبح
می چرخاند
همان چه خبرهایی که لبم را از این گوشواره،
آهسته به آن گوشواره می بخشید
یادش به خیر
می نشستم یک گوشه از اتاق در بسته اما
خبر از تمام دنیا داشتم
دلم برای هیچ هایی که می گفتی تنگ شده
هیچ هایی که همه چیز با خود داشت
دلم برای حال آن موقع ِ گوشی تنگ شده
مثل بچه ها روی گهواره ی گوشم خواب
می رفت
و دوباره فردا
با صدای چه خبر روز را می فهمید
من هیچ این بیچاره گناه دارد
برای او که با صدای تو عمری سر کرده
سفارش تاکسی
پیتزا
الو سلام های بیهوده با این و آن
مثل این است که شاهی
بعد یک عمر درخشان
به گدایی بیفتد
#رسول_ادهمی
@
۱.۳k
۱۳ بهمن ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.