진정한 사랑❤
진정한 사랑❤
P~30
(لباسه جینا اسلاید ۲جویی۳هانا۴ کوک و ته و جیمین و هم میدونید کت و شلوار)
فلش بک:
ساعت9:30:
جیمین:خب امم این خوبه؟
جینا:نمیدونم این چطور
جیمین:زیادی بازه بیش از حد
جینا:موافقم💁🏻♀
جیمین:بیا اینو بپوش این بهت میاد
جینا:اوکه«لباس پوشیدم گشواره هامو هم کردم و ... کلن اماده شدم و حرکت کردیم »
تو ماشین:
جیمین دسته منو گرفته بود و کلن تکیه داده بود به صندلی و منو نگا میکرد و منم بیرون رو از پنجره ماشین نگا میکردم
جینا:جیمین🤭
جیمین:جانم
جینا:مشکلی پیش نیاد اون جا
جیمین:نگران نباش هیچی نمیشه*دستشو میبوسه*
🤵🏼♂ارباب رسیدیم
جیمین:رسیدیم بریم*پیاده شدن و رفتن و سره یه میز نشستن کوک و جویی اومدن و بعد هم ته و هانا*
کوک:چخبرا
جیمین:مثل همیشه
جینا:ما دخترا میریم جدا حرف بزنیم شما جدا
جیمین:اوکه زیاد دور نشین*دخترا رفتن سره یه میزه دیگه*
جویی:چخبرا هانا تعریف کن چیشد
هانا:چیو
جینا:چی داریم تعریف کنین چیکارتون کردن
هانا:خودت اول بگو
جینا:ماله من چیزه خاصی نداره بعد میگم
جویی:من میگم خب رفتم تو رفتم تو اتاق چیزی نبود رسیده بود خونه پشت به من وایستاده بود گفت ببوسمش تا ببخشتم و...همین
جینا:معلوم بود نگران بود 🤭
جویی:خفه
هانا:خب من رفتم رو مبل سالن با اخم نشسته بود با اخم گف کجا بودی و بعد چند مین باهلم اشتی کرد و تو حالا نوبت توعه
جینا:باشه بابا خب رفتم تو اتاق رو تخت نشسته بود رفتم جلوش بغلم کرد سرشو گذاشت رو شکمم منم سرشو نوازش کردم و بعد رفتیم اماده شیم و تمام
جویی و هانا:همین
هانا:هعی نه به ته نه به جیمی *گوشی جینا پیام اومد *
مکالمشون:
+بیب دارین چی پچ پچ میکنی
-هیچی😇
+مطمئنی باشه حالا بیان پیشه ما
-اوکه👌🏻
پایان مکالمه:
جینا:بچه ها بریم جیمین گف برگردیم پیششون
جویی:👌🏻
هانا:بریم
رفتن پیششون نشستم و چانگ سخنرانیشو کرد و خودتون میدونید دیگه نه بعد مهمونی همه باهم رفتن دریا
تو دریا:
جویی:
داشتم قدم میزدم که یهو.........
🥲ببخشید کمه مراقب خودتون باشید باییی🥲
👌🏻❤لایک کامنت فراموش نشه بوس به همتون❤👌🏻
#نفر_بعدی_درکار_نیست
#ما_کیپاپرا_متهدیم
P~30
(لباسه جینا اسلاید ۲جویی۳هانا۴ کوک و ته و جیمین و هم میدونید کت و شلوار)
فلش بک:
ساعت9:30:
جیمین:خب امم این خوبه؟
جینا:نمیدونم این چطور
جیمین:زیادی بازه بیش از حد
جینا:موافقم💁🏻♀
جیمین:بیا اینو بپوش این بهت میاد
جینا:اوکه«لباس پوشیدم گشواره هامو هم کردم و ... کلن اماده شدم و حرکت کردیم »
تو ماشین:
جیمین دسته منو گرفته بود و کلن تکیه داده بود به صندلی و منو نگا میکرد و منم بیرون رو از پنجره ماشین نگا میکردم
جینا:جیمین🤭
جیمین:جانم
جینا:مشکلی پیش نیاد اون جا
جیمین:نگران نباش هیچی نمیشه*دستشو میبوسه*
🤵🏼♂ارباب رسیدیم
جیمین:رسیدیم بریم*پیاده شدن و رفتن و سره یه میز نشستن کوک و جویی اومدن و بعد هم ته و هانا*
کوک:چخبرا
جیمین:مثل همیشه
جینا:ما دخترا میریم جدا حرف بزنیم شما جدا
جیمین:اوکه زیاد دور نشین*دخترا رفتن سره یه میزه دیگه*
جویی:چخبرا هانا تعریف کن چیشد
هانا:چیو
جینا:چی داریم تعریف کنین چیکارتون کردن
هانا:خودت اول بگو
جینا:ماله من چیزه خاصی نداره بعد میگم
جویی:من میگم خب رفتم تو رفتم تو اتاق چیزی نبود رسیده بود خونه پشت به من وایستاده بود گفت ببوسمش تا ببخشتم و...همین
جینا:معلوم بود نگران بود 🤭
جویی:خفه
هانا:خب من رفتم رو مبل سالن با اخم نشسته بود با اخم گف کجا بودی و بعد چند مین باهلم اشتی کرد و تو حالا نوبت توعه
جینا:باشه بابا خب رفتم تو اتاق رو تخت نشسته بود رفتم جلوش بغلم کرد سرشو گذاشت رو شکمم منم سرشو نوازش کردم و بعد رفتیم اماده شیم و تمام
جویی و هانا:همین
هانا:هعی نه به ته نه به جیمی *گوشی جینا پیام اومد *
مکالمشون:
+بیب دارین چی پچ پچ میکنی
-هیچی😇
+مطمئنی باشه حالا بیان پیشه ما
-اوکه👌🏻
پایان مکالمه:
جینا:بچه ها بریم جیمین گف برگردیم پیششون
جویی:👌🏻
هانا:بریم
رفتن پیششون نشستم و چانگ سخنرانیشو کرد و خودتون میدونید دیگه نه بعد مهمونی همه باهم رفتن دریا
تو دریا:
جویی:
داشتم قدم میزدم که یهو.........
🥲ببخشید کمه مراقب خودتون باشید باییی🥲
👌🏻❤لایک کامنت فراموش نشه بوس به همتون❤👌🏻
#نفر_بعدی_درکار_نیست
#ما_کیپاپرا_متهدیم
۳.۸k
۰۲ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.