ستاره ی قرمز من پارت ۸
ستاره ی قرمز من پارت ۸
( اس ۲ عکس لباس میکو توی اون روزه و بچه ها این که میکو داره اسم نیست اسم سرفه های خونی نداره)
میکو : د....دیگه عادی شده
دازای: ا که هی
میکو : چ....چی
دازای : می میخواستم بمیرم
میکو : میدونم و...ولی من نمیخوام مرگ کسیو ببینم حداقل دیگه نه نمیزارم کسی بمیره پس لطفا فکر خودکشی رو از سرت بیرون کن
از دید دازای
وقتی حرفشو شنیدم خیلی حالت عجیبی داشتم که نمیدونستم چیه
دازای : ا...میشه اسمتو بدونم
میکو : میکو اسمم میکوعه
دازای : فامیلی نداری
میکو : نه من خانواده ای ندارم برای همین نمیدونم فامیلم چیه
دازای : آها من دازای هستم دازای اوسامو
میکو : از آشناییتون خوشبختم
دازای : همچنین تو ...میخواستی کجا بری
میکو : را...راستش میخواستم برم به آژانس کارآگاهان مسلح
دازای : چیییی برای چی
میکو : من میخواستم اگه بشه عضو آژانس کارآگاهان مصلح بشم
دازای : خب چرا میخوای عضوش بشی ( اونا دارن راه میرن )
میکو : میتونی راز نگه دار باشی
دازای : آره
میکو : من اول عضو مافیای بندر بودم ولی چون نمیتونستم کسی رو بکشم منو بیرون کردن حالا هم که کنارشون نیستم میخوام علیهشون باشم
دازای : ک...کسی هم کشتی
میکو صورت ناراحتی به خودش گرفت ولی واقعا ناراحت بود
میکو : ف ...فقط یک نفر اونم مجبور بودم ولی ...
دازای : پس یعنی میتونی آدم بکشی
میکو : ن...نمیخوام دوباره مرگ کسیو ببینم دیگه .....نمیخوام
دازای: آها راستش من عضو آژانسم
( اس ۲ عکس لباس میکو توی اون روزه و بچه ها این که میکو داره اسم نیست اسم سرفه های خونی نداره)
میکو : د....دیگه عادی شده
دازای: ا که هی
میکو : چ....چی
دازای : می میخواستم بمیرم
میکو : میدونم و...ولی من نمیخوام مرگ کسیو ببینم حداقل دیگه نه نمیزارم کسی بمیره پس لطفا فکر خودکشی رو از سرت بیرون کن
از دید دازای
وقتی حرفشو شنیدم خیلی حالت عجیبی داشتم که نمیدونستم چیه
دازای : ا...میشه اسمتو بدونم
میکو : میکو اسمم میکوعه
دازای : فامیلی نداری
میکو : نه من خانواده ای ندارم برای همین نمیدونم فامیلم چیه
دازای : آها من دازای هستم دازای اوسامو
میکو : از آشناییتون خوشبختم
دازای : همچنین تو ...میخواستی کجا بری
میکو : را...راستش میخواستم برم به آژانس کارآگاهان مسلح
دازای : چیییی برای چی
میکو : من میخواستم اگه بشه عضو آژانس کارآگاهان مصلح بشم
دازای : خب چرا میخوای عضوش بشی ( اونا دارن راه میرن )
میکو : میتونی راز نگه دار باشی
دازای : آره
میکو : من اول عضو مافیای بندر بودم ولی چون نمیتونستم کسی رو بکشم منو بیرون کردن حالا هم که کنارشون نیستم میخوام علیهشون باشم
دازای : ک...کسی هم کشتی
میکو صورت ناراحتی به خودش گرفت ولی واقعا ناراحت بود
میکو : ف ...فقط یک نفر اونم مجبور بودم ولی ...
دازای : پس یعنی میتونی آدم بکشی
میکو : ن...نمیخوام دوباره مرگ کسیو ببینم دیگه .....نمیخوام
دازای: آها راستش من عضو آژانسم
۶.۳k
۲۲ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.