نوشیدن خون قرمز
🩸𝐃𝐫𝐢𝐧𝐤𝐢𝐧𝐠 𝐫𝐞𝐝 𝐛𝐥𝐨𝐨𝐝🩸
(𝐏𝐚𝐫𝐭 31 )
( صدای بوق اومد)
ات: او تهیونگه فک کنم
ات: خب من رفتم دیگه رزی چند دقیقه دیگه تو عمارت میبینمت....
رزی: منم همینطور خدافظ....
( از ارایشگاه اومدم بیرون و دیدم تهیونگ سرش تو گوشیه و واقعا جذاب شده بود....)
ات: اهم اهم....
تهیونگ: ( سرشو اورد بالا و تا منو دید دهنش باز مونده بود و کم مونده بود گوشیش بیوفته زمین.....)
ات: ( خندید).... سکته رو زدی نه؟!....
تهیونگ: ات..... این تویی؟!..... ناموسا؟!!!!!
ات: اره.....
تهیونگ: پشمام..... بیا لیدی سوار شو بریم.....
( ات سوار ماشین شد و رفتن به سمت عمارت و تهیونگ همینجور به ات زل زده بود .....)
( بعد چند مین رسیدن و پیاده شدن....)
ات: ( با دیدن عمارت دهنم باز مونده بود....)
تهیونگ: دیدی گفتم جایی برات عروسی میگیرم که از همه جا بهتر باشه؟!...
ات: اوهوم.....
( وقتی وارد شدیم همه دست زدن و فشفشه ها روشن شد و بقیه اعضا دهنشون باز مونده بود با دیدن من و همینطور جنی و مامانم..... وارد شدیم و رفتیم نشستیم رو صندلی و همه اومدن پیشمون......)
جیمین و نامجون: زن داداششش این توییی!!!!!!...... تهیونگ تو اینو دیدی سکته رو نزدیییی؟!!!!.....
تهیونگ: چرا هنوزم تعجب کردم.... ( میخنده)....
جونگ کوک: بابا ایول ات.... کی درستت کرده؟؟...
ات: دوستم رزی که اومده اونجا نشسته..... ( با دست بهش اشاره کردم بیاد.....)
رزی: سلام به همگی من رزی هستم دوست ات خوشوقتم......
بقیه: ما هم خوشوقتیم....
جیمین: بسیار زیبایید....
رزی: همچنین....
تهیونگ: ات این دو نفر باهم جور کن....
ات: (میخنده)..... باشه....
( پدر تهیونگ اومد....)
پدر ته: عروسسس..... زیبا شدی.... مبارکتون باشه.....
ات: خیلی ممنون پدر
( پدر تهیونگ پیشونی ات رو بوسید و پیشونی تهیونگ هم بوسید.....)
هوسوک: به پای هم پیر بشید.....
ات : ممنون پدر.....
( پدر ات هم پیشونیشون بوسید...)
( جنی رفت میکروفونو گرفت و گفت.....)
جنی: خب احساسات بازی بسه بریممم بترکونیم نا سلامتی عروسی خواهرمه هاااا....
( بقیه لی لی لی گفتن و دست زدن و یهو کلی گل ریخت سر تهیونگ و ات.....)
اسلاید دوم قیافه ی رزی
(𝐏𝐚𝐫𝐭 31 )
( صدای بوق اومد)
ات: او تهیونگه فک کنم
ات: خب من رفتم دیگه رزی چند دقیقه دیگه تو عمارت میبینمت....
رزی: منم همینطور خدافظ....
( از ارایشگاه اومدم بیرون و دیدم تهیونگ سرش تو گوشیه و واقعا جذاب شده بود....)
ات: اهم اهم....
تهیونگ: ( سرشو اورد بالا و تا منو دید دهنش باز مونده بود و کم مونده بود گوشیش بیوفته زمین.....)
ات: ( خندید).... سکته رو زدی نه؟!....
تهیونگ: ات..... این تویی؟!..... ناموسا؟!!!!!
ات: اره.....
تهیونگ: پشمام..... بیا لیدی سوار شو بریم.....
( ات سوار ماشین شد و رفتن به سمت عمارت و تهیونگ همینجور به ات زل زده بود .....)
( بعد چند مین رسیدن و پیاده شدن....)
ات: ( با دیدن عمارت دهنم باز مونده بود....)
تهیونگ: دیدی گفتم جایی برات عروسی میگیرم که از همه جا بهتر باشه؟!...
ات: اوهوم.....
( وقتی وارد شدیم همه دست زدن و فشفشه ها روشن شد و بقیه اعضا دهنشون باز مونده بود با دیدن من و همینطور جنی و مامانم..... وارد شدیم و رفتیم نشستیم رو صندلی و همه اومدن پیشمون......)
جیمین و نامجون: زن داداششش این توییی!!!!!!...... تهیونگ تو اینو دیدی سکته رو نزدیییی؟!!!!.....
تهیونگ: چرا هنوزم تعجب کردم.... ( میخنده)....
جونگ کوک: بابا ایول ات.... کی درستت کرده؟؟...
ات: دوستم رزی که اومده اونجا نشسته..... ( با دست بهش اشاره کردم بیاد.....)
رزی: سلام به همگی من رزی هستم دوست ات خوشوقتم......
بقیه: ما هم خوشوقتیم....
جیمین: بسیار زیبایید....
رزی: همچنین....
تهیونگ: ات این دو نفر باهم جور کن....
ات: (میخنده)..... باشه....
( پدر تهیونگ اومد....)
پدر ته: عروسسس..... زیبا شدی.... مبارکتون باشه.....
ات: خیلی ممنون پدر
( پدر تهیونگ پیشونی ات رو بوسید و پیشونی تهیونگ هم بوسید.....)
هوسوک: به پای هم پیر بشید.....
ات : ممنون پدر.....
( پدر ات هم پیشونیشون بوسید...)
( جنی رفت میکروفونو گرفت و گفت.....)
جنی: خب احساسات بازی بسه بریممم بترکونیم نا سلامتی عروسی خواهرمه هاااا....
( بقیه لی لی لی گفتن و دست زدن و یهو کلی گل ریخت سر تهیونگ و ات.....)
اسلاید دوم قیافه ی رزی
۷.۷k
۱۱ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.