my little girl
پارت4
ویو جیهوپ
وقتی رسیدیم خونه دیدم جونگکوک و ات روی مبل خوابشون برده وقتی رفتم جلو تر دیدم ات دسته جونگکوک رو با دستای کوچیکش گرفته و خوابیده ـ.. که یهو. دیدم جیمین داره ازشون عکس میگیره...
جیمین: اوخودااا اتو ببینین چه خوشگل خوابیده
شوگا: من ات رو میبرم تو اتاقش میزارم یکی جونگکوک رو بیدار کنه
شوگا اروم ات رو بغل کرد و برد سمت اتاقش
تهیونگ هم رفت سمت جونگکوک تا بیدارش کنه
تهیونگ: هعیی جونگکوکاا بیدار شو.. جی کی.. کوکی.. بانی کوچولوم.. عههه پاشو دیگه (اخرشو بلند گغت)
کوک: یاخدا چی شده ات کوششششس
جیهوپ: نترس تو اتاقش خوابه
کوک: هوفف خداروشکر... خاب تعریف کنین ببینم معامله چجور بود...
همون موقعه شوگا از داخل اتاق اومد بیرون شوگا: خیلی سریع معامله کردیم الان دیگه اون کارخونه برای ما هستش الان راحت میتونیم تو آمریکا زندگی کنیم
جونگکوک: این خیلی خوبه
جونگکوک: جیهوپ هیونگ دیگه نگران ات نباش الان میتونیم بهترین زندگی رو براش فراهم کنیم...
جیهوپ: دیگه نگران نیستم چون شماهارو دارم
جین: جیهوپ ما قول میدیم از ات مثل چشمامون مراقبت کنیم دختر تو دختر مماهم هست دیگه ما که بچه نداریم.. مگه نه بچه ها
اعضا: تایید کردن
جیهوپ: مرسی پسرا
(پرش به 5 سال بعد ساعت 7صبح)
ویو جیهوپ
5سال از موقعی که اومدیم آمریکا میگذره ات امروز میره کلاس اول ولی من اومدم یه ماموریت مهم و نمیتونم باهاش برم ولی نگرانش نیستم چون پسرا کنارش
ویو جیمین
امروز روز اول مدرسه ات هستش ما همه از صبح زود بیدار شدیم که ات دیرش نشه
جیمین: من میرم ات رو بیدار کنم..
اعضا: باش
ویو ادمین
جیمین اروم وارد اتاق ات شد دید ات هنوز خوابه اروم سمتش رفت و گفت
جیمین: هعیی موچی کوچولو نمیخوای بیدار شیـ.....
ات اروم چشماشو باز کرد
ات: عمو جیمین (بغلش میکنه)
جیمین ات رو بغل میکنه. و بلند میشه
جیمین: خاب خوشگلم برو دست صورتتو بشور بیا لباساتو بپوش که دیرت نشه
ات: چشم.
ات داشت به سمت دستشویی میرفت که یهو برگشت وگفت
ات: عمو جیمین
جیمین: جانم
ات........
🧚🏻♀️✨🧚🏻♀️✨🧚🏻♀️✨🧚🏻♀️✨🧚🏻♀️✨🧚🏻♀️
شرط
لایک 20
کامنت 10
فالو 2
🧚🏻♀️✨🧚🏻♀️✨🧚🏻♀️✨🧚🏻♀️✨🧚🏻♀️✨🧚🏻♀️
ویو جیهوپ
وقتی رسیدیم خونه دیدم جونگکوک و ات روی مبل خوابشون برده وقتی رفتم جلو تر دیدم ات دسته جونگکوک رو با دستای کوچیکش گرفته و خوابیده ـ.. که یهو. دیدم جیمین داره ازشون عکس میگیره...
جیمین: اوخودااا اتو ببینین چه خوشگل خوابیده
شوگا: من ات رو میبرم تو اتاقش میزارم یکی جونگکوک رو بیدار کنه
شوگا اروم ات رو بغل کرد و برد سمت اتاقش
تهیونگ هم رفت سمت جونگکوک تا بیدارش کنه
تهیونگ: هعیی جونگکوکاا بیدار شو.. جی کی.. کوکی.. بانی کوچولوم.. عههه پاشو دیگه (اخرشو بلند گغت)
کوک: یاخدا چی شده ات کوششششس
جیهوپ: نترس تو اتاقش خوابه
کوک: هوفف خداروشکر... خاب تعریف کنین ببینم معامله چجور بود...
همون موقعه شوگا از داخل اتاق اومد بیرون شوگا: خیلی سریع معامله کردیم الان دیگه اون کارخونه برای ما هستش الان راحت میتونیم تو آمریکا زندگی کنیم
جونگکوک: این خیلی خوبه
جونگکوک: جیهوپ هیونگ دیگه نگران ات نباش الان میتونیم بهترین زندگی رو براش فراهم کنیم...
جیهوپ: دیگه نگران نیستم چون شماهارو دارم
جین: جیهوپ ما قول میدیم از ات مثل چشمامون مراقبت کنیم دختر تو دختر مماهم هست دیگه ما که بچه نداریم.. مگه نه بچه ها
اعضا: تایید کردن
جیهوپ: مرسی پسرا
(پرش به 5 سال بعد ساعت 7صبح)
ویو جیهوپ
5سال از موقعی که اومدیم آمریکا میگذره ات امروز میره کلاس اول ولی من اومدم یه ماموریت مهم و نمیتونم باهاش برم ولی نگرانش نیستم چون پسرا کنارش
ویو جیمین
امروز روز اول مدرسه ات هستش ما همه از صبح زود بیدار شدیم که ات دیرش نشه
جیمین: من میرم ات رو بیدار کنم..
اعضا: باش
ویو ادمین
جیمین اروم وارد اتاق ات شد دید ات هنوز خوابه اروم سمتش رفت و گفت
جیمین: هعیی موچی کوچولو نمیخوای بیدار شیـ.....
ات اروم چشماشو باز کرد
ات: عمو جیمین (بغلش میکنه)
جیمین ات رو بغل میکنه. و بلند میشه
جیمین: خاب خوشگلم برو دست صورتتو بشور بیا لباساتو بپوش که دیرت نشه
ات: چشم.
ات داشت به سمت دستشویی میرفت که یهو برگشت وگفت
ات: عمو جیمین
جیمین: جانم
ات........
🧚🏻♀️✨🧚🏻♀️✨🧚🏻♀️✨🧚🏻♀️✨🧚🏻♀️✨🧚🏻♀️
شرط
لایک 20
کامنت 10
فالو 2
🧚🏻♀️✨🧚🏻♀️✨🧚🏻♀️✨🧚🏻♀️✨🧚🏻♀️✨🧚🏻♀️
۱۰.۰k
۱۲ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.