عشق ترسناک { پارت 5}
عشق ترسناک { پارت 5}
که یکدفعه .....
اون پسره گفت : میگم ونزدی میشه دوست دخترم باشی ؟
ونزدی تو ذهنش : پسر جالبیه اوممم قبول کنم
ونزدی : قبوله .
همون لحظه ونزدی رو بغل کرد و برد توی اتاقش و در رو قفل کرد . اومد ونزدی رو محکم بوسید . ولی انگار بدش هم نمیومد همکاری میکرد . یونگی محکم لبای ونزدی رو میخورد . ( میمکید 🤦😈) بعد پرتش کرد رو تخت . لباساش رو در آورد و بعد دیگههه....
خودتون ذهن منحرفتون رو به کار بندازید 😂
ا/ت ویو :
رسیدیم خونه ی ته بهم پیشنهاد داد که با هم اهممممم کنیم من میترسیدم ولی بدون رضایت شروع کرد . داشت به بدن سفید ا/ت دست میزد .
دیگههههه اینا برای خودشون عشق پیدا کردن و بعد چند سال دیگه ازدواج کردننننن ......
خاک تو سرم توی ۱۶ سالگی همچین کارایی میکنن 🤦😂
خببببب به پایان آمیدم دفتر حکایت همچنان باقیستتتتتت 😌😌
فیک جدید رو که یکی از دوستان درخواست داده همین امشب براتون آپ میکنم 💖💖💖
دوستون دارممم تا فیک جدید فعلاااا
تا ساعت ۸ دیگه براتون میزارم 😏😌😌😏
که یکدفعه .....
اون پسره گفت : میگم ونزدی میشه دوست دخترم باشی ؟
ونزدی تو ذهنش : پسر جالبیه اوممم قبول کنم
ونزدی : قبوله .
همون لحظه ونزدی رو بغل کرد و برد توی اتاقش و در رو قفل کرد . اومد ونزدی رو محکم بوسید . ولی انگار بدش هم نمیومد همکاری میکرد . یونگی محکم لبای ونزدی رو میخورد . ( میمکید 🤦😈) بعد پرتش کرد رو تخت . لباساش رو در آورد و بعد دیگههه....
خودتون ذهن منحرفتون رو به کار بندازید 😂
ا/ت ویو :
رسیدیم خونه ی ته بهم پیشنهاد داد که با هم اهممممم کنیم من میترسیدم ولی بدون رضایت شروع کرد . داشت به بدن سفید ا/ت دست میزد .
دیگههههه اینا برای خودشون عشق پیدا کردن و بعد چند سال دیگه ازدواج کردننننن ......
خاک تو سرم توی ۱۶ سالگی همچین کارایی میکنن 🤦😂
خببببب به پایان آمیدم دفتر حکایت همچنان باقیستتتتتت 😌😌
فیک جدید رو که یکی از دوستان درخواست داده همین امشب براتون آپ میکنم 💖💖💖
دوستون دارممم تا فیک جدید فعلاااا
تا ساعت ۸ دیگه براتون میزارم 😏😌😌😏
۵.۱k
۱۷ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.