وانشات تهیونگ🙂
⚽نام وانشات:احساس؟⚽
🎍پارت:۱۲🎍
*توجه توجه:این پارت اسماته اگر جنبه دارید بخونید و لطفا گزارش نکنید و اگر دوست ندارید نخونید ممنون*
🎲رفتیم خونه مون ک یهو تهیونگ در خونه رو قفل کرد منو کول کرد برد توی اتاقمون و من خیلی مست بودم در اتاقو قفل کرد ساعت ۲ بود
منو انداخت رو تخت
ریسا:اییییی ولم کن حالم خوب نیس
تهیونگ:میخوام کاری کنم حالت خوب شه نظرت چیه؟
ریسا:ایییی پس زود باش
کت شو خیلی جنتلمن در آورد و انداخت اون ور
دکمه های پیراهنشو باز کرد و پیراهنشو کند
شلوارشو با باکسرش کشید پایین
رفت و روی ریسا خیمه زد
ریسا روی بدن تهیونگ دست میکشید
تهیونگ زیپ لباس ریسا رو باز کرد و لباسشو در آورد
دید ک ریسا هیچ لباس زیری نداره گفت:اگر میدونستم لباس زیر نداری ک میبردمت تو اتاقای اونجا و زودتر بفاک میدادمت
ریسا:آهههه وضعیتمو از این خرابتر نکن.....زود باش شروع کن
ریسا همش ناله میکرد ک تهیونگو میخواد
تهیونگ:با ناله هاش هورنی تر میشدم
بهش گفتم بره آرایششو پاک کنه و بیاد
ریسا:سریع رفتم آرایشمو پاک کردم و رفتم روی تخت
تهیونگ رفت سمت لبام
لبام رو با ولهه میبوسید انگار تشنه لبام بود لبامو محکم گاز میگرفت خیلی حس خوبی داشت
تهیونگ شروع کرد کیس مارک گذاشتن رو گردنش
کیس مارکای بنفشی میزاشت ک ریسا فقط ناله میکرد و اونو وحشی تر میکرد
روی پاهاش کیس مارک گذاشت
ریسا:آیییی چکار میکنی فردا میریم مدرسه مدیر مارو میکشه
تهیونگ:بزار همه بدونن تو مال منی
اینم اثباتش
ریسا:اییییی
تهیونگ جای حساسشو آورد سمتم و سرمو برد سمتش موهامو گرفت و سرم رو عقب جلو میکرد
تهیونگ:آهههههه بخورششششش(خدایا منو ببخش انقدر منحرفم😂😭)
اونو تا ته معدم حس میکردم
بعد ک خوب خیس شد اون اینکار رو برای من شروع کرد
ریسا:آییی آه آه تند ترررر
تهیونگ:اوه بیب خیس شدیاااا
بعد ده مین ک خوب خیس شدیم تموم شد
تهیونگ روم تنظیم کرد
تهیونگ:اماده ای؟
ریسا:آه آر...ه دد
تهیونگ:یهو با شتاب واردش کردم و ضربه های دردناک و محکمی میزدم ک نزدیک بود تخت از جاش دربیاد
ریسا:آخخخخ آییییی ددی نهههه
تهیونگ:محکم تر و محکم تر توش میکوبیدم تا لذتو حس کنه
فاککک اون خیلی تنگ بود
ویو ریسا:داشتم لذت تمام رو تو خودم حس میکردم
ریسا:آهههه آهه آیییی
تهیونگ:آخخخخ تو خیلی تنگیییی
ریسا:آه آه دد....ی ددی محکمممم
تهیونگ:محکم و محکم تر ضربه میزد صدای چسبیدن بدنامون ب هم کل هتلو برداشته بود ناله های ریسا رو هم ک دیگه نگم
تهیونگ:من دارم میام بیب
تهیونگ محکم تلمبه زد انقدر زد تا توی ریسا خالی شد و ناله مردونه کرد
خب بیب بیا بشین رو پاهام.ددی میخواد بهت سواری بده
تهیونگ یهو از جلو واردش کرد ک جیغ ریسا بلند شد
ریسا:جیغغغغغغغغغ آه آه آیییی نفسم وا....یسا...د آهه
تهیونگ:محکم تلمبه میزدم
ریسا:وایییی خیلی لذت داشت
تهیونگ:همینجوری داشتم تلمبه میزدم ک نزدیک بود
تهیونگ:من دارم میام
تهیونگ درش اورد و ریخت اونور
ریسا:آییی هق ادامه بدهههه
تهیونگ:درش اوردم و دوباره واردش کردم
اشک گوشه چشمش از روی گونه ش لیز خورد
تهیونگ:میخوای ادامه ندیم بیب؟
ریسا:ن ادامه بدهههه
تهیونگ:ریسا خیلی بی حال بود ولی معلوم بود دلش میخواست
تهیونگ:بیا داگی شو بدو
ریسا داگی شد و تهیونگ واردش کرد
تلمبه های وحشتناکی میزد.
تهیونگ:خیلی تنگی نباید بزارم همیشه اینطوری تنگ باشی
(خلاصه یکی دوساعتی در حال انجام عملیات فتح المبین بودن)
دیگه دوتاشون بی حس و حال افتادن روی تخت
ساعت ۵ صبح بود
ویو ریسا:بدون لباس خوابیدیم متوجه صدای جیغ های راینا و مورینی شدیم خیلی صداشون میومد اهمیت ندادیم دلم خیلی درد میکرد ساعت ۵ خوابیدیم ک ساعت ۶:۳۰ بیدار شدیم خیلی بی حال بودیم
هنوزم صدای راینا میومد و صدای جیغ فانلی و لِرا هم هتلو برداشته بود
ریسا:منم ککلا لنگ میزدم و دلم خیلی درد میکرد
ریسا: سریع صبحونه خوردیم و سریع لباسامونو پوشیدیم رفتیم دم در خونه بقیه
هیچکدوم از دخترا نمیتونستن راه برن جیمین رفت دم گوش پسرا گفت:اصن شاهکار های مارو میبینی جوریه ک نمیتونن راه برن سوس ماست😎😂
پسرا:😂😂😂😂
راینا در حالی ک لنگ میزد رفت اروم دم گوش جیمین گفت:خدا لعنتت کنه جیمین تخت از جاش در اومد حالا اونو چجوری درستش کنیم
جیمین:از دوباره انجام میدیم تا ب حالت اولیش برگرده هههههه😂😎
راینا:کوفتتتتت
ریسا:بچه ها بیخیال بیاین بریم
آسلی:پسرا بغلمون کنین داریم لنگ میزنیم
پسرا مارو براید استایل تا مدرسه بغل کردن
رسیدیم مدرسه
منو راینا پاهامون و گردنامون کیس مارکای بنفش داشت
امروز صف نداشتیم پس وارد کلاس شدیم
با چیزی ک دیدیم شدیم شوکه شدیم دیدیم ک.....🎲
اینم جهت روحیه دادن😂
🎍پارت:۱۲🎍
*توجه توجه:این پارت اسماته اگر جنبه دارید بخونید و لطفا گزارش نکنید و اگر دوست ندارید نخونید ممنون*
🎲رفتیم خونه مون ک یهو تهیونگ در خونه رو قفل کرد منو کول کرد برد توی اتاقمون و من خیلی مست بودم در اتاقو قفل کرد ساعت ۲ بود
منو انداخت رو تخت
ریسا:اییییی ولم کن حالم خوب نیس
تهیونگ:میخوام کاری کنم حالت خوب شه نظرت چیه؟
ریسا:ایییی پس زود باش
کت شو خیلی جنتلمن در آورد و انداخت اون ور
دکمه های پیراهنشو باز کرد و پیراهنشو کند
شلوارشو با باکسرش کشید پایین
رفت و روی ریسا خیمه زد
ریسا روی بدن تهیونگ دست میکشید
تهیونگ زیپ لباس ریسا رو باز کرد و لباسشو در آورد
دید ک ریسا هیچ لباس زیری نداره گفت:اگر میدونستم لباس زیر نداری ک میبردمت تو اتاقای اونجا و زودتر بفاک میدادمت
ریسا:آهههه وضعیتمو از این خرابتر نکن.....زود باش شروع کن
ریسا همش ناله میکرد ک تهیونگو میخواد
تهیونگ:با ناله هاش هورنی تر میشدم
بهش گفتم بره آرایششو پاک کنه و بیاد
ریسا:سریع رفتم آرایشمو پاک کردم و رفتم روی تخت
تهیونگ رفت سمت لبام
لبام رو با ولهه میبوسید انگار تشنه لبام بود لبامو محکم گاز میگرفت خیلی حس خوبی داشت
تهیونگ شروع کرد کیس مارک گذاشتن رو گردنش
کیس مارکای بنفشی میزاشت ک ریسا فقط ناله میکرد و اونو وحشی تر میکرد
روی پاهاش کیس مارک گذاشت
ریسا:آیییی چکار میکنی فردا میریم مدرسه مدیر مارو میکشه
تهیونگ:بزار همه بدونن تو مال منی
اینم اثباتش
ریسا:اییییی
تهیونگ جای حساسشو آورد سمتم و سرمو برد سمتش موهامو گرفت و سرم رو عقب جلو میکرد
تهیونگ:آهههههه بخورششششش(خدایا منو ببخش انقدر منحرفم😂😭)
اونو تا ته معدم حس میکردم
بعد ک خوب خیس شد اون اینکار رو برای من شروع کرد
ریسا:آییی آه آه تند ترررر
تهیونگ:اوه بیب خیس شدیاااا
بعد ده مین ک خوب خیس شدیم تموم شد
تهیونگ روم تنظیم کرد
تهیونگ:اماده ای؟
ریسا:آه آر...ه دد
تهیونگ:یهو با شتاب واردش کردم و ضربه های دردناک و محکمی میزدم ک نزدیک بود تخت از جاش دربیاد
ریسا:آخخخخ آییییی ددی نهههه
تهیونگ:محکم تر و محکم تر توش میکوبیدم تا لذتو حس کنه
فاککک اون خیلی تنگ بود
ویو ریسا:داشتم لذت تمام رو تو خودم حس میکردم
ریسا:آهههه آهه آیییی
تهیونگ:آخخخخ تو خیلی تنگیییی
ریسا:آه آه دد....ی ددی محکمممم
تهیونگ:محکم و محکم تر ضربه میزد صدای چسبیدن بدنامون ب هم کل هتلو برداشته بود ناله های ریسا رو هم ک دیگه نگم
تهیونگ:من دارم میام بیب
تهیونگ محکم تلمبه زد انقدر زد تا توی ریسا خالی شد و ناله مردونه کرد
خب بیب بیا بشین رو پاهام.ددی میخواد بهت سواری بده
تهیونگ یهو از جلو واردش کرد ک جیغ ریسا بلند شد
ریسا:جیغغغغغغغغغ آه آه آیییی نفسم وا....یسا...د آهه
تهیونگ:محکم تلمبه میزدم
ریسا:وایییی خیلی لذت داشت
تهیونگ:همینجوری داشتم تلمبه میزدم ک نزدیک بود
تهیونگ:من دارم میام
تهیونگ درش اورد و ریخت اونور
ریسا:آییی هق ادامه بدهههه
تهیونگ:درش اوردم و دوباره واردش کردم
اشک گوشه چشمش از روی گونه ش لیز خورد
تهیونگ:میخوای ادامه ندیم بیب؟
ریسا:ن ادامه بدهههه
تهیونگ:ریسا خیلی بی حال بود ولی معلوم بود دلش میخواست
تهیونگ:بیا داگی شو بدو
ریسا داگی شد و تهیونگ واردش کرد
تلمبه های وحشتناکی میزد.
تهیونگ:خیلی تنگی نباید بزارم همیشه اینطوری تنگ باشی
(خلاصه یکی دوساعتی در حال انجام عملیات فتح المبین بودن)
دیگه دوتاشون بی حس و حال افتادن روی تخت
ساعت ۵ صبح بود
ویو ریسا:بدون لباس خوابیدیم متوجه صدای جیغ های راینا و مورینی شدیم خیلی صداشون میومد اهمیت ندادیم دلم خیلی درد میکرد ساعت ۵ خوابیدیم ک ساعت ۶:۳۰ بیدار شدیم خیلی بی حال بودیم
هنوزم صدای راینا میومد و صدای جیغ فانلی و لِرا هم هتلو برداشته بود
ریسا:منم ککلا لنگ میزدم و دلم خیلی درد میکرد
ریسا: سریع صبحونه خوردیم و سریع لباسامونو پوشیدیم رفتیم دم در خونه بقیه
هیچکدوم از دخترا نمیتونستن راه برن جیمین رفت دم گوش پسرا گفت:اصن شاهکار های مارو میبینی جوریه ک نمیتونن راه برن سوس ماست😎😂
پسرا:😂😂😂😂
راینا در حالی ک لنگ میزد رفت اروم دم گوش جیمین گفت:خدا لعنتت کنه جیمین تخت از جاش در اومد حالا اونو چجوری درستش کنیم
جیمین:از دوباره انجام میدیم تا ب حالت اولیش برگرده هههههه😂😎
راینا:کوفتتتتت
ریسا:بچه ها بیخیال بیاین بریم
آسلی:پسرا بغلمون کنین داریم لنگ میزنیم
پسرا مارو براید استایل تا مدرسه بغل کردن
رسیدیم مدرسه
منو راینا پاهامون و گردنامون کیس مارکای بنفش داشت
امروز صف نداشتیم پس وارد کلاس شدیم
با چیزی ک دیدیم شدیم شوکه شدیم دیدیم ک.....🎲
اینم جهت روحیه دادن😂
۲۶.۷k
۰۵ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.