پارت ۲۳
پارت ۲۳
ا/ت ویو
جیمین خوابیده بود
از کنارش بلند شدم
ا/ت: جیمین ببخشید که دارم ترکت میکنم واقعا خیلی دوست دارم
شروع کردم گریه کردن
کیفم رو برداشتم و از خونه رفتم
رفتم سمت فرودگاه
سوار هواپیما شدم و رفتم
توی راه همش گریه میکردم و حالم بد بود
چون راه زیاد بود خوابیدم
.
یک رو بعد
وقتی بیدار شدم رسیده بودم المان
بلند شدم و میخواستم از هواپیما پیاده شم که یهو سرم گیج رفت و چشمام سیاهی رفت و میخواستم بیوفتم که یه نفر گرفتم
الکس: حالت خوبه
حالم خوب شد و درست وایستادم
ا/ت: بله خوبم مرسی که گرفتینم
الکس: چرا یهو اینطوری شدین
ا/ت: شاید بخاطر اینه که هیچی نخوردم
الکس: خب دنبالم بیاین بریم یرون یه چیزی بخوریم مهمون من تخه خودمم گشنمه
ا/ت: اوکی مرسی
رفتیم یه کافه همون نزدیکی و یه چیزی سفارش دادیم
الکس: شما اینجا کسی رو ندارید بیاد دیدنتون
ا/ت: نه ندارم من مجبور شدم بیام اینجا و هیچ کس و اینجا نمیشناسم و حتی پولی هم ندارم
الکس: واقعا. چه اتفاقی براتون افتاده
تمام قضیه رو براش توضیح دادم
الکس: واقعا اینطوری شده
ا/ت: اره
الکس: وای حتما خیلی سختی کشیدی
ا/ت: اره
الکس: ولی از کجا میدونی اون دوتا مرده دروغ نمیگفتن و فقط میخواستن عذابت بدن و برای اینکه تو رو از کسی که دوست داری دور کنن اینو گفتن
ا/ت: برام مهم نیست فقط نمیخوام بلایی سر جیمین بیاد
الکس: دلم میخواد اون دو تا مرده رو ببینم اگه میدیدمشون زندشون نمیزاشتم
ا/ت: راستش الان بنظرم بهتره اخه اینجا المانه و دیگه تو کره نیستم که هرکی منو میبینه بد نگام کنه و پشت سرم حرف بزنه فقط کاشکی هنوز با جیمین در ارتباط بودم
الکس: میتونی بیای خونه من بمونی
ا/ت: واقعا
الکس: اره چون کسی رو نداری اینجا میتونی بیای پیش من بمونی من توی یه خونه بزرگ زندگی میکنم میتونی بیای پیشم بمونی
ا/ت: واقعا ممنونم که به فکرمی ولی من نمیخوام تو دردسر بیوفتی
الکس: نه اصلا هم دردسر نیستی بیا اونجا بمون تا وقتی اوضاع درست شه و همه چی اوکی شه
ا/ت: واقعا ممنونم ازت خوشحالم که اینجا با تو اشنا شدم
الکس: منم خوشحالم که تونستم هت کمک کنم
بلند شدیم و رفتیم خونه الکس
الکس: ا/ت فرض کن اینجا خونه خودته راحت باش
ا/ت: باشه ممنون
الکس: دنبالم بیا
ا/ت: باشه
الکس رفت سمت یکی از اتاق های خونش
الکس: این اتاق برای توئه
ا/ت: اوه. ممنون
رفتم داخل اتاق رو نگاه کردم و همونجا نشستم
داشتم به جیمین فکر میکردم
واقعا دلم براش تنگ شده همینطور هم قراره بیشتر دلتنگش بشم
با صدای الکس به خودم اومدم
الکس: ا/ت بیا بیرون کارت دارم
رفتم بیرون
ا/ت: چیه
الکس: میای فیلم ببینیم
ا/ت: باشه
الکس: بیا تو فیلم بزار
رفتم تلویزیون رو روشن کردم و دنبال یه فیلم میگشتم
ا/ت:.....
ادامه توی پارت بعد.....
ا/ت ویو
جیمین خوابیده بود
از کنارش بلند شدم
ا/ت: جیمین ببخشید که دارم ترکت میکنم واقعا خیلی دوست دارم
شروع کردم گریه کردن
کیفم رو برداشتم و از خونه رفتم
رفتم سمت فرودگاه
سوار هواپیما شدم و رفتم
توی راه همش گریه میکردم و حالم بد بود
چون راه زیاد بود خوابیدم
.
یک رو بعد
وقتی بیدار شدم رسیده بودم المان
بلند شدم و میخواستم از هواپیما پیاده شم که یهو سرم گیج رفت و چشمام سیاهی رفت و میخواستم بیوفتم که یه نفر گرفتم
الکس: حالت خوبه
حالم خوب شد و درست وایستادم
ا/ت: بله خوبم مرسی که گرفتینم
الکس: چرا یهو اینطوری شدین
ا/ت: شاید بخاطر اینه که هیچی نخوردم
الکس: خب دنبالم بیاین بریم یرون یه چیزی بخوریم مهمون من تخه خودمم گشنمه
ا/ت: اوکی مرسی
رفتیم یه کافه همون نزدیکی و یه چیزی سفارش دادیم
الکس: شما اینجا کسی رو ندارید بیاد دیدنتون
ا/ت: نه ندارم من مجبور شدم بیام اینجا و هیچ کس و اینجا نمیشناسم و حتی پولی هم ندارم
الکس: واقعا. چه اتفاقی براتون افتاده
تمام قضیه رو براش توضیح دادم
الکس: واقعا اینطوری شده
ا/ت: اره
الکس: وای حتما خیلی سختی کشیدی
ا/ت: اره
الکس: ولی از کجا میدونی اون دوتا مرده دروغ نمیگفتن و فقط میخواستن عذابت بدن و برای اینکه تو رو از کسی که دوست داری دور کنن اینو گفتن
ا/ت: برام مهم نیست فقط نمیخوام بلایی سر جیمین بیاد
الکس: دلم میخواد اون دو تا مرده رو ببینم اگه میدیدمشون زندشون نمیزاشتم
ا/ت: راستش الان بنظرم بهتره اخه اینجا المانه و دیگه تو کره نیستم که هرکی منو میبینه بد نگام کنه و پشت سرم حرف بزنه فقط کاشکی هنوز با جیمین در ارتباط بودم
الکس: میتونی بیای خونه من بمونی
ا/ت: واقعا
الکس: اره چون کسی رو نداری اینجا میتونی بیای پیش من بمونی من توی یه خونه بزرگ زندگی میکنم میتونی بیای پیشم بمونی
ا/ت: واقعا ممنونم که به فکرمی ولی من نمیخوام تو دردسر بیوفتی
الکس: نه اصلا هم دردسر نیستی بیا اونجا بمون تا وقتی اوضاع درست شه و همه چی اوکی شه
ا/ت: واقعا ممنونم ازت خوشحالم که اینجا با تو اشنا شدم
الکس: منم خوشحالم که تونستم هت کمک کنم
بلند شدیم و رفتیم خونه الکس
الکس: ا/ت فرض کن اینجا خونه خودته راحت باش
ا/ت: باشه ممنون
الکس: دنبالم بیا
ا/ت: باشه
الکس رفت سمت یکی از اتاق های خونش
الکس: این اتاق برای توئه
ا/ت: اوه. ممنون
رفتم داخل اتاق رو نگاه کردم و همونجا نشستم
داشتم به جیمین فکر میکردم
واقعا دلم براش تنگ شده همینطور هم قراره بیشتر دلتنگش بشم
با صدای الکس به خودم اومدم
الکس: ا/ت بیا بیرون کارت دارم
رفتم بیرون
ا/ت: چیه
الکس: میای فیلم ببینیم
ا/ت: باشه
الکس: بیا تو فیلم بزار
رفتم تلویزیون رو روشن کردم و دنبال یه فیلم میگشتم
ا/ت:.....
ادامه توی پارت بعد.....
۱۶.۵k
۰۶ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.