وانشات از Teahyung
آرو کنارش دراز کشید، پشتش بهش بود.
چند تار مو که رو صورتش ریخته بود و کنار زد به صورت غرق در خوابش نگاه کرد
همیشه مجبور بود منتظر بمونه تا بخوابه تا بتونه لمسش کنه و ببوستش و ساعت ها بهش نگاه کنه . کاش اون قرار داد کوفتی نبود تا این مرز بینشون میشکست . پدر خوندش بود همش عموش کرده بود قبل از مرگش مجبور کرد که پدر خونده این دختر تو تخت بشه میتونست قرار داد رو پاره کنه ولی میترسید ا.ت بره و دیگه نبینتش . نفسشو بیرون داد و نفس داغش مهمون صورت ا.ت شد.
مثل همیشه بدون پتو خوابیده بود عادتش بود طاقت گرما نداشت . انگشتای کشیدشو رو پای لخت ا.ت کشید و به سمت رونش رفت و خم شد و شقیقه شو رو بوسید دوباره خط های نا مفهومی رو پاهای برهنه ا.ت کشید. دستشو زیر تیشرتش برد و شکمش رو لمس کرد . بیشتر از این نمیتونست پیش بره بلند شد و رو تخت نشست و رو تختی نازک رو روش کشید از اتاق بیرون رفت .
............
با اخم به مرد مسن رو به روش نگاه میکرد
سخت خودشو گرفته بود تا نکشتش از حرفاش فهمیده بود منظورش چیه ؟
+لطفا حرفتون رو واضح بزنین
-دخترتون دختر جوونیه باید دنبال یه شریک زندگی باشن.
+خب ؟
-میخوام ایشون رو به عنوان شریک زندگیم داشته باشم.
+لطفا خودتون حرفتون رو پس بگیرید تا قبل از اینکه برای خودم و شما دردسری درست نکردم
-لطفا یکم بیشتر فکر کنید
+در این طرفه
-فهمیدم ولی بازم میام
زیر لب زمزمه کرد : تو غلط میکنی
-چیزی گفتین؟
از جاش بلند شد و اون مرد رفت.
تهیونگ به طرف اتاق ا.ت رفت در نیمه باز بود درو باز کرد . ا.ت داشت نقاشی میکشید مثل همیشه وقتی درباره موضوعی نگران بود نقاشی میکشید .
به طرفش رفت به دیوار تیکه داد و دست به سینه شد و با لبخند تماشاش کرد محو نقاشی بود . دختر کیوت چپ دست !
با همه فرق داشت .
+دوباره چی باعث شده به جون کاغذ بیوفتی
ا.ت با شنیدن صداش سرشو بالا آورد و فورا بلند شد.
-رفت ؟
+آره رفت
با با آستینش بازی کرد نمتونست حرفشو بزنه.
+از من تو رو خواستگاری کرد
ا.ت سرشو بالا آورد . چشاش میلرزید هر لحظه امکان داشت گریه کنه .
-چی ؟
-نه .. اینکارو نکن .. من نمیخوام با ...اون ازدواج کنم .. اون از من خیلی بزرگه ... من نمیخوام ... نمیخوام ازم سواستفاده کنه.. میدونم برات یه فرصت کاریه خوبیه ولی خواهش میکنم نمیخوام ازدواج کنم
+ا.ت
-نه نه .. خواهس میکنم هرکاری بگی میکنم فقط نمیخوام زن اون بشم .
-ا.ت گوش کن.
-خواهش میکنم دو دستی منو وارد دنیای ترسناک اون نکن .
تهیونگ دیگه طاقت نیاورد یه سال صبر کرده بود دلو به دریا زد دیگه زیادی صبر کرده بود یهو به سرش زد .
ا.ت لال شده بود . درست میدید یا خواب بود؟ تهیونگ داشت میبوسیدش کسی که حکم پدرو براش داشت . آروم لب پایینیش رو بوسید و ازش جدا شد .
+جور دیگه ای ساکت نمیشدی . من کی گفتم با اون عوضی ازدواج میکنی تو ماله منی هیچ وقت تورو به کسی نمیدم .
-تو .. تو
+با من بیا .
دست ا.ت رو گرفت و با خودش کشوند و به اتاقش برد از کشوش قرار داد رو برداشت و جلو چشاش پاره کرد
-چیکار کردی ؟
+کاری که از اول باید میکردم . حالا تصمیم بگیر یا من ازدواج میکنی یا اگه خواستی میتونی خودتو از خانواده کیم خلاص کنی .
سکوت طولانی بینشون گذشت .
ا.ت جایی نداشت کسی رو نداشت کجا بره وقتی میدید مرد رو به روش هیچ وقت اذیتش نکرده بود وقتی عصیانیش میکرد فقط براش اخم میکرد . مثل پرنسس ها باهاش رفتار کرده بود.
+فهمیدم.
ا.ت چند قدم جلو رفتو دستشو دور کمر تهیونگ حلقه کرد و محکم بغلش کرد تهیونگ آروم بازوهاشو دورش حلقه کرد و به خودش چسبوند .
-دوست دارم .
تهیونگ لبخند زد و چشاشو بست و عطر موهاشو وارد ریه هاش کرد مثل همیشه شامپو با رایحه توت فرنگی
✓ #Grace ~ #Taehyung ~ #Oneshot ~ #BTS ❜
⊸ @army_bts_ot7
@madi_army
چند تار مو که رو صورتش ریخته بود و کنار زد به صورت غرق در خوابش نگاه کرد
همیشه مجبور بود منتظر بمونه تا بخوابه تا بتونه لمسش کنه و ببوستش و ساعت ها بهش نگاه کنه . کاش اون قرار داد کوفتی نبود تا این مرز بینشون میشکست . پدر خوندش بود همش عموش کرده بود قبل از مرگش مجبور کرد که پدر خونده این دختر تو تخت بشه میتونست قرار داد رو پاره کنه ولی میترسید ا.ت بره و دیگه نبینتش . نفسشو بیرون داد و نفس داغش مهمون صورت ا.ت شد.
مثل همیشه بدون پتو خوابیده بود عادتش بود طاقت گرما نداشت . انگشتای کشیدشو رو پای لخت ا.ت کشید و به سمت رونش رفت و خم شد و شقیقه شو رو بوسید دوباره خط های نا مفهومی رو پاهای برهنه ا.ت کشید. دستشو زیر تیشرتش برد و شکمش رو لمس کرد . بیشتر از این نمیتونست پیش بره بلند شد و رو تخت نشست و رو تختی نازک رو روش کشید از اتاق بیرون رفت .
............
با اخم به مرد مسن رو به روش نگاه میکرد
سخت خودشو گرفته بود تا نکشتش از حرفاش فهمیده بود منظورش چیه ؟
+لطفا حرفتون رو واضح بزنین
-دخترتون دختر جوونیه باید دنبال یه شریک زندگی باشن.
+خب ؟
-میخوام ایشون رو به عنوان شریک زندگیم داشته باشم.
+لطفا خودتون حرفتون رو پس بگیرید تا قبل از اینکه برای خودم و شما دردسری درست نکردم
-لطفا یکم بیشتر فکر کنید
+در این طرفه
-فهمیدم ولی بازم میام
زیر لب زمزمه کرد : تو غلط میکنی
-چیزی گفتین؟
از جاش بلند شد و اون مرد رفت.
تهیونگ به طرف اتاق ا.ت رفت در نیمه باز بود درو باز کرد . ا.ت داشت نقاشی میکشید مثل همیشه وقتی درباره موضوعی نگران بود نقاشی میکشید .
به طرفش رفت به دیوار تیکه داد و دست به سینه شد و با لبخند تماشاش کرد محو نقاشی بود . دختر کیوت چپ دست !
با همه فرق داشت .
+دوباره چی باعث شده به جون کاغذ بیوفتی
ا.ت با شنیدن صداش سرشو بالا آورد و فورا بلند شد.
-رفت ؟
+آره رفت
با با آستینش بازی کرد نمتونست حرفشو بزنه.
+از من تو رو خواستگاری کرد
ا.ت سرشو بالا آورد . چشاش میلرزید هر لحظه امکان داشت گریه کنه .
-چی ؟
-نه .. اینکارو نکن .. من نمیخوام با ...اون ازدواج کنم .. اون از من خیلی بزرگه ... من نمیخوام ... نمیخوام ازم سواستفاده کنه.. میدونم برات یه فرصت کاریه خوبیه ولی خواهش میکنم نمیخوام ازدواج کنم
+ا.ت
-نه نه .. خواهس میکنم هرکاری بگی میکنم فقط نمیخوام زن اون بشم .
-ا.ت گوش کن.
-خواهش میکنم دو دستی منو وارد دنیای ترسناک اون نکن .
تهیونگ دیگه طاقت نیاورد یه سال صبر کرده بود دلو به دریا زد دیگه زیادی صبر کرده بود یهو به سرش زد .
ا.ت لال شده بود . درست میدید یا خواب بود؟ تهیونگ داشت میبوسیدش کسی که حکم پدرو براش داشت . آروم لب پایینیش رو بوسید و ازش جدا شد .
+جور دیگه ای ساکت نمیشدی . من کی گفتم با اون عوضی ازدواج میکنی تو ماله منی هیچ وقت تورو به کسی نمیدم .
-تو .. تو
+با من بیا .
دست ا.ت رو گرفت و با خودش کشوند و به اتاقش برد از کشوش قرار داد رو برداشت و جلو چشاش پاره کرد
-چیکار کردی ؟
+کاری که از اول باید میکردم . حالا تصمیم بگیر یا من ازدواج میکنی یا اگه خواستی میتونی خودتو از خانواده کیم خلاص کنی .
سکوت طولانی بینشون گذشت .
ا.ت جایی نداشت کسی رو نداشت کجا بره وقتی میدید مرد رو به روش هیچ وقت اذیتش نکرده بود وقتی عصیانیش میکرد فقط براش اخم میکرد . مثل پرنسس ها باهاش رفتار کرده بود.
+فهمیدم.
ا.ت چند قدم جلو رفتو دستشو دور کمر تهیونگ حلقه کرد و محکم بغلش کرد تهیونگ آروم بازوهاشو دورش حلقه کرد و به خودش چسبوند .
-دوست دارم .
تهیونگ لبخند زد و چشاشو بست و عطر موهاشو وارد ریه هاش کرد مثل همیشه شامپو با رایحه توت فرنگی
✓ #Grace ~ #Taehyung ~ #Oneshot ~ #BTS ❜
⊸ @army_bts_ot7
@madi_army
۲۳.۸k
۲۹ آذر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.