part 57
part 57
ات
توی فرودگاه نشسته بودم هنوزم ته دلم میخواستم
تهیونگ بیاد دنبالم و بگه نرو پیشم بمون اما همچین چیزی ممکن نیست
اون تصمیم خودشو گرفته اما اگه حق با بابام باشه
چی یعنی این کاری که من میکنم
خودخواهی کوچولوی مامانی معذرت میخوام اما بابات دیگه نمیخواد با من باشه منم نمیتونم ترو از دست بدم
ات دستش روی شکمش بود و داشت با بچش حرف میزد
که با اعلام کردن پروازش از افکارش اومد بیرون
ساکش رو برداشت که به سمت هواپیما بره
هنوزم میخواست که همین الان تهیونگ بیاد واجازه نده که بره
وقتی داشت میرفت وه پاسپورتش نشون
بده و بعد به سمت هواپیما بره صدای آشنایی از پشته سرش متوقفش کرد
میخواست به گوشاش اعتماد کنه و باور کنه
که تهیونگ اومده دنبالش وقتی برگشت که پشته
سرشو نگاه کنه که با تهیونگ مواجه شد اولش خوشحال شد
و میخواست غرورش رو بزاره کنار و محکم بغلش کنه
اما وقتی به خودش اومد سری صورتشو اون طرف کرد و میخواست بره که تهیونگ دستشو گرفت و به سمت خودش کشید محکم بغلش کرد
لباشو به گوش ات نزدیک کرد
و جوری که نفساش به گوشه ات بخوره گفت
تهیونگ : نمیتونی از دستم فرار کنی لی ات
ات : ولم کن میخوام برم
تهیونگ : تو ماله منی و باید پیشه من باشی اجازه نمیدم که بری
ات تهیونگ رو هول داد و ازش فاصله گرفت
ات : من ولت کردم اونیکه میخواد طلاق بگیره توی پس اونی که منو
ول کرد تو بودی نه من( با عصبانیت )
تهیونگ به ات نزدیک شد و دوباره فاصله بینشون رو پر کرد
و با دستاش گردن ات رو گرفت و به خودش نزدیک کرد
و جوری که نفسای داغش به صورت ات بخوره توی چشماش ات خیره شد
و لباشو گذاشت روی لبای ات جوری مک..میزد انگار تشنه بود
اما ات هیچ همکاری باهاش نگرد و بعد از چند مین تهیونگ ازش جدا شد
همیطور که چشماشون بسته بود پیشونیش به پیشونی ات تکیه داد و درحالی که نفس نفس میزد گفت
تهیونگ : من هیچ وقت درخواست طلاق نداد و نمیدم اینو بادت باشه
ات چشماشو باز کرد و به صورت تهیونگ خیره شد و گفت
ات : ولی من خودم شنیدم اون وکیل گفت که پرونده طلاق رو آمده کرده
تهیونگ : همه چیزو برات توزیع میدم اول بیا بریم
خونمون نمیخوام دیگه ازت دور باشم حالا که این کوچولو هم هست
تهیونگ دستشو گذاشته بود روی شکم ات
ادامه دارد >>>>>>>>>>>
ات
توی فرودگاه نشسته بودم هنوزم ته دلم میخواستم
تهیونگ بیاد دنبالم و بگه نرو پیشم بمون اما همچین چیزی ممکن نیست
اون تصمیم خودشو گرفته اما اگه حق با بابام باشه
چی یعنی این کاری که من میکنم
خودخواهی کوچولوی مامانی معذرت میخوام اما بابات دیگه نمیخواد با من باشه منم نمیتونم ترو از دست بدم
ات دستش روی شکمش بود و داشت با بچش حرف میزد
که با اعلام کردن پروازش از افکارش اومد بیرون
ساکش رو برداشت که به سمت هواپیما بره
هنوزم میخواست که همین الان تهیونگ بیاد واجازه نده که بره
وقتی داشت میرفت وه پاسپورتش نشون
بده و بعد به سمت هواپیما بره صدای آشنایی از پشته سرش متوقفش کرد
میخواست به گوشاش اعتماد کنه و باور کنه
که تهیونگ اومده دنبالش وقتی برگشت که پشته
سرشو نگاه کنه که با تهیونگ مواجه شد اولش خوشحال شد
و میخواست غرورش رو بزاره کنار و محکم بغلش کنه
اما وقتی به خودش اومد سری صورتشو اون طرف کرد و میخواست بره که تهیونگ دستشو گرفت و به سمت خودش کشید محکم بغلش کرد
لباشو به گوش ات نزدیک کرد
و جوری که نفساش به گوشه ات بخوره گفت
تهیونگ : نمیتونی از دستم فرار کنی لی ات
ات : ولم کن میخوام برم
تهیونگ : تو ماله منی و باید پیشه من باشی اجازه نمیدم که بری
ات تهیونگ رو هول داد و ازش فاصله گرفت
ات : من ولت کردم اونیکه میخواد طلاق بگیره توی پس اونی که منو
ول کرد تو بودی نه من( با عصبانیت )
تهیونگ به ات نزدیک شد و دوباره فاصله بینشون رو پر کرد
و با دستاش گردن ات رو گرفت و به خودش نزدیک کرد
و جوری که نفسای داغش به صورت ات بخوره توی چشماش ات خیره شد
و لباشو گذاشت روی لبای ات جوری مک..میزد انگار تشنه بود
اما ات هیچ همکاری باهاش نگرد و بعد از چند مین تهیونگ ازش جدا شد
همیطور که چشماشون بسته بود پیشونیش به پیشونی ات تکیه داد و درحالی که نفس نفس میزد گفت
تهیونگ : من هیچ وقت درخواست طلاق نداد و نمیدم اینو بادت باشه
ات چشماشو باز کرد و به صورت تهیونگ خیره شد و گفت
ات : ولی من خودم شنیدم اون وکیل گفت که پرونده طلاق رو آمده کرده
تهیونگ : همه چیزو برات توزیع میدم اول بیا بریم
خونمون نمیخوام دیگه ازت دور باشم حالا که این کوچولو هم هست
تهیونگ دستشو گذاشته بود روی شکم ات
ادامه دارد >>>>>>>>>>>
۵.۶k
۲۶ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.