part²¹🏹💕
چشمای نامجون بسته بود و همچنان نفس عمیق میکشید... بعد از یه سکوت مرگ بار به حرف اومد
نامجون « فاتحه خودتون رو بخونید! کی سردسته متقلبین بود؟؟؟
_به ثانیه نکشید که همه نگاه ها به سمت جیمین و هه ری چرخید! براشون مهم نبود چه بلایی سر این بدبخت ها میاد... فقط الان مهار این نامجون عصبی هدف دانشجو های هر دو پایه بود!
نامجون « تو روح... لا اله الا الله... گم شید برید دفتر من! زود
جیمین « آدم فروشا حداقل میزاشتین یه دقیقه بگذره!
هه ری « موقعی که من و جیمین بلند شدیم رز هم بلند شد و گفت
رز « استاد منم باهاشون همکاری کردم
هه ری و جیمین « رز
نامجون « من اول باید این دوتا رو آدم کنم... اما شما و کل کلاس رو تا دو ساعت دیگه کمیته انضباطی میبینم
رز « یاعع استاد
نامجون « یک دهنی ازتون سرویس کنم اون سرش ناپیدا!
هه ری « کتش رو با عصبانیت از روی میز برداشت و منم جیمین هم عین مجرم ها پشت سرش راه اوفتادیم! در اتاقش رو آروم باز کرد و با سر اشاره کرد بریم داخل
_با قفل شدن در و بالا رفتن آستین پیرهن نامجون عملا جفتشون به غلط کردن اوفتادن
هه ری « نامجون غلط کردم
نامجون « اونکه صد در صد اما باید یادبگیری استاد کیم رو نمیتونی بپیچونی شیطان رجیم
جیمین « اقا همش تقصیر من بود! منو بزن این بنده خدا بیگناهه
نامجون « تو یکی ساکت شو! به جای اینکه جلوی این مغز فندوقی رو بگیری باهاش همکاری میکنی؟؟
جیمین « نا..
نامجون « چیزی نشنوم! مشاور بدبخت رو با چی تهدید کرده بودید؟
هه ری « تهدید؟ ما؟ استاد اصلا به قیافه من میخوره کسی رو تهدید کنم؟
_اون لحظه هه ری با خودش فکر کرد شاید با مظلوم نمایی بتونه این نامجون عصبی رو آروم کنه اما اوضاع اونجور که میخواست پیش نرفت! نامجون از روی صندلیش بلند شد و اونقدر به هه ری نزدیک شده بود که هه ری به خوبی حرم نفس های گرمش رو حس میکرد
نامجون « چشمای یه آدم هیچ وقت دروغ نمیگه! سرت رو بیار بالا ببینم
جیمین « یا هیونگ
نامجون « جیمین اگه دوست داری با تابلوی توی دیوار یکی بشی یه کلمه دیگه حرف بزن
جیمین « من... حالا که فکر میکنم بشینم میوه بخورم بهتره...
هه ری « چشم غره ای به سمت جیمین رفتم و سعی کردم تمام جراتم رو جمع کنم تا لو نرم! دختر ضعیفی نبودم اما نامجون برای من یه استاد یا یه پسر معمولی نبود... اون عشق من... کسی که منو از بر بود... با زحمت سرم رو بالا اوردم و به چشمای جدی و مصممش خیره شدم...
نامجون « رد شدی پارک هه ری! مقاومت بی فایده اس...
هه ری « یاعععع چطور؟؟؟؟
نامجون « کلاس دوربین داشت دانشجوی خنگ من! اما تنبیه شما دوتا! میتمرگین همینجا تا برم بچه های کلاس رو آدم کنم بعد شخصا از خجالت شما دوتا در میام! فکر فرار به سرتون نزنه چون زیر سنگم برین پیداتون میکنم
نامجون « فاتحه خودتون رو بخونید! کی سردسته متقلبین بود؟؟؟
_به ثانیه نکشید که همه نگاه ها به سمت جیمین و هه ری چرخید! براشون مهم نبود چه بلایی سر این بدبخت ها میاد... فقط الان مهار این نامجون عصبی هدف دانشجو های هر دو پایه بود!
نامجون « تو روح... لا اله الا الله... گم شید برید دفتر من! زود
جیمین « آدم فروشا حداقل میزاشتین یه دقیقه بگذره!
هه ری « موقعی که من و جیمین بلند شدیم رز هم بلند شد و گفت
رز « استاد منم باهاشون همکاری کردم
هه ری و جیمین « رز
نامجون « من اول باید این دوتا رو آدم کنم... اما شما و کل کلاس رو تا دو ساعت دیگه کمیته انضباطی میبینم
رز « یاعع استاد
نامجون « یک دهنی ازتون سرویس کنم اون سرش ناپیدا!
هه ری « کتش رو با عصبانیت از روی میز برداشت و منم جیمین هم عین مجرم ها پشت سرش راه اوفتادیم! در اتاقش رو آروم باز کرد و با سر اشاره کرد بریم داخل
_با قفل شدن در و بالا رفتن آستین پیرهن نامجون عملا جفتشون به غلط کردن اوفتادن
هه ری « نامجون غلط کردم
نامجون « اونکه صد در صد اما باید یادبگیری استاد کیم رو نمیتونی بپیچونی شیطان رجیم
جیمین « اقا همش تقصیر من بود! منو بزن این بنده خدا بیگناهه
نامجون « تو یکی ساکت شو! به جای اینکه جلوی این مغز فندوقی رو بگیری باهاش همکاری میکنی؟؟
جیمین « نا..
نامجون « چیزی نشنوم! مشاور بدبخت رو با چی تهدید کرده بودید؟
هه ری « تهدید؟ ما؟ استاد اصلا به قیافه من میخوره کسی رو تهدید کنم؟
_اون لحظه هه ری با خودش فکر کرد شاید با مظلوم نمایی بتونه این نامجون عصبی رو آروم کنه اما اوضاع اونجور که میخواست پیش نرفت! نامجون از روی صندلیش بلند شد و اونقدر به هه ری نزدیک شده بود که هه ری به خوبی حرم نفس های گرمش رو حس میکرد
نامجون « چشمای یه آدم هیچ وقت دروغ نمیگه! سرت رو بیار بالا ببینم
جیمین « یا هیونگ
نامجون « جیمین اگه دوست داری با تابلوی توی دیوار یکی بشی یه کلمه دیگه حرف بزن
جیمین « من... حالا که فکر میکنم بشینم میوه بخورم بهتره...
هه ری « چشم غره ای به سمت جیمین رفتم و سعی کردم تمام جراتم رو جمع کنم تا لو نرم! دختر ضعیفی نبودم اما نامجون برای من یه استاد یا یه پسر معمولی نبود... اون عشق من... کسی که منو از بر بود... با زحمت سرم رو بالا اوردم و به چشمای جدی و مصممش خیره شدم...
نامجون « رد شدی پارک هه ری! مقاومت بی فایده اس...
هه ری « یاعععع چطور؟؟؟؟
نامجون « کلاس دوربین داشت دانشجوی خنگ من! اما تنبیه شما دوتا! میتمرگین همینجا تا برم بچه های کلاس رو آدم کنم بعد شخصا از خجالت شما دوتا در میام! فکر فرار به سرتون نزنه چون زیر سنگم برین پیداتون میکنم
۹۲.۹k
۰۷ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.