پارت ۱۲
پارت ۱۲
جیمین ویو
حق با سوآه بود الان یونا معلوم نیس داره چیکار میکنه حالش چطوره اونوقت من الان دارم تو خیابون واسه خودم حال میکنم ولی سوآه چش بود؟ چرا صداش میلرزید؟ چرا صداش گرفته بود؟ گریه کرده بود؟ نه فک نکنم اونم کی سوآه ولی اون ی خواهر نمونس بهترین کسمه بهترین تکیه گاهمه ...
رسیدم رفتم داخل تهیونگو دیدم ک روی مبل نشسته و سرشو بین دستاش گرفته و شقیقشو ماساژ میده رگ دستش بیرون زده بود و همینطور رگ گردنش این چیز خوبی نبود رفتم سمتش چ.. چی
اون داشت گریه میکرد؟ وات؟ برای چی؟ چخبره؟
٪ هی آقا ببره چته؟
_ هزار بار گفتم اونجوری صدام نزن دردتو بگو( بم
٪ بی ادب نگرانتم دردم اینه
چته؟
_ فضولیش ب تو نیومده
٪ ینی چی چته چرا نمیگی یکله تو فکردی وا کن اون فک بی صاحابتو مام بفهمیم دردت چیه( داد
_ حق نداری سر من داد بزنی پارک تو فکر بودنمم ب خودم مربوطه نه مگسای دورم ب توعم مربوط نیس ولم کنین دیگه اه ( عربده و رفت تو اتاقش)
یونا ویو
صدای دادو بیداد میومد فک کنم ته و جیمین بودن ولی چرا؟
رفتم پایین بله جیمین اومده بود ولی آخه الان؟ تا الان کجا بود؟ چرا انقد عصبیه
تا منو دید دوید سمتم و محکم بغلم کرد جوری ک گفتم الان خفه میشم
÷ یااااا جیمینا خفه شدمممم
٪ ببخشید برو حاضر شو میریم عمارت ما
÷ باش
پرش زمانی ب عمارت :
÷ جیمین چقد قشنگه
٪ آره عزیزم سلیقه اون پنگوئن
÷ کی؟
٪ سوآه
÷ سلیقش حرف نداره
٪ اوهوم من برم بالا ی اتاق واست حاضر میکنم بغل اتاق خودمو سوآه ک میشه ی اتاق وسط ما توعم بیا داخل
÷ باشه مرسی
٪ ( پیشونی یونارو بوسید)
جیمین ویو
رفتم کیف یونارو گذاشتم اتاقش بعد رفتم ی سر ب سوآه بزنم ک ی سری قرص توجهمو جلب کرد رفتم سمت میز قرصارو برداشتم و روشو خوندم ...
امکان نداره نه نه...
آبجی کوچولوی قوی من ناراحتی قلبی داره...
یعنی اینهمه مدت...
بدون اینکه هیچکدوممون بفهمیم...
قرصاش خیلی سنگین بود از نظر وزنی نه ...
این نشون میداد شرایط وخیمه...
ینی آبجی من درد قلبو تحمل کرده...
ینی اینهمه استرس و غمی ک سر ما کشیده باعث درد و فشار شده؟
ینی اینهمه مدت بدون اینکه ما بفهمیم چه دردیو تحمل کرده شاد بوده؟
خودشو خوب جلوه میداده؟
یعنی یعنی....
اگه حالش وخیم تر بشه چی؟
اگه بدتر بشه چی؟
اونموقع چه خاکی بریزم تو سرم؟
بی اختیار اشکام ریختن با چشای اشکی ب چهره ی غرق در خوابش ک نور ماه بهش تابیده بود زیباییشوچند برار میکرد نگاه میکردم آخه مگه میشه؟
من چه برادری هستم؟
با دیدن یونا ک نگران نگاه من میکرد بیشتر داغون شدم
ادامه دارد...
جیمین ویو
حق با سوآه بود الان یونا معلوم نیس داره چیکار میکنه حالش چطوره اونوقت من الان دارم تو خیابون واسه خودم حال میکنم ولی سوآه چش بود؟ چرا صداش میلرزید؟ چرا صداش گرفته بود؟ گریه کرده بود؟ نه فک نکنم اونم کی سوآه ولی اون ی خواهر نمونس بهترین کسمه بهترین تکیه گاهمه ...
رسیدم رفتم داخل تهیونگو دیدم ک روی مبل نشسته و سرشو بین دستاش گرفته و شقیقشو ماساژ میده رگ دستش بیرون زده بود و همینطور رگ گردنش این چیز خوبی نبود رفتم سمتش چ.. چی
اون داشت گریه میکرد؟ وات؟ برای چی؟ چخبره؟
٪ هی آقا ببره چته؟
_ هزار بار گفتم اونجوری صدام نزن دردتو بگو( بم
٪ بی ادب نگرانتم دردم اینه
چته؟
_ فضولیش ب تو نیومده
٪ ینی چی چته چرا نمیگی یکله تو فکردی وا کن اون فک بی صاحابتو مام بفهمیم دردت چیه( داد
_ حق نداری سر من داد بزنی پارک تو فکر بودنمم ب خودم مربوطه نه مگسای دورم ب توعم مربوط نیس ولم کنین دیگه اه ( عربده و رفت تو اتاقش)
یونا ویو
صدای دادو بیداد میومد فک کنم ته و جیمین بودن ولی چرا؟
رفتم پایین بله جیمین اومده بود ولی آخه الان؟ تا الان کجا بود؟ چرا انقد عصبیه
تا منو دید دوید سمتم و محکم بغلم کرد جوری ک گفتم الان خفه میشم
÷ یااااا جیمینا خفه شدمممم
٪ ببخشید برو حاضر شو میریم عمارت ما
÷ باش
پرش زمانی ب عمارت :
÷ جیمین چقد قشنگه
٪ آره عزیزم سلیقه اون پنگوئن
÷ کی؟
٪ سوآه
÷ سلیقش حرف نداره
٪ اوهوم من برم بالا ی اتاق واست حاضر میکنم بغل اتاق خودمو سوآه ک میشه ی اتاق وسط ما توعم بیا داخل
÷ باشه مرسی
٪ ( پیشونی یونارو بوسید)
جیمین ویو
رفتم کیف یونارو گذاشتم اتاقش بعد رفتم ی سر ب سوآه بزنم ک ی سری قرص توجهمو جلب کرد رفتم سمت میز قرصارو برداشتم و روشو خوندم ...
امکان نداره نه نه...
آبجی کوچولوی قوی من ناراحتی قلبی داره...
یعنی اینهمه مدت...
بدون اینکه هیچکدوممون بفهمیم...
قرصاش خیلی سنگین بود از نظر وزنی نه ...
این نشون میداد شرایط وخیمه...
ینی آبجی من درد قلبو تحمل کرده...
ینی اینهمه استرس و غمی ک سر ما کشیده باعث درد و فشار شده؟
ینی اینهمه مدت بدون اینکه ما بفهمیم چه دردیو تحمل کرده شاد بوده؟
خودشو خوب جلوه میداده؟
یعنی یعنی....
اگه حالش وخیم تر بشه چی؟
اگه بدتر بشه چی؟
اونموقع چه خاکی بریزم تو سرم؟
بی اختیار اشکام ریختن با چشای اشکی ب چهره ی غرق در خوابش ک نور ماه بهش تابیده بود زیباییشوچند برار میکرد نگاه میکردم آخه مگه میشه؟
من چه برادری هستم؟
با دیدن یونا ک نگران نگاه من میکرد بیشتر داغون شدم
ادامه دارد...
۲۵۶
۲۲ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.