(ارباب عمارت)Part.14
ته*ویو
یونجین رو دیدم که با اسلحه تو دستش داره میاد شلیک هوایی زد چند تا،هیوک سریع برگشت دست و پاش رو گم کرده بود
وقتی یونجین رو دید گفت
هیوک:داداش
یونجین وقتی رفت نزدیکش یه مشت محکم زد تو دهنش
سونگمین*ویو
نگران داداشم شدن بدون اینکه به کسی چیزی بگم لوکیشن گوشیش رو پیدا کردم و سوا ماشینم شدم و حرکت کردم
یونیجن*ویو
وقتی هیوک زدم اول افتاد زمین بعدش پاشد گفت
هیوک:چیکار میکنی تو؟
یونجین:پسر تو اقلت رو از دست دادی نکنه اره برای پول ثروت قدرت میخواستی تهیونگ رو بکشی
هیوک:این موضوع رو به کسی نمیگی
ته:یونجین رو نمیدونم ولی من خوب میدونم چیکار کنم میرم همچی رو میذارم کف بابا
نویسنده*ویو
هیوک رفت یقعه تهیونگ رو گرفت
تهیونگ:هی چیکار میکنی باید میدونستی که چه غلتی داری میکنی؟
هیوک:کاری نکن بزنم فکت رو بیارم پایین
تهیونگ هم همون موقع با کله زد تو دماغ هیوک سونگمین که رسید اومد جلو
یونجین هم ته و هیوک رو جدا کرد
سونگمین:چه خبره؟
یونجین:تو اینجا چیکار میکنی؟
سونگمین:تهیونگ پشت تلفن چیزایی بهم گفت که نگران شدم لوکیشن گوشیش رو پیدا کردم اومدم اینجا
یونجین:خب پس کنید به من گوش بدید هیوک تو باید تقاص کارایی که کردی رو پس بدی منم الان میرم همچی رو میگم به بابا
هداشتن به جز هیوک برادرا همه میرفتن که هیوک گفت
هیوک:کیم تهیونگ.......... همچی رو میگم به ا.ت
ته:دروارد چی حرف میزنی
هیوک:خیانتت به ا.ت با دختری به اسم لارانا
ته:عوضی چی میگی
هیوک:انکار نکن
یونجین:چی میگه؟واقعیت داره تهیونگ؟
ته:...اره
ادامه امشب
یونجین رو دیدم که با اسلحه تو دستش داره میاد شلیک هوایی زد چند تا،هیوک سریع برگشت دست و پاش رو گم کرده بود
وقتی یونجین رو دید گفت
هیوک:داداش
یونجین وقتی رفت نزدیکش یه مشت محکم زد تو دهنش
سونگمین*ویو
نگران داداشم شدن بدون اینکه به کسی چیزی بگم لوکیشن گوشیش رو پیدا کردم و سوا ماشینم شدم و حرکت کردم
یونیجن*ویو
وقتی هیوک زدم اول افتاد زمین بعدش پاشد گفت
هیوک:چیکار میکنی تو؟
یونجین:پسر تو اقلت رو از دست دادی نکنه اره برای پول ثروت قدرت میخواستی تهیونگ رو بکشی
هیوک:این موضوع رو به کسی نمیگی
ته:یونجین رو نمیدونم ولی من خوب میدونم چیکار کنم میرم همچی رو میذارم کف بابا
نویسنده*ویو
هیوک رفت یقعه تهیونگ رو گرفت
تهیونگ:هی چیکار میکنی باید میدونستی که چه غلتی داری میکنی؟
هیوک:کاری نکن بزنم فکت رو بیارم پایین
تهیونگ هم همون موقع با کله زد تو دماغ هیوک سونگمین که رسید اومد جلو
یونجین هم ته و هیوک رو جدا کرد
سونگمین:چه خبره؟
یونجین:تو اینجا چیکار میکنی؟
سونگمین:تهیونگ پشت تلفن چیزایی بهم گفت که نگران شدم لوکیشن گوشیش رو پیدا کردم اومدم اینجا
یونجین:خب پس کنید به من گوش بدید هیوک تو باید تقاص کارایی که کردی رو پس بدی منم الان میرم همچی رو میگم به بابا
هداشتن به جز هیوک برادرا همه میرفتن که هیوک گفت
هیوک:کیم تهیونگ.......... همچی رو میگم به ا.ت
ته:دروارد چی حرف میزنی
هیوک:خیانتت به ا.ت با دختری به اسم لارانا
ته:عوضی چی میگی
هیوک:انکار نکن
یونجین:چی میگه؟واقعیت داره تهیونگ؟
ته:...اره
ادامه امشب
۲.۷k
۰۹ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.