بروبچ پارت های قبلی رو میتونید از پیج قبلیم پیدا کنید
و بخونید:]
tell me daddy
P9
______________________________________
اون کارینا بود
بهم نزدیک شد
کارینا: رونا ببخشید. حواسم بهت نبود رفتی
متاسفم حالا بیا فرار کنیم زوددد
رونا: هه فکر کردی باهات میام و گولتو میخورم؟!!
کارینا: چی تو ......
رونا: اره میدونم که تو به جیمین خبر دادی که من اونجام
کارینا: هه فکر کردم خیلی خنگ تر از اونی هستی که بدونی میا بیهوشش کن
میا از پشت دستمال رو گزاشت رو دهنم و افتادم زمین و هیچی ندیدم
چشمام رو باز کردم تو اتاق خودم بودم و روی تخت خودم ولی چطوری!!!
اون میای ع.و.ض.ی هم بهم خی.انت کرد
بلند شدم رفتم پایین هیچ کس نبود
لیوان آب و برداشتم که همون موقع یکی در پزیرایی رو با شدت باز کرد و صدای شکستن وسایل اومد
ترسیده بودم
رفتم جلو که دیدم جیمینه
رونا: جیمین داری چیکار میکنی!!!!؟؟
جیمین بهم نزدیک شد و لیوان ابو شکست
رونا: جیغغغغغ داری چیکار میکنییی
جیمین: ده ل.عنتی من عا.شقت شده بودم نمیدونستم یه دختر ۱۷ ساله بلده خ.یانت هم کنه
رونا: چ..چی من خ.یانت نکردم
جیمین پاکتی و جلوی پام انداخت
بازش کردم از اون چیزی که دیده بودم و باور نمیکردم
من بغ.ل یه پسر بودم و اون منو داشت م.ی بو.سید
ولی من که یادم نمیاد
.رونا: حتما کار میا و کاریناست به خدا منو بیهوش کردن و این بلا هارو به سرم آوردن
جیمین: خفه شووووو دیگه نمی خوام ببینمت پس هر جا می خوای برووو فقط جلوی چشمام نباش( بغض و داد)
رونا: جیمین باورم کننن( بغض و گریه)
جیمین.« خدمتکارا بیاید و وسایل خانم رو جمع کنیددد
جیمین ازم دور شد به اتاق خودش رفت
همونجا نشستم و گریه کردم
tell me daddy
P9
______________________________________
اون کارینا بود
بهم نزدیک شد
کارینا: رونا ببخشید. حواسم بهت نبود رفتی
متاسفم حالا بیا فرار کنیم زوددد
رونا: هه فکر کردی باهات میام و گولتو میخورم؟!!
کارینا: چی تو ......
رونا: اره میدونم که تو به جیمین خبر دادی که من اونجام
کارینا: هه فکر کردم خیلی خنگ تر از اونی هستی که بدونی میا بیهوشش کن
میا از پشت دستمال رو گزاشت رو دهنم و افتادم زمین و هیچی ندیدم
چشمام رو باز کردم تو اتاق خودم بودم و روی تخت خودم ولی چطوری!!!
اون میای ع.و.ض.ی هم بهم خی.انت کرد
بلند شدم رفتم پایین هیچ کس نبود
لیوان آب و برداشتم که همون موقع یکی در پزیرایی رو با شدت باز کرد و صدای شکستن وسایل اومد
ترسیده بودم
رفتم جلو که دیدم جیمینه
رونا: جیمین داری چیکار میکنی!!!!؟؟
جیمین بهم نزدیک شد و لیوان ابو شکست
رونا: جیغغغغغ داری چیکار میکنییی
جیمین: ده ل.عنتی من عا.شقت شده بودم نمیدونستم یه دختر ۱۷ ساله بلده خ.یانت هم کنه
رونا: چ..چی من خ.یانت نکردم
جیمین پاکتی و جلوی پام انداخت
بازش کردم از اون چیزی که دیده بودم و باور نمیکردم
من بغ.ل یه پسر بودم و اون منو داشت م.ی بو.سید
ولی من که یادم نمیاد
.رونا: حتما کار میا و کاریناست به خدا منو بیهوش کردن و این بلا هارو به سرم آوردن
جیمین: خفه شووووو دیگه نمی خوام ببینمت پس هر جا می خوای برووو فقط جلوی چشمام نباش( بغض و داد)
رونا: جیمین باورم کننن( بغض و گریه)
جیمین.« خدمتکارا بیاید و وسایل خانم رو جمع کنیددد
جیمین ازم دور شد به اتاق خودش رفت
همونجا نشستم و گریه کردم
۹.۶k
۳۱ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.