چند پارتی درخواستی
چند پارتی درخواستی
ات فقط برای سوجون ناله میکرد ولی ایکاش ات پاشو اونجا نمیزاشت چون ی دوربین داشت از اونا فیلم میگرفت و سوجون میخواست اون فیلمو برای یونگی بفرسته بعد دو ساعت ات رفت خونشون
یونگی:کجا بودی
ات:یونگی ولم کن لطفا
یونگی:باشه ولت میکنم تو هم هرزگی کن
ات:من هرزه نیستمممممممممممم
یونگی:اثبات کن
ات:ولم کنننننننننننننننننن
*ات رفت
ویو یونگی
نمیدونم ات داره چی کار میکنه پس چند روز نمیام خونه که بفهمم ات کی کار میکنه بادیگاردام رو میزام پیشش
چند روز بعد
*یونگی این چند روز هیچی خبر بداز ات نداشت بادیگارداش گفتن تو که تو خونه هست نمیدونم چرا عاشق ات شدم خیلی عاشقشم کاش قبولم میکرد
حالم خوب نبود پس رفتم بار داشتم میخوردم که دیدم ات داری یا یکی لب میگیره خون جلو چشمامو گرفت
یونگی:ات واری چه غلطی میکنی
سوهو:شما
یونگی:من....
ات:داداشمه
ات:یونگی اینجا چی کار میکنی
یونگی:من اینجا چی کار میکنم(عصبی)
*یونگی موی ات رو گرفت و بردش تو ماشین و تو ماشین هیچ حرفی نزدن و رسیدن خونه که ات رفت اتاقش و کلی گریه کرد و یونگی هم مست کرد یونگی داشت تو گوشیش میچرخید و ی پیام اومد براش که ی فیلم از رابطه ات و ی پسر بود یونگی خیلی عصبی بود و رفت پیشه ات
یونگی:برای کی اینقدر هرزگی میکنی هانننننننننننن
ات:چی میگیییییییییییی
*یونگی فیلم رو نشدنش داد
ات:واقعی نیست
یونگی: فکر کردی من باور میکنم هرزهههههه
*یونگی ات رو برد تو اتاق شکنجه و رفت پیش هکر باند که ببینه اون پیام از کی یونگی فهمید و رفت اون مرد رو اورو پیش ات
یونگی:ابن حروم زاده نههههه
*و ی تیر خالی کرد تو سر سوجون
ات:(ترسید)
یونگی:فکر کردی برای چی این کارو برات میکنم چون عاشقتم من عاشقتممممممممم
ات:.....
یونگی:کاری میکنم عاشقم شی
*یونگی رفت و ۳۰ مین بعد خیلی مست برگشت (و اینکه یونگی هر حرفی میخواد بزنه با مستی میگه)
یونگی:ات
ات.....
یونگی:میدونم کار بدی کردم ببخشید
ات:خوبی
یونگی:آره من خوبم
*کم کم نزدیک ات میشه
ات:چی کار میکنی
یونگی:نگران نباش میخوام برای خودم شی
ات:چی میگه برو اون وررررررر
*یونگی دست ات رو گرفت
یونگی:گفتم میخوام تورو برای خودم کنممممممم
ات:یونگی تورو خدا ولم کن(بغض)
یونگی:بغض نکن بیبی گفتم که میخوام تورو برای خودم کنم
ات:.......
*و یونگی دست به کار شد و بعد چند روز ات فهمید حامله س
ات:الان راحت شودی که حاملهممممممممم
یونگی:ات آروم باش
ات:آخه تو.....
یونگی:گفتم آروم باش من گفتم که عاشقتم و تورو برای خودم میکنم
ات:(عصبی)
ات:یونگیییییییییییی
یونگی:گوه خوردم(از دست ات فرار میکنه)
ات:پدصگ وایسا کاریت ندارم
*بعد کلی دنبال کردن یونگی ات رو گرفت
یونگی:بیب قرار بود تو منو بگیری نه من تورو بخاطر این کارت باید تنبیه بشی
ات:غلط خوردم
یونگی😆
*یونگی و ات به خوبی زندگی کردن و ی دختر آوردن
ات فقط برای سوجون ناله میکرد ولی ایکاش ات پاشو اونجا نمیزاشت چون ی دوربین داشت از اونا فیلم میگرفت و سوجون میخواست اون فیلمو برای یونگی بفرسته بعد دو ساعت ات رفت خونشون
یونگی:کجا بودی
ات:یونگی ولم کن لطفا
یونگی:باشه ولت میکنم تو هم هرزگی کن
ات:من هرزه نیستمممممممممممم
یونگی:اثبات کن
ات:ولم کنننننننننننننننننن
*ات رفت
ویو یونگی
نمیدونم ات داره چی کار میکنه پس چند روز نمیام خونه که بفهمم ات کی کار میکنه بادیگاردام رو میزام پیشش
چند روز بعد
*یونگی این چند روز هیچی خبر بداز ات نداشت بادیگارداش گفتن تو که تو خونه هست نمیدونم چرا عاشق ات شدم خیلی عاشقشم کاش قبولم میکرد
حالم خوب نبود پس رفتم بار داشتم میخوردم که دیدم ات داری یا یکی لب میگیره خون جلو چشمامو گرفت
یونگی:ات واری چه غلطی میکنی
سوهو:شما
یونگی:من....
ات:داداشمه
ات:یونگی اینجا چی کار میکنی
یونگی:من اینجا چی کار میکنم(عصبی)
*یونگی موی ات رو گرفت و بردش تو ماشین و تو ماشین هیچ حرفی نزدن و رسیدن خونه که ات رفت اتاقش و کلی گریه کرد و یونگی هم مست کرد یونگی داشت تو گوشیش میچرخید و ی پیام اومد براش که ی فیلم از رابطه ات و ی پسر بود یونگی خیلی عصبی بود و رفت پیشه ات
یونگی:برای کی اینقدر هرزگی میکنی هانننننننننننن
ات:چی میگیییییییییییی
*یونگی فیلم رو نشدنش داد
ات:واقعی نیست
یونگی: فکر کردی من باور میکنم هرزهههههه
*یونگی ات رو برد تو اتاق شکنجه و رفت پیش هکر باند که ببینه اون پیام از کی یونگی فهمید و رفت اون مرد رو اورو پیش ات
یونگی:ابن حروم زاده نههههه
*و ی تیر خالی کرد تو سر سوجون
ات:(ترسید)
یونگی:فکر کردی برای چی این کارو برات میکنم چون عاشقتم من عاشقتممممممممم
ات:.....
یونگی:کاری میکنم عاشقم شی
*یونگی رفت و ۳۰ مین بعد خیلی مست برگشت (و اینکه یونگی هر حرفی میخواد بزنه با مستی میگه)
یونگی:ات
ات.....
یونگی:میدونم کار بدی کردم ببخشید
ات:خوبی
یونگی:آره من خوبم
*کم کم نزدیک ات میشه
ات:چی کار میکنی
یونگی:نگران نباش میخوام برای خودم شی
ات:چی میگه برو اون وررررررر
*یونگی دست ات رو گرفت
یونگی:گفتم میخوام تورو برای خودم کنممممممم
ات:یونگی تورو خدا ولم کن(بغض)
یونگی:بغض نکن بیبی گفتم که میخوام تورو برای خودم کنم
ات:.......
*و یونگی دست به کار شد و بعد چند روز ات فهمید حامله س
ات:الان راحت شودی که حاملهممممممممم
یونگی:ات آروم باش
ات:آخه تو.....
یونگی:گفتم آروم باش من گفتم که عاشقتم و تورو برای خودم میکنم
ات:(عصبی)
ات:یونگیییییییییییی
یونگی:گوه خوردم(از دست ات فرار میکنه)
ات:پدصگ وایسا کاریت ندارم
*بعد کلی دنبال کردن یونگی ات رو گرفت
یونگی:بیب قرار بود تو منو بگیری نه من تورو بخاطر این کارت باید تنبیه بشی
ات:غلط خوردم
یونگی😆
*یونگی و ات به خوبی زندگی کردن و ی دختر آوردن
۸۳۶
۲۵ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.