فن ساین عشق 3
#رزی
که بقیه اعضا اومدن تو = سلام
رزی و جیمین و کوک :سلام
جین " خوبی کوک ؟؟؟؟
کوک * اره . ممنون
تهیونگ × شما همین دخترین که تو فن ساین دیدیم ؟ اسمتون چیه ؟
رزی : بله خودمم . اسم من رزی هست .
تهیونگ × اسم منم که میدونید . اون یکی کجاست؟
رزی :لیسا ؟ اون بیهوشه
بقیه به جز جیمین و کوک = چرااا؟
کوک *بخاطر من 😌
شوگا �ختر مردمو به کشتن دادی بعد قیافه هم میگیری
بقیه 😂😂😂😂😂😂😂
همین جوری گرم خنده بودیم که در یدفعه باز شد لیسا رو دیدیم دستش داشت همین جوری خون میومد معلوم بود خودش کشیدتش .
لیسا = کوک خوبه ؟؟؟؟؟؟؟
بقیه : کوک؟؟؟؟ ؟؟
لیسا = ببخشید منظورم آقای جونگکوک بود
رزی : آخه نگاه چیکار کردی ( اشاره به دستش). میمردی به یه پرستار بگی بیاد
لیسا = رزی تو هم وقت گیر اوردیا . 3 ساعته بیهوشم اونوقت تو اینجایی
رزی : بیهوش بودی یا خواب 😐😐
لیسا = بیهوشششششش😡
رزی : آخه چطوری باور کنم تو دیشب اصلا نخوابیده بودی 😂😂
جین "حالا بسه . لیسا دستت
کوک * انگاری بد در آوردی باید پانسمان بشه .
پرستار اومد دم در نفس نفس میزد معلوم بود دویده .
پرستار = خانم لیسا واقعا سریع هستین چطوری 3 طبقه رو با دو امدین بالا (آخه اسانسور خراب بود )
رزی : لیسا!!!!!!! مگه میخوای تو مسابقه دو شرکت کنی 😲
لیسا = خب چیه نگران بودم دیگه
رزی : باشه بابا . پرستار لطفا به دستش رسیدگی کنین
پرستار =اگه دوباره فرار نکنه چشم 😕
رزی : نه نگران نباشید 😂😂😂😂
لیسا رو پرستار برد . لیسا که رفت کل اعضا زدن زیر خنده
رزی: ببخشید تورو خدا😂😂😂😂😂
شوگا �ای خدا چطوری مامان بابات میتونستن 😂😂😂😂😂
رزی :مامان و بابای من تو ایران زندگی میکنن و من مراقبش هستم😂😂😂😂😂😂😂
جیمین ^ این واقعا ارمیه . مگه نه بچه ها ؟
بقیه = اره . تا حالا همیچین چیزی ندیده بویم 😂😂😂😂
لیسا = هی دارین پیشت یر من چی میگین .
#مکالمه فارسی
رزی: لیسا اینقدر دیونه بازی در نیار
لیسا = مگه چی کار کردم؟
رزی : یه جوری رفتار میکنی که انگار کشته مردشونی
لیسا = مگه نیستم
رزی : الله اکبر خدایا خودت نجاتم بده
لیسا😂😂😂😂😂😂
رزی😦😂😂😂😂
پایان مکالمه فارسی
جین : دارین چی میگین .
رزی : هیچی 😂😂
#کوک
لیسا خیلی خوشگل بود و شیطون جذابم بود . فک کنم عاشق شدم . ( نویسنده : هی کوک به خودت بیا کوک = خانم نویسنده مگه آخرش هم عاشق نمی شم پس همین اول باشه بهتره نویسنده : 😐😐😐)
پرستار اومد و سرم رو برداشت و گفت میتونم برم .
جیمین :خب ما دیگه باید بریم . الان دیگه دوست هستم مگه نه ؟
رزی : اممم اره
کوک * میشه شماره هاتون رو بدید .
لیسا = ........... اینه
رزی :.......... اینه
جیمین ^ ممنون بعدا دوباره همو میبینیم . خدانگهدار
رزی :خداحافظ
لیسا = بای
بقیه =بای
که بقیه اعضا اومدن تو = سلام
رزی و جیمین و کوک :سلام
جین " خوبی کوک ؟؟؟؟
کوک * اره . ممنون
تهیونگ × شما همین دخترین که تو فن ساین دیدیم ؟ اسمتون چیه ؟
رزی : بله خودمم . اسم من رزی هست .
تهیونگ × اسم منم که میدونید . اون یکی کجاست؟
رزی :لیسا ؟ اون بیهوشه
بقیه به جز جیمین و کوک = چرااا؟
کوک *بخاطر من 😌
شوگا �ختر مردمو به کشتن دادی بعد قیافه هم میگیری
بقیه 😂😂😂😂😂😂😂
همین جوری گرم خنده بودیم که در یدفعه باز شد لیسا رو دیدیم دستش داشت همین جوری خون میومد معلوم بود خودش کشیدتش .
لیسا = کوک خوبه ؟؟؟؟؟؟؟
بقیه : کوک؟؟؟؟ ؟؟
لیسا = ببخشید منظورم آقای جونگکوک بود
رزی : آخه نگاه چیکار کردی ( اشاره به دستش). میمردی به یه پرستار بگی بیاد
لیسا = رزی تو هم وقت گیر اوردیا . 3 ساعته بیهوشم اونوقت تو اینجایی
رزی : بیهوش بودی یا خواب 😐😐
لیسا = بیهوشششششش😡
رزی : آخه چطوری باور کنم تو دیشب اصلا نخوابیده بودی 😂😂
جین "حالا بسه . لیسا دستت
کوک * انگاری بد در آوردی باید پانسمان بشه .
پرستار اومد دم در نفس نفس میزد معلوم بود دویده .
پرستار = خانم لیسا واقعا سریع هستین چطوری 3 طبقه رو با دو امدین بالا (آخه اسانسور خراب بود )
رزی : لیسا!!!!!!! مگه میخوای تو مسابقه دو شرکت کنی 😲
لیسا = خب چیه نگران بودم دیگه
رزی : باشه بابا . پرستار لطفا به دستش رسیدگی کنین
پرستار =اگه دوباره فرار نکنه چشم 😕
رزی : نه نگران نباشید 😂😂😂😂
لیسا رو پرستار برد . لیسا که رفت کل اعضا زدن زیر خنده
رزی: ببخشید تورو خدا😂😂😂😂😂
شوگا �ای خدا چطوری مامان بابات میتونستن 😂😂😂😂😂
رزی :مامان و بابای من تو ایران زندگی میکنن و من مراقبش هستم😂😂😂😂😂😂😂
جیمین ^ این واقعا ارمیه . مگه نه بچه ها ؟
بقیه = اره . تا حالا همیچین چیزی ندیده بویم 😂😂😂😂
لیسا = هی دارین پیشت یر من چی میگین .
#مکالمه فارسی
رزی: لیسا اینقدر دیونه بازی در نیار
لیسا = مگه چی کار کردم؟
رزی : یه جوری رفتار میکنی که انگار کشته مردشونی
لیسا = مگه نیستم
رزی : الله اکبر خدایا خودت نجاتم بده
لیسا😂😂😂😂😂😂
رزی😦😂😂😂😂
پایان مکالمه فارسی
جین : دارین چی میگین .
رزی : هیچی 😂😂
#کوک
لیسا خیلی خوشگل بود و شیطون جذابم بود . فک کنم عاشق شدم . ( نویسنده : هی کوک به خودت بیا کوک = خانم نویسنده مگه آخرش هم عاشق نمی شم پس همین اول باشه بهتره نویسنده : 😐😐😐)
پرستار اومد و سرم رو برداشت و گفت میتونم برم .
جیمین :خب ما دیگه باید بریم . الان دیگه دوست هستم مگه نه ؟
رزی : اممم اره
کوک * میشه شماره هاتون رو بدید .
لیسا = ........... اینه
رزی :.......... اینه
جیمین ^ ممنون بعدا دوباره همو میبینیم . خدانگهدار
رزی :خداحافظ
لیسا = بای
بقیه =بای
۴۴.۸k
۱۸ فروردین ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.