پارت ~3~

ویو جیمین
داخل ماشین گذاشتمش و بردمش عمارت و از ماشین پیادش کردم
_هی دختر..هی
+ها بله چی شده
+تو کی هستی
_من ارباب جدیدم ،زودباش پیاده شو
+ب..باشه

ویوات
وقتی بهوش اومدم دیدم یه پسر خوشتیپ جلوم وایساده از ماشین پیاده شدم که اون یه نفر رو صدا کرد
_اجوما(داد)
(علامت اجوما✓)
✓بله پسرم
_به این دختر...اسمت چیه؟
+ها..اوم..اسمم ات عه
_به ات اتاق و لباس کار بده و قوانین رو هم بهش بگو
✓باشع پسرم
جیمین رفت بالا تو اتاقش که اجوما صدام کرد

✓بیا دخترم اینم لباست،اتاقت رو هم بعداً بهت نشون میدم
+باشه
✓بزار قوانین رو بهت بگم
1 ارباب رو با اسم کوچیکش صدا نمیکنی بهش میگی ارباب
2رو حرفش حرف نمیزنی
3 هرچی گفت باید انجامش بدی
و....
✓خب قوانین ها تموم شد بیا تا اتاقت رو نشونت بدم
+باشه
اجوما منو برد سمت اتاقم
✓بیا دخترم اینم اتاقت فقط ساعت 6 بلند بشی اگه سر وقت بلند نشی ارباب تنبیه ت میکنه
+باشه ممنونم

ویو ات
اجوما رفت و منم روی تخت ولو شدم و با خودم فکر میکردم که چقدر بدبختم گیر کی افتادم باید بهش بگم ارباب خداااا الان من باید صبح پاشم به این ارباب که حتی اسم کوچیکش رو هم نمیدونم خدمت کنم
توی این فکرا بودم که خوابم برد...




شرایط
6لایک
5کامنت
••••••|••••••