𝐏/𝐭:𝟏𝟎
کمی از لیوان آب پرتقالش نوشید و از جاش بلند شد دیگه تحمل این جو رو نداشت پس با عذرخواهی گفت "خیلی از زحماتتون متشکرم من دیگه باید برم" در حالی که کیف و کتش رو روی دستش مینداخت نینا گفت" تو که چیزی نخوردی عزیزم" جین هم با سرش حرف نینا رو تایید کرد "آره جیا چیزی نخوردی حالت بد میشه"
جیا اول به نینا بعد جین نگاه کرد و دستی به شونه اش زد خطاب به اون دو نفر گفت" نگران نباشید چیزی نمیشه ، فعلا "
اینقدر برای جونگکوک ضعیف شده بود که با اینقدر چیزیش نمیشد
با قدم های کوچیک ازشون دور شد که جین هم بلافاصله از جاش بلند شد" خیلی ممنون من دیگه باید برم" با لبخند نینا و خداحافظی جونگکوک ازشون دور شد و خودش رو به جیا رسوند
نینا بعد از رفت اونا لبخندی زد و گفت "خیلی بهم میان ولی از جین ناراحتم خیلی دیر بهمون گفت"
جونگکوک لحظه ای با فکر جین و جیا ناخداگاه کمی عصبی شد اما سعی کرد با خوردن آبمیوه اش این و به روز نده کتش رو از صندلی کنارش برداشت و بلند شد بوسه ای به گردن نینا زد و ازش خداحافظی کرد که به شرکتش بره
با اسرار جین قبول کرده بود تا محل کارش برسونتش ساکت توی ماشین نشسته بود با فکری آشفته به بیرون نگاه میکرد
تو فکر این بود که چطوری کوک ببره بیمارستان! چی باید بهش میگفت چه دروغ باید سر هم میکرد چطوری باید مجبورش میکرد آزمایش بده؟
با بشکنی که کنار گوشش زده شد از افکارش دست کشید و به صاحب دست یعنی جین نگاه کرد، جین با چشمای گرد شده گفت "خوبی؟! فکرکردم مردی" جیا یکم صاف تر نشست و نگاهش رو به جلوش داد و با صدای آرومی گفت "تو فکر کوک بودم"
جین همینطور که رانندگی میکرد لب باز"خوب؟" جیا نفسی کشید و سعی کرد از جین برای کشوندن جونگکوک به بیمارستان کمک بگیره "جین چی بهش بگم چطوری ببرمش بیمارستان اون باید آزمایش بده اما به چه بهونه؟"
جین نیم نگاهی به جیا کرد و با ناخن اشاره اش روی فرمون ضرب گرفت "حال خودتم دست کمی از کوک نداره بهتره الان بهش فکر نکنی یکاریش میکنیم، کی باید برای آزمایش بره؟ با دکترش حرف زدی؟"
جین که یکم از حرفای جین آروم شده بود به صندلیش تکیه داد" آره با دکترش حرف زدم و همچی بهش گفتم اونم از این نقشه خبر داره و باهامون همکاری میکنه فقط می مونه جونگکوک "
جین لباشو روی هم خط کرد و سری تکون داد جین" خوبه جونگکوک هم با من یکاریش میکنیم "
دیگه باتموم شدن حرف جین هیچ کدوم حرفی نزدن و جین برای کمک به جیا تو فکر بود و جیا توی درد خودش غرق بود با رسیدن به محل کارش موهای بلندش رو پوشت گوشش داد و کیفش رو به دست گرفت خواست در ماشین رو باز کنه که با صدای جین متوقف شد" مثل قدیم تعطیل میکنی؟ "جیا به طرفش برگشت و گفت "آره، چرا؟" جین "همینجوری پس ساعت دوازده میام برای نهار و چهار هم میام دنبالت" جیا کامل روی صندلی به طرف جین برگشت "اه نه لازم نیست خودم میتونم بی" حرفش با حرف جین نصفه موند و باعث شد لبخند بی جونی روی لباش به وجود بیا" یااااا من خیلی خوشم نمیاد ریختتو ببینم و ازت خواهش نکردم بهت دستور دادم و ازت بزرگترم پس دیگه حرف نزن و برو پی کارت تا خودم پرتت نکردم بنزینم تموم شد" با رپ کردن جین و حرف آخرش لبخندش پر رنگ تر شد که جین متوجه شد سعیش برای خندوندن جیا جواب داد جیا کمی جلو رفت و لپ نرم جین رو بوسید که چشماش رنگ تعجب گرفت هنوزم مثل همون زمان ها خنگ بودن جین لب تر کرد و گفت" این تشکرت بود؟ "جیا سری به نشونه نه تکون داد و همزمان باهم گفتن
جیا"برای اینکه خفشی"
جیا اول به نینا بعد جین نگاه کرد و دستی به شونه اش زد خطاب به اون دو نفر گفت" نگران نباشید چیزی نمیشه ، فعلا "
اینقدر برای جونگکوک ضعیف شده بود که با اینقدر چیزیش نمیشد
با قدم های کوچیک ازشون دور شد که جین هم بلافاصله از جاش بلند شد" خیلی ممنون من دیگه باید برم" با لبخند نینا و خداحافظی جونگکوک ازشون دور شد و خودش رو به جیا رسوند
نینا بعد از رفت اونا لبخندی زد و گفت "خیلی بهم میان ولی از جین ناراحتم خیلی دیر بهمون گفت"
جونگکوک لحظه ای با فکر جین و جیا ناخداگاه کمی عصبی شد اما سعی کرد با خوردن آبمیوه اش این و به روز نده کتش رو از صندلی کنارش برداشت و بلند شد بوسه ای به گردن نینا زد و ازش خداحافظی کرد که به شرکتش بره
با اسرار جین قبول کرده بود تا محل کارش برسونتش ساکت توی ماشین نشسته بود با فکری آشفته به بیرون نگاه میکرد
تو فکر این بود که چطوری کوک ببره بیمارستان! چی باید بهش میگفت چه دروغ باید سر هم میکرد چطوری باید مجبورش میکرد آزمایش بده؟
با بشکنی که کنار گوشش زده شد از افکارش دست کشید و به صاحب دست یعنی جین نگاه کرد، جین با چشمای گرد شده گفت "خوبی؟! فکرکردم مردی" جیا یکم صاف تر نشست و نگاهش رو به جلوش داد و با صدای آرومی گفت "تو فکر کوک بودم"
جین همینطور که رانندگی میکرد لب باز"خوب؟" جیا نفسی کشید و سعی کرد از جین برای کشوندن جونگکوک به بیمارستان کمک بگیره "جین چی بهش بگم چطوری ببرمش بیمارستان اون باید آزمایش بده اما به چه بهونه؟"
جین نیم نگاهی به جیا کرد و با ناخن اشاره اش روی فرمون ضرب گرفت "حال خودتم دست کمی از کوک نداره بهتره الان بهش فکر نکنی یکاریش میکنیم، کی باید برای آزمایش بره؟ با دکترش حرف زدی؟"
جین که یکم از حرفای جین آروم شده بود به صندلیش تکیه داد" آره با دکترش حرف زدم و همچی بهش گفتم اونم از این نقشه خبر داره و باهامون همکاری میکنه فقط می مونه جونگکوک "
جین لباشو روی هم خط کرد و سری تکون داد جین" خوبه جونگکوک هم با من یکاریش میکنیم "
دیگه باتموم شدن حرف جین هیچ کدوم حرفی نزدن و جین برای کمک به جیا تو فکر بود و جیا توی درد خودش غرق بود با رسیدن به محل کارش موهای بلندش رو پوشت گوشش داد و کیفش رو به دست گرفت خواست در ماشین رو باز کنه که با صدای جین متوقف شد" مثل قدیم تعطیل میکنی؟ "جیا به طرفش برگشت و گفت "آره، چرا؟" جین "همینجوری پس ساعت دوازده میام برای نهار و چهار هم میام دنبالت" جیا کامل روی صندلی به طرف جین برگشت "اه نه لازم نیست خودم میتونم بی" حرفش با حرف جین نصفه موند و باعث شد لبخند بی جونی روی لباش به وجود بیا" یااااا من خیلی خوشم نمیاد ریختتو ببینم و ازت خواهش نکردم بهت دستور دادم و ازت بزرگترم پس دیگه حرف نزن و برو پی کارت تا خودم پرتت نکردم بنزینم تموم شد" با رپ کردن جین و حرف آخرش لبخندش پر رنگ تر شد که جین متوجه شد سعیش برای خندوندن جیا جواب داد جیا کمی جلو رفت و لپ نرم جین رو بوسید که چشماش رنگ تعجب گرفت هنوزم مثل همون زمان ها خنگ بودن جین لب تر کرد و گفت" این تشکرت بود؟ "جیا سری به نشونه نه تکون داد و همزمان باهم گفتن
جیا"برای اینکه خفشی"
۲۷.۰k
۰۸ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.