فیک: تنهایی ولی شادی
فیک: تنهایی ولی شادی
پارت۶
و گفت:چطور شدم
گفتم : یوری یه دقیقه بیا دستشو گرفتم و بردمش بلا و به دیوار چسبوندمش گفتم که من تو رو دوست دارم تو هم من رو دوست داری ؟ هیچی نگفت و محکم لبام رو کوبوندم رو لباش اولش هم راهیم نکرد لب پایینشو گاز گرفتم و بلاخره همراهیم کرد بلندش کردم بردمش توی اتاق گذاشتمش رو تخت و روش خیمه زدم و بوسیدمش اینقدر مک میزدم که ناله هاش تو دهنم خفه میشد
از زبون یوری:اینقدر لبام رو مک زد که طعم خون رو تو دهنم حس میکردم ناله هام تو دهنش خفه میشد
اوممممممم ...اوممممممم
بعد دیگه نفس کم آوردیم و لباش رو از رو لبام ورداشت گفتم من هم تو رو دوست دارم میخواست لباسام رو در بیاره که ...
از زبون جیمین: میخواستم لباس یوری رو در بیارم که در زدن گفتم: اوفففف یبارم نشد من یکاری کنم و نرینن توش چیههه (با کمی داد)
جین: بیاین شام
یوری گفت باشه الان میایم جین رفت و یوری میخواست پاشه بره که دستش رو گرفتم گفتم :نه نه نه با این لباس ها از قبل برات یه لباس گرفتم بیا بهش دادم و گفت : خب دیگه برو تا لباسمو عوض کنم
گفتم: نخیرم من همینجا میمونم تو عوض کن
گفت :نمیشه که
گفتم: من که بلاخره بدن زیبات رو میبینم چه فرقی داره با
خجالت لباسش رو در آورد که...
از زبون یوری: با خجالت لباسم رو عوض کردم که جیمین دستشو دور کمرم حلقه کرد و چونش رو گذاشت روی شونم و گفت: من میرم چاگیا پایین توهم بیا.باشه ای گفتم و گوشم رو بوس کرد و رفت بعد چند مین رفتم پایین نشستیم غذا خوردیم و...
خب بچه ها تا همینجا بود
بیاییم که جیمین به چاگیاش🤭داد رو اسلاید بعد گذاشتم
لطفاً لطفاً حمایتم کنید کامنت بزارید مرسی
ماچ بهتون😘
پارت۶
و گفت:چطور شدم
گفتم : یوری یه دقیقه بیا دستشو گرفتم و بردمش بلا و به دیوار چسبوندمش گفتم که من تو رو دوست دارم تو هم من رو دوست داری ؟ هیچی نگفت و محکم لبام رو کوبوندم رو لباش اولش هم راهیم نکرد لب پایینشو گاز گرفتم و بلاخره همراهیم کرد بلندش کردم بردمش توی اتاق گذاشتمش رو تخت و روش خیمه زدم و بوسیدمش اینقدر مک میزدم که ناله هاش تو دهنم خفه میشد
از زبون یوری:اینقدر لبام رو مک زد که طعم خون رو تو دهنم حس میکردم ناله هام تو دهنش خفه میشد
اوممممممم ...اوممممممم
بعد دیگه نفس کم آوردیم و لباش رو از رو لبام ورداشت گفتم من هم تو رو دوست دارم میخواست لباسام رو در بیاره که ...
از زبون جیمین: میخواستم لباس یوری رو در بیارم که در زدن گفتم: اوفففف یبارم نشد من یکاری کنم و نرینن توش چیههه (با کمی داد)
جین: بیاین شام
یوری گفت باشه الان میایم جین رفت و یوری میخواست پاشه بره که دستش رو گرفتم گفتم :نه نه نه با این لباس ها از قبل برات یه لباس گرفتم بیا بهش دادم و گفت : خب دیگه برو تا لباسمو عوض کنم
گفتم: نخیرم من همینجا میمونم تو عوض کن
گفت :نمیشه که
گفتم: من که بلاخره بدن زیبات رو میبینم چه فرقی داره با
خجالت لباسش رو در آورد که...
از زبون یوری: با خجالت لباسم رو عوض کردم که جیمین دستشو دور کمرم حلقه کرد و چونش رو گذاشت روی شونم و گفت: من میرم چاگیا پایین توهم بیا.باشه ای گفتم و گوشم رو بوس کرد و رفت بعد چند مین رفتم پایین نشستیم غذا خوردیم و...
خب بچه ها تا همینجا بود
بیاییم که جیمین به چاگیاش🤭داد رو اسلاید بعد گذاشتم
لطفاً لطفاً حمایتم کنید کامنت بزارید مرسی
ماچ بهتون😘
۶۶۲
۱۳ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.