p34
p34
#همخونه_شیطون_من
بغل گرمش حس خوبی رو بم میداد و از سردی اب کمتر میشد.... بعد اینکه حس کرد تبم یخورده اومده پایین خدش رف بیرونو بم گف
ته: زود تمومش کن و بیا بیرون
ا. ت: عام... باشه
ع حموم ک دراومدم حولمو پوشیدم و دیدم انگار کسی خونه نیس هر چقد ک ته رو صدا زدم جواب نداد گوشیمو برداشدم تا بهش زنگ بزنم اما دیدم گوشیش مونده خونه
رفدم تو پذیرایی و رو مبل نشسدم ک خابم برد و با صدای ته ع خواب پاشدم
ته: ا. ت چرا اینجا خوابیدی؟ چرا هنوز لباس نپوشیدی؟
ا. ت: خ... خوب... م.. من منتظر ط بودم... بعد.. بعدش رو مبل خوابم برد.... ع.. عاها راستی کجا رفده بودی؟
ته: رفده بودم غذا بگیرم خو پاشو بریم تو اتاق لباس بپوش
رفدم تو اتاقمو یدونه تیشرت بلند مشکی پوشیدم و میخاسدم موهام رو خشک کنم ک ته امد تو اتاق و حولمو ع دستم گرفت همینطور بود ک من زل زده بودم ب صورتش ک متوجه شد نگاهمو دزدیدم ک سرشو فرو برد تو گردم و بعدش ع دستم گرفت و برد سر میز لوازم ارایش ک سشوارو ع کشو دراورد و شروع کرد ب خشک کردن موهام تو ایینه ب خدم نگاه میکردم ک دیدم اره گردنم کبود شده چشمم ب ته افتاد ک داره خندشو کنترل میکنه و لباشو فرو برده تو دهنش تا نخنده
بعد هشک کردن موهام رفد تو اشپزخونه و میز رو جید منم پشت سرش رفدم بعد از خوردن شام و گوش دادن ب خاطره نسبتا احمقانش با کوک دیگه کم کم داشت خوابم میبرد داشتم میفوتادم ک ته منو کرفدو چسبوند ب خدش و دستشو گزاشد رو کمرم همینطوری بم زل زده و میدونس طاقتم داره میبره ک لبامو کبوندم رو لباش بعد چن مین میدونسدم داره نفس کم میاره اما میخاسدم اذیتش کنم بخاطر همین ادامه دادم
#همخونه_شیطون_من
بغل گرمش حس خوبی رو بم میداد و از سردی اب کمتر میشد.... بعد اینکه حس کرد تبم یخورده اومده پایین خدش رف بیرونو بم گف
ته: زود تمومش کن و بیا بیرون
ا. ت: عام... باشه
ع حموم ک دراومدم حولمو پوشیدم و دیدم انگار کسی خونه نیس هر چقد ک ته رو صدا زدم جواب نداد گوشیمو برداشدم تا بهش زنگ بزنم اما دیدم گوشیش مونده خونه
رفدم تو پذیرایی و رو مبل نشسدم ک خابم برد و با صدای ته ع خواب پاشدم
ته: ا. ت چرا اینجا خوابیدی؟ چرا هنوز لباس نپوشیدی؟
ا. ت: خ... خوب... م.. من منتظر ط بودم... بعد.. بعدش رو مبل خوابم برد.... ع.. عاها راستی کجا رفده بودی؟
ته: رفده بودم غذا بگیرم خو پاشو بریم تو اتاق لباس بپوش
رفدم تو اتاقمو یدونه تیشرت بلند مشکی پوشیدم و میخاسدم موهام رو خشک کنم ک ته امد تو اتاق و حولمو ع دستم گرفت همینطور بود ک من زل زده بودم ب صورتش ک متوجه شد نگاهمو دزدیدم ک سرشو فرو برد تو گردم و بعدش ع دستم گرفت و برد سر میز لوازم ارایش ک سشوارو ع کشو دراورد و شروع کرد ب خشک کردن موهام تو ایینه ب خدم نگاه میکردم ک دیدم اره گردنم کبود شده چشمم ب ته افتاد ک داره خندشو کنترل میکنه و لباشو فرو برده تو دهنش تا نخنده
بعد هشک کردن موهام رفد تو اشپزخونه و میز رو جید منم پشت سرش رفدم بعد از خوردن شام و گوش دادن ب خاطره نسبتا احمقانش با کوک دیگه کم کم داشت خوابم میبرد داشتم میفوتادم ک ته منو کرفدو چسبوند ب خدش و دستشو گزاشد رو کمرم همینطوری بم زل زده و میدونس طاقتم داره میبره ک لبامو کبوندم رو لباش بعد چن مین میدونسدم داره نفس کم میاره اما میخاسدم اذیتش کنم بخاطر همین ادامه دادم
۶.۸k
۱۸ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.