فیک «اون دوست دخترمه» part 26
کوک: کی به کی میگه ۸ سال ازت بزرگ ترم تازه قدتم ازم کوتاه تره
ات: خب که چی هنوزم بچه ای
کوک: بچرو نشونت میدم امشب بیبی(با خنده ی شیطانی😂)
ات: مبینیم
راوی (که مثلا حالا من باشم):
کوک ات رو پرت میکنه روی تخت و لباشو میچسبونه به لبای ات و ات هم دستاشو میزاره روی گردن کوک و همراهیش میکنه و بعد چند ثانیه از هم جدا میشن و کوک میره سمت گردن ات و شروع میکنه به وحشی بازی (دیگه خودتون تصور کنید 😂)و ات هم با ناله های ریز کوک رو بیشتر تحریک میکنه
کوک: لعنتی…چقدر گردنت نرمه
ات: کوککک دردم میاد اروم
کوک: چقدر نازک نارنجی ای من که اروم پیش رفتم
ات: به هر حال
کوک: بیبی گرل میخوای چجوری باشم دقیقا؟
ات: آهههه…اصلا هرکاری میخوای بکن(ای گوگولیه شیطون ماکه میدونیم چجوری میخوای😉😂)
کوک: حرف اخرته بیبی؟
ات: اوهوم
کوک: خیلی خب خود کرده را تدبیر نیست
ات: بی مزه
ات ویو
وقتی به جونگ کوک گفتم هر کاری میخواد بکنه واقعا حس پشیمونی کردم ولی شایدم اونجور که فکر میکنم نباشه…
راوی :(دوباره از دید من)
کوک خیلی تحریک شده بود وقتی رضایت ات روهم گرفت دیگه مانعی براش نبود لباسای ات رو کم کم همزمان با بوسیدنش در میاورد و ات هم لباسای کوک رو بعدش جفتشون کامل لخت بودن کوک دیگه تحمل نداشت با یه دستش دستای ات رو برد بالا (همون شکلی که هممون میدونیم)و با اون یکی دستش هم پاهای ات رو گرفت و د*یکش رو کرد تو عضو ات و محکم ضربه میزد و ات هم فقط جیغ و ناله میکرد
اینم پارت ۲۶ لایک کامنت یادتون نره فردا ادامشو میزارم خیلی خستم 🥲
ات: خب که چی هنوزم بچه ای
کوک: بچرو نشونت میدم امشب بیبی(با خنده ی شیطانی😂)
ات: مبینیم
راوی (که مثلا حالا من باشم):
کوک ات رو پرت میکنه روی تخت و لباشو میچسبونه به لبای ات و ات هم دستاشو میزاره روی گردن کوک و همراهیش میکنه و بعد چند ثانیه از هم جدا میشن و کوک میره سمت گردن ات و شروع میکنه به وحشی بازی (دیگه خودتون تصور کنید 😂)و ات هم با ناله های ریز کوک رو بیشتر تحریک میکنه
کوک: لعنتی…چقدر گردنت نرمه
ات: کوککک دردم میاد اروم
کوک: چقدر نازک نارنجی ای من که اروم پیش رفتم
ات: به هر حال
کوک: بیبی گرل میخوای چجوری باشم دقیقا؟
ات: آهههه…اصلا هرکاری میخوای بکن(ای گوگولیه شیطون ماکه میدونیم چجوری میخوای😉😂)
کوک: حرف اخرته بیبی؟
ات: اوهوم
کوک: خیلی خب خود کرده را تدبیر نیست
ات: بی مزه
ات ویو
وقتی به جونگ کوک گفتم هر کاری میخواد بکنه واقعا حس پشیمونی کردم ولی شایدم اونجور که فکر میکنم نباشه…
راوی :(دوباره از دید من)
کوک خیلی تحریک شده بود وقتی رضایت ات روهم گرفت دیگه مانعی براش نبود لباسای ات رو کم کم همزمان با بوسیدنش در میاورد و ات هم لباسای کوک رو بعدش جفتشون کامل لخت بودن کوک دیگه تحمل نداشت با یه دستش دستای ات رو برد بالا (همون شکلی که هممون میدونیم)و با اون یکی دستش هم پاهای ات رو گرفت و د*یکش رو کرد تو عضو ات و محکم ضربه میزد و ات هم فقط جیغ و ناله میکرد
اینم پارت ۲۶ لایک کامنت یادتون نره فردا ادامشو میزارم خیلی خستم 🥲
۳۵.۰k
۱۳ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.