سناریو(درخواستی)
وقتی مافیان و ا.ت بارداره و می فهمن بچه دختره(هیونگ لاین)
نامی.ویو ا.ت.نامی داشت درباره ی این حرف می زد که اگه بچمون پسر بود قراره آموزشش بده و جانشین ایندش بشه و این حرفا برای منی جنسیت بچه رو می دونست فشار وارد می کرد سرم رو انداختم پایین و همینجوری به حرفای نامجون گوش می دادم و بغض کرده بودم که نامی کمی بعد چونم رو با یه دستش بالا آرود و به چشمای اشکیم زول زد . دارلینگ قسمت مهم حرفم مونده،اکه بچمون دختر باشه قراره ازش یه ملکه بسازم
●•●•●•●•●•●•●•●•●•●•●•●•●•●•●•●•●•●•●•●•●•●•●•●•●•●
جین.ا.ت با بغض جلوی بیمارستان منتظر جین بود اون می دونست که جین قرار نیست از خبر این که در اینده قرار نیست جانشینی واسش باشه قرار بود عصبی باشه یا ناراحت یا بلکه هم قرار بود بخواد فرشته ی تو راهش رو از بین ببره دخترک همینجوری داشت فکر می کرد که با بوق ماشین به خودش اومد و رفت سوار ماشین شد که جین با ذوق به ملکش سلام کرد ولی از طرف دخترک صدایی نشنید ولی از طرفش یه برقه گرفت بعد خوندن برقه بر خلاف انتظار دخترک از ذوق زیاد ا،ت رو بغل کرد و زمزمه کرد.منتظر فرشته کوچولوم می مونم(ذوق)
●•●•●•●•●•●•●•●•●•●•●•●•●•●•●•●•●•●•●•●•●•●•●•●•●•●
یونگی.تو ماشین بودین یونگی از نتیجه ی آزمایش عصبی بود چون از نظرش اگه بچش دختر بود بیشتر ممکن بود آسیب ببینه یا دشمنانش می تونست اون رو بدزدن و باهاش یونگی رو تهدید کنن،ولی دخترکی بغل دست یونگی نشسته بود فکر می کرد اخم پسرک به خاطر اینه که بچشون پسر نیست و نمی تونه بعد یونگی مافیا بشه دخترک برای این که پسرک بغل دستش رو ساکت کنه دستش رو روی دستای پسرک که روز دنده بود گذاشت و آروم زمزمه کرد.خوبی؟ .یونگی.ا.ت من می ترسم ا اگه نتونستم از دخترمون خوب مراقبت کنم چی اگه آسیب دید چی؟ دخترک با شنیدن حرفای یونگی راحت شد و فهمید اخمای پسرک فقط واسه نگرانی اولین تجربه ی پدری بود
●•●•●•●•●•●•●•●•●•●•●•●•●•●•●•●•●•●•●•●•●•●•●•●•●•●
هوپی. ا.ت با بغض نشسته بود رو کاناپه و به یه نقطه ی نا مشخص زول زده بود و با خودش هر کلنجار می رفت که چطوری به هوپی بگه بچشون پسر نیست بی خبر از این که به هوپی دکتر از قبل خیر داده . هوپی وارد خونه شد که متوجه سکوت و جو سنگین خونه شده بود با قدمای آرومی به سمت بیبی شاینش رفت و کنارش نشست ولی دخترک از حضور هوپی بی خبر بود جیهوپ آروم دخترک رو بغل می کنه و سر ا.ت رو می زاره رو شونه ی خودش و زمزمه می کنه،باورم نمی شه که فکر کردی برای دختر کوچولوی تو شکمت قراره عصبی بشم
نامی.ویو ا.ت.نامی داشت درباره ی این حرف می زد که اگه بچمون پسر بود قراره آموزشش بده و جانشین ایندش بشه و این حرفا برای منی جنسیت بچه رو می دونست فشار وارد می کرد سرم رو انداختم پایین و همینجوری به حرفای نامجون گوش می دادم و بغض کرده بودم که نامی کمی بعد چونم رو با یه دستش بالا آرود و به چشمای اشکیم زول زد . دارلینگ قسمت مهم حرفم مونده،اکه بچمون دختر باشه قراره ازش یه ملکه بسازم
●•●•●•●•●•●•●•●•●•●•●•●•●•●•●•●•●•●•●•●•●•●•●•●•●•●
جین.ا.ت با بغض جلوی بیمارستان منتظر جین بود اون می دونست که جین قرار نیست از خبر این که در اینده قرار نیست جانشینی واسش باشه قرار بود عصبی باشه یا ناراحت یا بلکه هم قرار بود بخواد فرشته ی تو راهش رو از بین ببره دخترک همینجوری داشت فکر می کرد که با بوق ماشین به خودش اومد و رفت سوار ماشین شد که جین با ذوق به ملکش سلام کرد ولی از طرف دخترک صدایی نشنید ولی از طرفش یه برقه گرفت بعد خوندن برقه بر خلاف انتظار دخترک از ذوق زیاد ا،ت رو بغل کرد و زمزمه کرد.منتظر فرشته کوچولوم می مونم(ذوق)
●•●•●•●•●•●•●•●•●•●•●•●•●•●•●•●•●•●•●•●•●•●•●•●•●•●
یونگی.تو ماشین بودین یونگی از نتیجه ی آزمایش عصبی بود چون از نظرش اگه بچش دختر بود بیشتر ممکن بود آسیب ببینه یا دشمنانش می تونست اون رو بدزدن و باهاش یونگی رو تهدید کنن،ولی دخترکی بغل دست یونگی نشسته بود فکر می کرد اخم پسرک به خاطر اینه که بچشون پسر نیست و نمی تونه بعد یونگی مافیا بشه دخترک برای این که پسرک بغل دستش رو ساکت کنه دستش رو روی دستای پسرک که روز دنده بود گذاشت و آروم زمزمه کرد.خوبی؟ .یونگی.ا.ت من می ترسم ا اگه نتونستم از دخترمون خوب مراقبت کنم چی اگه آسیب دید چی؟ دخترک با شنیدن حرفای یونگی راحت شد و فهمید اخمای پسرک فقط واسه نگرانی اولین تجربه ی پدری بود
●•●•●•●•●•●•●•●•●•●•●•●•●•●•●•●•●•●•●•●•●•●•●•●•●•●
هوپی. ا.ت با بغض نشسته بود رو کاناپه و به یه نقطه ی نا مشخص زول زده بود و با خودش هر کلنجار می رفت که چطوری به هوپی بگه بچشون پسر نیست بی خبر از این که به هوپی دکتر از قبل خیر داده . هوپی وارد خونه شد که متوجه سکوت و جو سنگین خونه شده بود با قدمای آرومی به سمت بیبی شاینش رفت و کنارش نشست ولی دخترک از حضور هوپی بی خبر بود جیهوپ آروم دخترک رو بغل می کنه و سر ا.ت رو می زاره رو شونه ی خودش و زمزمه می کنه،باورم نمی شه که فکر کردی برای دختر کوچولوی تو شکمت قراره عصبی بشم
۱۲.۲k
۲۷ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.