چه+ادمین+خوبی+دارین+چه+زود+پارت+میزاره
پارت سوم 🌙🌑
۳
your+name+🌙🌑
ا.ت:آماده شدم مهمونا تقریبا داخل مراسم بودن اما نگاهی سنگین رو حس میکردم نمیدونم عجیب بودن همچین حسی رو نداشتم تا که پدرم مثل روح جلوی چشمام ظاهر شد
&:خوبه آفرین یه کاری رو درست انجام دادی برا اولین بار*باطعنه*
ا.ت:سرمو زیر انداختم و رفتم سر میز نشستم که یه دستی روی شونه هام حس کردم
اون اون اون دیگه کی بود نمیشناختمش اما حس خوب ووآرامش بخشی بهم میداد به خودم اومدم و ازش پرسیدم
شما؟اونم گفت
میفهمی فقط بدون قراره باهم نسبت فامیلی پیدا کنیم*با خنده عصبانی*
مراسم داشت خوب پیش میرفت که یهو پدر خواست سخنرانی کنه
&:سلام و درود بر خاندان ها و مردم گرانقدر امروز میخوام جایگاه ملکه رو به دخترم ا.ت واگذار کنم ولی یه شرطی این وسط وجود داره.... اونم اینه که دخترم دراین مهمونی برای خودش یه پادشاه انتخاب کنه .....
ا.ت :با این حرفش سر جام خشک شده بودم تکون نمیخوردم احساس کردم حالم داره بهم میخوره و ........
خب اینم از پارت بعدی🌙🌑
۳
your+name+🌙🌑
ا.ت:آماده شدم مهمونا تقریبا داخل مراسم بودن اما نگاهی سنگین رو حس میکردم نمیدونم عجیب بودن همچین حسی رو نداشتم تا که پدرم مثل روح جلوی چشمام ظاهر شد
&:خوبه آفرین یه کاری رو درست انجام دادی برا اولین بار*باطعنه*
ا.ت:سرمو زیر انداختم و رفتم سر میز نشستم که یه دستی روی شونه هام حس کردم
اون اون اون دیگه کی بود نمیشناختمش اما حس خوب ووآرامش بخشی بهم میداد به خودم اومدم و ازش پرسیدم
شما؟اونم گفت
میفهمی فقط بدون قراره باهم نسبت فامیلی پیدا کنیم*با خنده عصبانی*
مراسم داشت خوب پیش میرفت که یهو پدر خواست سخنرانی کنه
&:سلام و درود بر خاندان ها و مردم گرانقدر امروز میخوام جایگاه ملکه رو به دخترم ا.ت واگذار کنم ولی یه شرطی این وسط وجود داره.... اونم اینه که دخترم دراین مهمونی برای خودش یه پادشاه انتخاب کنه .....
ا.ت :با این حرفش سر جام خشک شده بودم تکون نمیخوردم احساس کردم حالم داره بهم میخوره و ........
خب اینم از پارت بعدی🌙🌑
۲.۳k
۱۰ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.